• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست
• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.
• ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است
• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!
پایان
حکم سوم
گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• اباذر در این حکم نیز از جناحی از طبقه حاکمه انتظار داشته که برای دفاع از آزادی انتزاعی (چون مقوله آزادی را هر طبقه به شیوه خود بطور مشخص تعریف می کند. از این رو ست که هم هوشی مین از آزادی سخن می گوید و منظور مشخص خاص خود را دارد و هم جانسون و نیکسون و کیسیینجر) سینه سپر کند و مانع امحای آزادی کذائی گردد.
• اینجا نیز فونکسیون رهائی و نجات به عامل خارجی محول می شود:
• اینجا نیز وظیفه حزب در دادن هشدار و اخطار انتزاعی و عام خلاصه می شود.
• دفاع عملی از آزادی به عهده جناحی از طبقه و یا هیئت حاکمه محول می شود.
• اینجا نیز دیالک تیک داخلی و خارجی وارونه می شود.
• زیرا نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن خارجی تلقی می شود.
• اما چرا و به چه دلیل این وارونه سازی دیالک تیک عینی صورت می گیرد؟
• چرا سپاه کار به جای روشنگری و تهییج و بسیج توده های مردم به جناحی از طبقه حاکمه تازه به قدرت رسیده امید می بندد و خود را داوطلبانه به انفعال محکوم می کند؟
• چنین گرایشی می تواند علل مختلف داشته باشد.
الف
1
• علت طبقاتی این گرایش می تواند در خود حزب طبقه کارگر باشد:
• رهبری حزب می تواند از سوی نمایندگان مستور طبقات غیر پرولتری پیشاپیش تسخیر شده باشد و بطرزی برنامه ریزی شده، رشته های پیوند با توده های مولد و زحمتکش را یکی پس از دیگری پاره کرده باشد.
• بعد به بهانه عدم پیروی توده ها از حزب بی محتوا، به انفعال روی آورد و به دادن اخطارهای انتزاعی و کلی اکتفا کند.
2
• تشکیل رهبری حزب طبقه کارگر از عناصر غیرپرولتری ـ حتی در صورت وجود حسن نیت ـ به دشواری درک جهان بینی طبقه کارگر منجر می گردد.
• چنین حزبی در حرف از جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی دم می زند و در عمل به مسخ و مثله و مخدوش کردن آن کمر می بندد.
• چنین حزبی درسنامه فلسفی منتشر می کند که از مجموعه ای از جملات مرده و بی روح و بدردنخور تشکیل شده باشد و مارکسیسم را به مثابه چیزی تجملی به خورد توده داده باشد.
3
• چنین حزبی هرگز نمی تواند به روشنگری علمی و مستدل مبادرت ورزد.
• کسی که مارکسیسم را به مشتی جملات مرده تنزل دهد، هرگز نمی تواند از آن به مثابه متد تحلیل اوبژکتیف جامعه و جهان بهره برگیرد و به روشنگری علمی توده ها قادر باشد.
4
• فقدان روشنگری پیگیر توده ها می تواند به انزوای حزب و به محرومیت توده های مولد و زحمتکش از داشتن نماینده سیاسی و ایدئولوژیکی منجر شود و زمینه سوبژکتیف را برای قبضه قدرت سیاسی از طرف نیروهای ارتجاعی هموار سازد.
• نتیجه این وضع، انفعال توده ها و در بدترین حالت، افتادن آنها به دنبال توهمات غیرپرولتری از سوئی و افتادن حزب به دنبال جناحی از طبقه حاکمه غیرپرولتری از سوی دیگر خواهد شد.
5
• به همین دلیل است که از دیالک تیک روشنگری سخن می رود:
• دیالک تیک روشنگری مفهومی غول آسا ست و باید مورد تأمل جدی قرار گیرد.
• ما سعی می کنیم که تأمل در این زمینه را آغاز کنیم و خوانندگان اندیشنده را به هماندیشی بخوانیم:
الف
• دیالک تیک روشنگری از سوئی بدان معنی است که روشنگری نه فقط روشنگری توده ها، بلکه همزمان، روشنگری خویشتن خویش است.
• می توان گفت که دیالک تیک روشنگری به شکل دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد اجتماعی بسط و تعمیم می یابد.
• دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد اجتماعی از سوئی، به معنی نقد پیگیر و قاطع و مستمر مشی خویش و تصحیح پیاپی آن است و از سوی دیگر تحلیل اوبژکتیف دم به دم جامعه و تصحیح شیوه و محتوای روشنگری است.
ب
• حزب تنها در روند روشنگری توده ها ست که به صحت و سقم تحلیل تئوریکی خود پی می برد و پیوند ارگانیک خود را با توده ها تحکیم می بخشد و توسعه می دهد.
• حزب بدون روشنگری هرگز نمی تواند توان تمیز سره از ناسره را کسب کند و چه بسا گیجتر و سرگردانتر از توده های مردم می گردد.
علت معرفتی ـ نظری
• دیالک تیک روشنگری اما در عین حال، به معنی دیالک تیک تئوری و پراتیک است.
• برای اینکه از سویئ بدون درک تئوری عام، گذار از عام به خاص و برعکس، محال است و نتیجتا تحلیل درست جامعه و حزب غیرممکن.
• و از سوی دیگر بدون گام نهادن به پراتیک روشنگری توده های مولد و زحمتکش به محک زدن تئوری و توسعه و تکمیل آن غیر ممکن است و تصحیح مشی تدوین شده حزب محال.
• از این رو ست که مقدمترین وظیفه حزب درک تئوری و تبلیغ مستمر و پیگیر تئوری و تربیت کادر تئوریک اندیشنده و پویا ست.
• حزبی که به تجدید چاپ منابع تئوریک بی اعتبار قناعت کند و به عوامفریبی و خودفریبی مبادرت ورزد، در پایان کار به همان روز می افتد که در شعر اباذر انعکاس می یابد:
• خارجی کردن راه حل ها و سوبژکت ها!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر