۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

سیری در شعری از جهانگیر صداقت فر (5)

«من رفتم»
جهانگیر صداقت فر
برای دوست، بدری ترویج، و به استقبال غزل "من ماندم" اش
سرچشمه:
سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


• به شهر خوب من جاپای توفان ماند و من رفتم
• ز نعمت‌ های بارش، سیل باران ماند و من رفتم

• ز سیلاب بلا، زیر و زبر شد باغ بار آور
• به دشتِ خاوران، خار مغیلان ماند و من رفتم

• پس از سرمای دی‌ امیدوارِ فرودین بودم
• بلای خانمانسوز زمستان ماند و من رفتم

• در آفاقی سراسر شعر و شوق و شادی و مستی
• غبار آلوده طرحی از بهاران ماند و من رفتم

• حریم حرمتِ محرابِ عشق آلوده‌ی کین شد
• به باور‌های ایمان کفرِ شیطان ماند و من رفتم

• ز جمع خرّمِ یارانِ بزمِ شادخواری ها
• گروهِ مرد‌می سر در گریبان ماند و من رفتم

• قفس شد گسترای بی‌ حصار مهدِ حریّت
• هَزار و قمری و درنا به زندان ماند و من رفتم

• ز رستاخیز میهندوستان در راه آزادی
• شعاری پوچ ماند و یاوه، هذیان ماند و من رفتم

• به چشم انداز رؤیا‌ها، نماند امّیدِ فردایی
• نمائی تیره از فردای ایران ماند و من رفتم

• به جان در راه آبادانیِ آن خاک کوشیدم
• دریغا خانه و کاشانه ویران ماند و من رفتم

• من آنجا ریشه کردم، پشت اندر پشت و در اعماق
• فسوسا ریشه در خاکِ نیاکان ماند و من رفتم

• مرا دلبستگی‌ های فراوان است با آن بوم
• کتابِ یادها در کوی یاران ماند و من رفتم

• به مادرخاک، باری، عشق می‌‌ورزم ز ژرفِ جان
• به قلبِ خونفشانم، داغِ هجران ماند و من رفتم

• در آن کابوسِ شومِ لحظه ‌ی بدرود، شهر من
• امانت با اهورامزد یزدان ماند و من رفتم.
پایان

میم
گذری و نظری

• این شعر آقای جهانگیر صداقت فر نیز مثل بقیه اشعار ایشان، بلحاظ فرم نه تنها بی عیب و نقص، بلکه بسیار زیبا، شیوا، شورانگیز، دلنشین و نیرومند است.

• ایراد اصلی این شعر در محتوای آن است:

1
• حریم حرمتِ محرابِ عشق آلوده‌ی کین شد
• به باور‌های ایمان کفرِ شیطان ماند و من رفتم

• در این بیت ایشان، نوعی ایدئالیزاسیون جامعه صورت می گیرد.
• تجارب شخصی توده ها اما برعکس این برداشت ایشان است.

• جلادان فعلی، موالید یکشبه نبوده اند و در داربست طبقاتی جامعه، همیشه حضور داشته اند.


• مراجعه کنید به ایدئالیزاسیون
2
قفس شد گسترای بی‌ حصار مهدِ حریّت

• در این مورد هم ایدئالیزاسیون اغراق آمیزی صورت می گیرد.

• کدام گسترای بی حصار و کدام مهد حریت؟


• روانشناسی اجتماعی مردم ایران باید مورد تحلیل اوبژکتیف قرار گیرد.


• تخریب شعور مردم از هزاران سال پیش، آغاز شده و به کمال رسیده است.


• آلمانی
ئی که از ایران برگشته بود(در کشیدن راه اهن در ایران اشتغال داشت)، از ملتی کودن سخن می گفت.

• هر ایرانی از شنیدن این داوری، رنگ به رنگ می شود و به خشم می آید، ولی این برداشت اوبژکتیف او باید تأمل برانگیز باشد و تکاندهنده.

3
• به چشم انداز رویا‌ها نماند امّیدِ فردایی
• نمائی تیره از فردای ایران ماند و من رفتم

• کسی که دیروز را ایدئالیزه کرده، فردا را تیره و تار و بی دورنما جلوه می دهد.
• شگفتا!
• ستایندگان سرسخت دیروز همیشه منکران سرسخت فردا بوده اند و ظاهرا خواهند بود!

4
• من آنجا ریشه کردم پشت اندر پشت و در اعماق
• فسوسا ریشه در خاکِ نیاکان ماند و من رفتم

• این بیت از پایگاه طبقاتی ممتاز شاعر پرده برمی دارد:
• تبار اندر تبار!

• توده های مولد این خاک، چه بسا حتی اسم پدر بزرگ خود را فراموش کرده اند، چه برسد به شجره و ریشه پشت اندر پشت و غیره.

5
• مرا دلبستگی‌ های فراوان است با آن بوم
کتابِ یادها در کوی یاران ماند و من رفتم

• با موضع شاعر در مصراع اول نمی توان همرأی شد:
• اکثریت مردم احساس دلبستگی خاصی با بوم یادشده ندارند و جامعه برای آنها ـ عمدتا ـ جهنمی است تا همبود.

• با موضع شاعر در مصراع دوم، اما نمی توان به مخالفت برخاست:

«بی همه چیزان» هم همچنان و هنوز، سرمایه یادها را بدوش مجروح روح خویش می کشند و هر سحر چه بسا با اشک در چشم و خشم در دل برمی خیزند.

6
به مادر خاک، باری، عشق می‌‌ ورزم ز ژرفِ جان

• به خاک کسی عشق نمی ورزد، ولی به امتیازات اجتماعی ـ اقتصادی و غیره شاید.

اکثریت مردم، حتی وجبی خاک برای خفتن ندارند.
بنی بشر به چیزی که ندارد، چگونه می تواند عشق بورزد؟

عمر شاعر دراز باد!

ویرایش از دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر