• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست
• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.
• ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است
• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!
پایان
حکم پنجم
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
• برای درک این مصراع، باید مفاهیم «صلح» و «رهائی» تحلیل شوند:
1
مفهوم «صلح»
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
مفهوم «صلح»
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
• مفهوم «صلح» را در بخش قبلی مورد بررسی قرار دادیم.
• شاعر در هر صورت راست می گوید:
• علیرغم همه تهمت ها و افتراها و علیرغم همه خون ریختن ها بر پایه همان پیشداوری ها، شاعر و همگنانش در پی صلح بوده اند.
• و اشتباه خونین شان نیز همین بوده است.
• کسی که دیالک تیک وحدت و مبارزه را تخریب کند، وحدت را عمده و مطلق کند و مبارزه را در همه فرم های آن، به هربهانه ای دور افکند، بر او نهایتا همان می رود که بر شاعر و همگنانش رفته است.
• دیالک تیک جنگ و صلح را هرگز نباید به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داد.
• ما عواقب هولناک بی اعتنائی به دیالک تیک عینی را در بخش های قبلی، حتی المقدور توضیح داده ایم.
2
مفهوم «رهائی»
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
مفهوم «رهائی»
ما پی صلح ورهایی گشتیم!
• رهائی ضد دیالک تیکی بردگی و وابستگی است.
• شاعر و همگنانش همزمان به دنبال صلح و رهائی می گردند.
• نتیجه گشتنی از این دست، پیشاپیش معلوم است:
• از پای درآمدن و به جائی نرسیدن!
• از پای در آمدن و وابسته و برده ماندن، تازه اگر از مهلکه، جان سالم بدر برده باشی!
• پیش شرط نیل به رهائی، مبارزه در همه جبهه های مبارزه طبقاتی است و نه چسبیدن خودفریبانه به صلح.
• صلح در بهترین حالت، فقط و فقط در دیالک تیک جنگ و صلح قابل فهم است.
• حتی پس از پیروزی سپاه کار، کسی حق ندارد، فقط و فقط به دنبال صلح کذائی بگردد.
• حتی پس از پیروزی سپاه کار، نمی توان بر دیالک تیک جنگ و صلح چشم پوشی کرد!
• بی اعتنائی به دیالک تیک عینی همان و شکست هولناک همان!
• اتفاقا پس از پیروزی سپاه کار، مبارزه طبقاتی در درون و برون، در مقیاس درونحزبی و برونحزبی، در مقیاس ملی و بین المللی دو چندان شدت می گیرد.
• سپاه کار حتی لحظه ای حق خوشخیالی ندارد.
• شکست سوسیالیسم واقعا موجود درست به همین دلیل صورت گرفته است، درست به دلیل چسبیدن به صلح کذائی!
• با چسبیدن به صلح نمی توان زنجیرهای سنگین بردگی و وابستگی را در هم شکست.
حکم ششم
ما پی صلح ورهایی گشتیم
و شما از ته دل خندیدید!
ما پی صلح ورهایی گشتیم
و شما از ته دل خندیدید!
• اکنون این سؤال پیش می آید که چرا جناح راست فوندامنتالیسم به خوشخیالی ها، خودفریبی ها و صلح جوئی های سپاه کار خندیده است؟
• حریفی در خاطراتش می نویسد که پس از بازداشت، گفته است که «حزبش قانونی است» و پاسدار مربوطه از خنده روده بر شده و پرسیده که اگر قضیه از این قرار است، پس اینجا چی می کنی؟
• پیگرد بی وقفه اعضای رهبری و کادرهای بالا، جمع آوری اطلاعات، شنیدن گفتگوهای تلفنی با داخل و خارج از کشور، رخنه دادن جاسوس های تازه به صفوف حزب، تهدید و تطمیع و خرید کادرهای سرشناس در پست های تعیین کننده، چه بسا قبل از فاجعه 22 بهمن آغاز شده بود و همه کم و بیش می دانستند.
• بهشتی حتی قبل از ورود به بهشت در تلویزیون به سرکرده تهی مغز گفت و هرکس پای تلویزیون بود و گوش شنوا داشت، شنید.
• اما علیرغم آن، خوشخیالی تشدید شد، تا روزی که فاجعه آوار شود و بر سرداران بی همتای سپاه کار، آن رود که بر هر خودفریبی رفته است.
• خنده حضرات از این رو بوده است!
• خنده حضرات هشداری جدی بوده است، ولی نه شاعر و نه همگنانش به محتوای تمسخر دشمن پی نبرده اند.
حکم هفتم
وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.
وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• در این حکم شاعر نیز، وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی جامه عمل می پوشد:
• خارجی باید به نجات شاعر و همگنانش بشتابد و نه خود سپاه کار.
• اینجا هم همان دیالک تیک عاشق و معشوق سعدی و حافظ به شکل دیالک تیک ما و شما بسط و تعمیم می یابد.
• اینجا هم دشمن واقعی به خطا دوست تلقی می شود و از او انتظار اعتراض به خونریزی همگنانش به عبث می رود:
• سید و کوسه باید به دفاع از سپاه ملحد کار برخیزند!
• اما واکنش بکلی دیگری از سوی سید و کوسه صورت می گیرد:
• درست در شامگاه کشتار و شکنجه و آزار، کوسه در تلویزیون ظاهر می شود و آب پاک روی دست اباذرها می ریزد:
• «امید واهی به برادران سوسیالیستی تان نبندید!
• عقد قرارداد خرید چند پیت پنیر همان و فراموش کردن ماجرای خونین همان!»
• و بعد نوبت به سید می رسد تا بی قطره ای شرم بر جبین و بی کمترین ترحم و همدردی بگوید:
• «اکنون که سپاه کار را قلع و قمع کرده ایم، امید ان هست که ممالک غربی روابط حسنه با فوندامنتالیسم وحشی برقرار کنند!»
• چرا نه!
و اباذر از این درنده های خونخوار می خواهد که بر صلح خواهی او نخندند و نپرسند که آدم حسابی رهائی کجا و صلح جوئی کجا؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر