۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

سیری در شعری از احمد حیدر بیگی (5)

احمد حیدربیگی (1318 ـ 1386)
شاعرو نویسنده معاصرایرانی

• ‫سنگ بزرگ را دیدیم
• در دست های کوچک
• و هیچکس از ما
• نداشت باور پرتاب

• ناگهان
• برگیجگاه مان فرود آمد!
1
کارگر انقلابی

• دوستان گرامی اگر چه در زمینه نقد شعر صاحب نظر نیستم اما برداشتم را به بحث می گذارم:
• سنگ بزرگ عموما علامت نزدن است.

• در واقع، تجربه دیرینه انسان ها چنین حکمی را در قالب ضرب المثلی بیان می کند.

• ضرب المثلی که حالت سمبلیک دارد و توانایی تطبیق با شرائط متعددی را دارد.
• در ابتدای شعر، شاعر گرانمایه تحت تاثیر این ضرب المثل قرار دارد و نه تنها شاعر، بلکه همه انسان هایی که بسان شاعر، سنگ بزرگ را می بینند.
• طبق همان تجربه کهنسال، باور ندارند که سنگ از آن دست های کوچک پرتاب شود.
• اما آن دست های کوچک نیز به دلیل تأکید بر کوچک بودن و به ناچار ناتوان بودن شان، عدم پرتاب سنگ را تأیید می کند.

• اما به یکباره تمامی تجربه تاریخی و تمامی ناباوری رنگ می بازد و سنگ نه تنها پرتاب می شود، بلکه بر گیج گاه ها اصابت می کند.
• در این شعر که سنگ بزرگ و دستان کوچک حالت سمبلیک دارند، توانایی تطبیق با شرایط متفاوت را موجب می شوند و همین نکته برجسته این شعر است.
• اما آنگاه که در مورد مسائل اجتماعی - سیاسی بکار می رود، بار سنگین حل خواسته های انقلابی را مد نظر قرار می دهد، خواسته هایی که حل آنها چون سنگ سنگینی بر دستانی کوچک خود نمایی می کند و نه تنها حل این مشکلات به ثمر نمی رسد، بلکه بر گیجگاه ها فرود می آیند.
• متاسفانه در این شعر کوتاه نه سنگ بزرگ بدرستی تبیین می شود و نه دست های کوچک و نه حتی انگیزه پرتاب بررسی می شود.
• انگار همه چیز به صورت ناگهانی و خلق الساعه اتفاق افتاده است.
• به همین دلیل هیچ نشانی از علت، قابل رد یابی نیست.

• در انتها به صورتی ناخود آگاه این سؤال در ذهن نقش می بندد که چرا؟


• چرا سنگ پرتاب می شود؟


• همین چرا بخش تخیل برانگیز این شعر را تشدید می کند.‬


2
ارس دنیالی
• من هم با شما موافقم.
• چرا که شعر اگر پیام نداشته باشد، نمی تواند ابزاری را برای شنونده مهیا کند و یا حرکت و سمت و سوی مناسب را روشن سازد.
• شعر باید همواره درد را بیان کند و آن را به سلاحی برای برونرفت و ابزاری بدل سازد تا شنونده بتواند درک درست از شرایط را کسب کند و به انتخاب درست دست زند.

• با اطمینان می توان گفت که عدم تعهد و نا روشنی در رساندن پیام سبب می شود، که مردم تا این میزان در مسیرهای اشتباه قرار داده شوند که که برای رسیدن به آزادی به مشتی ملای نکبت دل ببندند.
• باید همیشه روشن گفت و در کلام صادق بود.
• با سپا س فراوان‬
3
کارگر انقلابی
• دوست گرامی!
• متاسفانه من با شما موافق نیستم.
• شعر فوق شعربسیار زیبایی است و بسیار اندیشمندانه سروده شده است.
• اگر غیر از این بود، ارزش آن را نداشت که به نقد کشیده شود.
• در عین حال به هیچ عنوان مدعی نیستم روح کلام را در مورد این شعر به تصویر کشانده ام.
• این فقط آغازی است بر نقد این شعر تأمل انگیز.
• فکر نمی کنم در سنگ بزرگی که بر گیجگاه فرود می آید، درد اندکی نهفته باشد.

4
علی رضا

• با احترام به آراء دوستان و ضمن تأیید نظرات ارزشمند جناب "کارگر"، فکر می کنم که علاوه بر آن ضرب المثل معروف که دستمایه ی الهام شاعر قرار گرفته، اندیشه ی شاعرمتأثر از یک تئوری فلسفی است "که اگر پدیده ا ی مبارک در شرایط نامناسبی ظهور کند، گره گشا که نخواهد بود هیچ ، گاه ممکن است به ضد خود تبدیل شود.
• "سنگ بزرگ " را می توان "ندای آزادی و برابری " و دستان کوچک " را منادیان دروغین آزادی دانست که اهالی اندیشه باور نداشتند که ظرفی چنین کوچک وخرد ،مظروفی چنان ژرف و سترگ را توان به سرمنزل مقصود رساندن باشد و دیر یا زود مظروف گرانقدر در ظرفی متناسب با خود جای خواهد گرفت.
• غافل از اینکه...
5
پرنده دریا

• سروده ها در دوران ما به مایه های سراینده بیشتر نیازمند است تا به اوزان.
• کوتاه ترین راه بیان مقصود در ضرب المثل ها و یا در هایکو ها نهاده که نام گذاری شده است.
• ولی سراینده نباید به قوانین سرایندگی متکی باشد.
• چرا که بیان احساس در سرایندگان از حافظ تا خشت مال نیشابوری تا من بی سواد یکی است.
• همه مردم باید احساس انسانی شان را بیان کنند، ولو کوتاه .
• سروده هایی که پیام انسانی ندارند در خدمت به منافع غارتگران است، حتی اگر سراینده اش از فرودستان جامعه باشد.
• کار ـ نان ـ مسکن!
• استقلال ـ آزادی!
• یا کارگران جهان متحد شوید!
• چه کسی ادعا می کند که این ها سروده های انسانی نیستند؟
• دیدگاه ها در دوران گذار به سوسیالیزم تغییر کرده است. ارتباط نزدیکتر .
• پیام ها کوتاه تر.
6
میم
• سنگ بزرگ را دیدیم
• در دست های کوچک
• و هیچکس از ما
• نداشت باور پرتاب

• ناگهان
• برگیجگاه مان فرود آمد!

• ما برای بررسی این شعر روی برخی از احکام آن تأمل می کنیم:

حکم اول
سنگ بزرگ را دیدیم در دست های کوچک

• قرار داشتن سنگ بزرگ در دست های کوچک به چه معنی است؟

• برای پاسخ به این پرسش باید رابطه میان دست و سنگ و پرتاب تعیین شود که شاعر در نظر داشته است.


1

• می توان گفت که شاعر دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک دست و پرتاب سنگ بسط و تعمیم می دهد.
• دست بدین طریق به وسیله پرتاب سنگ
بدل می شود.

• وسیله همیشه باید متناسب با هدف باشد!

• وسیله همیشه باید با هدف همخوانی داشته باشد.

• دست های کوچک و سنگ بزرگ از عدم تناسب و ناهمخوانی میان وسیله و هدف حکایت دارند.

• چنین پرتابی به تجربه نمی تواند موفقیت آمیز باشد.
• سنگ بزرگ چه بسا بر پای صاحبان دست های کوچک می افتد.

• شاعر با حکم «و هیچکس از ما نداشت باور پرتاب» نتیجه گیری منطقی به عمل می آورد:

• هیچکس باور نداشت که سنگ بزرگ بوسیله دست های کوچک پرتاب شود.

حکم دوم
ناگهان برگیجگاه مان فرود آمد!

• علیرغم این باور منطقی و تجربی، سنگ بر گیجگاه بی باوران به پرتاب فرود می آید.

• از دو حالت قصه خالی نیست:


• یا شناخت ما از سنگ و دست ها نادرست بوده:

• سنگ به آن بزرگی و دست ها به آن کوچکی که ما تصور کرده ایم، نبوده اند.

• و یا دست ها و فن پرتاب بلحاظ کمی و کیفی رشد کرده اند:

• دست ها وفوت و فن پرتاب همان نمانده اند که بوده اند.
• با رشد کمی و کیفی دست ها و
فوت و فن پرتاب، تضاد و ناهمخوانی میان وسیله و هدف، دست و پرتاب سنگ بزرگ حل شده است.

• ما باید این دو حالت را مورد بررسی قرار دهیم و چاره جوئی کنیم تا خطای مهلک دیروزمان تکرار نشود:


حالت اول
شناخت ما از سنگ و دست ها نادرست بوده است.

• دراین حالت ما بلحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) ایراد داشته ایم.
• ما لیاقت معرفتی ـ نظری لازم برای شناخت وسیله و هدف را، سنگ و دست ها و فوت و فن پرتاب را نداشته ایم.

• به زبان ساده ما بلحاظ تئوری شناخت لنگیده ایم.


• تئوری شناخت خود به مکاتب معرفتی ـ نظری متنوع و مختلفی طبقه بندی می شود:

• برای مثال، تئوری شناخت متعلق به مکاتب زیر:
• امپیریسم (تجربه گرائی)
• سنسوئالیسم (حسگرائی)
• اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)
• اسکپتیسیسم (تردیدگرائی)
• پوزیتیویسم
• نئوپوزیتیویسم
• تومیسم
• نئوتومیسم
• مارکسیسم ـ لنینیسم

• از اینهمه مکاتب مختلف، تنها تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به شناخت نسبتا دقیق سنگ و دست ها و فوت و فن پرتاب رهنمون می شود و بقیه به نحوی از انحا گمراه کننده اند و همیشه بخشی و یا حتی کل موضوع شناخت را سرپوش می نهند.

• حال اگر ایراد ما معرفتی ـ نظری بوده، باید در جهت رفع ان تلاش ورزیم.


• ما باید طی نقد مکاتب معرفتی ـ نظری گمراهساز متعلق به طبقات اجتماعی ارتجاعی، به آموزش تئوری شناخت مطمئن مارکسیستی ـ لنینیستی بپردازیم.


حالت دوم
با رشد کمی و کیفی دست ها و فوت و فن پرتاب، تضاد و ناهمخوانی میان وسیله و هدف، دست و پرتاب سنگ بزرگ حل شده است.

• اگر چنین بوده، پس جهان بینی ما، یعنی بینش فلسفی ما معیوب بوده است.

• ما سنگ و دست ها و
فوت و فن پرتاب را نه در حرکت و توسعه دم افزون آنها، بلکه در سکون و ثبات شان در نظر گرفته ایم و رشد کمی و نتیجتا کیفی آنها را نادیده گرفته ایم.

• حریفی خردمند می گفت:

• بدتر از کوری، پرهیز از نگریستن و دیدن است!

• بیست سال پیش نشستن و برنامه ای را کورکورانه تدوین کردن و بعد برنامه تدوین شده را زیر متکا نهادن و خر و پف شیرافکن سر دادن و چشم بستن بر تحولاتی که در جامعه و جهان، در طبقات و اقشار اجتماعی بطرزی توفانی رخ می دهند، بر سر بنی بشر همان بلا را نازل می کند که شاعر به تلخی به نقد می کشد:
• فرود آمدن ناگهانی سنگ بزرگ بر گیجگاه!

فرود آمدن ضربه ضربه ها بر مغز گردان رهائی و تار و مار گشتن هست و نیست مادی و معنوی آن!
وای اگر دوباره خواب از نو، خر و پف از نو، خطاهای مکرر دیرآشنا از نو!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر