۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (15)


احسان طبری
با مدعی مگویید!

ما کجاییم در این بحر تحیر، تو کجا!

• مدعی را در غربت ما راه نیست:
• معیارها دیگر است!

• بغرنجی ما در سادگی ما ست
• خودبودگی ما در بی خودی!

• خویش را تنها تنی شمردیم از تن ها
• و به گفته بوسعید:
• «سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»

• و همچون آسیای گردنده
• ـ عمری ـ
• درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.

• از دیدن چهره خود
• در آئینه های دق به هراس آمدم
• بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
• ولی نه بر من که بر خویش می خندند.

• خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
• و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
• جستن راستی است و داد.

• با رنج زیستیم و پارسائی
• تا نام انسانی را نیالاییم

• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!

پایان

ادامه تحلیل شعر «با مدعی مگویید!»

حکم دوم
خویش را تنها تنی شمردیم از تن ها

• طبری در این حکم برای مرزبندی میان خویشتن و مدعی، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک تن و تن ها بسط و تعمیم می دهد و به جزئیت خویش در داربست دیالک تیک جزء و کل تأکید می ورزد.

• این حکم طبری ضمنا به نوعی فروتنی سرشته است.

• مفهوم فروتنی در جامعه ایران یکی از مفاهیم اخلاقی دیرین، کهنسال و جانسخت است.

• شیخ شیراز باب چهارم بوستان را به این مفهوم اختصاص داده که مستقلا تحلیل خواهد شد.


• دیگر طبقات اجتماعی ـ بویژه خرده بورژوازی و روحانیت حاکم ـ نیز به تواضع فرمال تظاهر می کنند.


• فروتنی طبری احتمالا تواضعی محتوامند و اصیل است.

• او خود را تنی از تن ها تلقی می کند.
• این طرز تلقی می تواند ـ اگر بی غل و غش باشد و نه حربه ای برای خلع سلاح معنوی مدعی ـ از باور ژرف به برابری بی چون و چرای همه انسان ها، از خرد تا کلان نشئت گیرد.

• سیاوش کسرائی در حماسه «آرش کمانگیر» با برجسته کردن همبستگی میان انسان ها همین فروتنی را اثبات و عملا نفی می کند.

• منظور از این دیالک تیک اثبات فروتنی و نفی آن چیست؟
• چگونه می توان فروتنی را اثبات و در عین حال نفی کرد؟
• چگونه می توان چیزی را احیا کرد و در عین حال کفن و دفن کرد؟

• برای درک این دیالک تیک باید به دیالک تیک ایدئال و رئال اندیشید.
• اگر ایدئال روزی از روزها رئال شود، اگر ایدئال مادیت یابد، به عبارت دیگر، اگر اثبات شود، عملا نفی می شود:
• رئال گشتن ایدئال همزمان به معنی اثبات و نفی آن است.
• به معنی احیا و کفن و دفن آن است!

• وقتی سیاوش می گوید:

• «در غم انسان نشستن!

• پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن!»

• هم از باور ژرف و غول آسا به برابری همه انسان ها پرده برمی دارد، یعنی هم برابری بی چون و چرای همه انسان ها را اثبات می کند و هم با شیوه رفتار و زیست خود و همگنانش، فروتنی را مادیت می بخشد و فاتحه ای بلند بر ایدئالیته آن می خواند.


• همانطور که هومانیسم به اکسیر کمونیسم، رئالیته (واقعیت) مادی می یابد و ایدئالیته اش به پایان می رسد، به همان سان نیز فروتنی با ورود پرولتاریا به صحنه و اثبات مستدل علمی، تجربی و عملی برابری انسان ها ـ بی اعتنا به تفاوت های تصادفی از هر نوع ـ رئالیته مادی می یابد و خطه ایدئالیته را برای همیشه پشت سر می نهد:
• اثبات و بلافاصله نفی می شود.

• مارکس و انگلس در باره فلسفه احتمالا از چنین دیالک تیکی سخن می گویند:
• اثبات فلسفه به مثابه نفی آن!
• توده ای کردن فلسفه به مثابه پایان فلسفه!

• چون وقتی فلسفه به فلسفه روزمره توده بدل شود، در آن واحد اثبات و نفی خواهد شد.
• در جهانی که همه فیلسوف باشند، فیلسوف محلی از اعراب نمی تواند داشته باشد.

• با «تنی از تن ها تلقی کردن» هر کس از خرد و کلان، فروتنی
همزمان اثبات و نفی می شود:
• چون بدین طریق، همه انسان ها به مثابه تنی از تن ها تلقی می شوند و وقتی همه انسان ها برابر باشند (تنی از تن ها باشند)، فروتنی دیگر نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد و نتیجتا رفته رفته می پژمرد و بالاخره می میرد.

حکم سوم
و به گفته بوسعید:
«سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»

• طبری در این حکم، برای قیاس به نفس، نقل قولی از عارفی به نام بوسعید ذکر می کند:
• «سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»

• آیا واقعا چنین است؟

• خانقاه محل اجتماع دراویش است.
• خانقاه محل اجتماع تارک الدنیاها ست!
• خانقاه محل اجتماع گوشه گیران، مردمگریزان، ریاضت پیشگان و عزلت گزینان است که منکر ضرورت میانجی میان خلق و خدا هستند.
• عرفان یعنی همین!

• عرفان یعنی انکار ضرورت مسجد و کلیسا، آخوند و کشیش.
• عرفان یعنی انکار ضرورت وجودی میانجی میان انسان و خدا.
• عرفان یعنی پایین کشیدن مترجم نشسته بر سر دیوار حایل میان خلق و خدا، به قول حیدربیگی.

• در قاموس عرفان انسان خود، خدا ست و خدا خود، انسان و طبیعت همزمان است.
• میان طبیعت، انسان و خدا تفاوتی نیست.

• وقتی بوسعید خانقاه را سراسر خدمت تلقی می کند، بی اعتنا به اینکه خود به ژرفای فلسفی گفته خویش وقوف دارد و یا نه، از حقیقتی تاریخی پرده برمی دارد:
• مبارزه زیر پرچم عرفان بر ضد ایدئولوژی فئودالیسم، بالقوه به معنی دفاع از نظام سرمایه داری است که بلحاظ تاریخی فرماسیونی مترقی تر از فئودالیسم است.

• عرفان بسان خوره ستون فقرات ایدئولوژیکی ـ تئولوژیکی فئودالیسم را از درون می جود، پوک می سازد و مشروعیت ایدئولوژیکی ـ تئولوژیکی فئودالیسم را زیر علامت سؤال قرار می دهد.


• پانته ئیسم ـ شالوده فلسفی عرفان ـ علیرغم داشتن گشتاورهای ایراسیونالیستی (خردستیز) جدی ـ در آن مرحله توسعه اجتماعی مثبت و مترقی بوده است.


• عرفان در زمان بوسعید ـ علیرغم گشتاورهای ایراسیونالیستی (خردستیز) جدی اش ـ گرایشی انقلابی و ترقی طلبانه بوده است.

• از این رو، بوسعید حق دارد که خانقاه را سراسر خدمت بداند، خدمت به حقیقت تاریخی، خدمت به امر پیشرفت اجتماعی بداند!

عرفان در قرون وسطی عملا از فرماسیون سرمایه داری دفاع می کند و لذا از حقیقت تاریخی دفاع می کند و خادم خلق است.
چون آب به آسیاب پیشرفت اجتماعی می ریزد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر