• ژان پل سارتر ـ سر چهار راه ـ بر منبری نشسته بود و به عابران سر در گریبان می گفت:
• «دنیای ناعادلانه ای است:
• اگر قبولش کنی، شریک جرم می شوی
• و اگر بخواهی تغییرش دهی، جلاد می شوی!»
• اندیشنده مکثی کرد و از خود پرسید:
• «این دیگر چه پیامبری است که به قلع و قمع هر روزنه امیدی برخاسته است؟
• پذیرش و رد بیداد جاری در دنیا، در هر صورت، امری سوبژکتیف است و با اعمال سوبژکتیف نه کسی شریک جرم می شود و نه جلاد!
• شریک جرم و یا جلاد گشتن بنی بشر ـ در بهترین حالت ـ از گردنه دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف می گذرد.
• این بدان معنی است که کسی در بیداد جاری به نحوی از انحا دخیل باشد:
• یا به توجیه بیداد برخیزد، بیداد را داد جلوه دهد و بیدادگران را در آب زمزم بشوید و یا خود شخصا بیدادگر باشد.
• تازه در این جور موارد نیز نمی توان چشم بسته حکم محکومیت کسی را صادر کرد!
• چه بسا پارسا که مجرم است، بی آنکه جرمی مرتکب شده باشد و چه بسا معصوم که جلاد است، بی آنکه در عمرش کسی را گردن زده باشد.
• در باره چیزها، پدیده ها و انسان ها نه بنا بر ظاهر و نمود آنها، بلکه بنا بر ماهیت و بود آنها باید به داوری نشست!»
• خانم گاف گفت:
• «این گفته ژان پل سارتر ارزش علمی ندارد، اگرچه هسته ای از واقعیت را بطرزی مخدوش و مثله منعکس می کند.
• و گرنه چرا باید تلاش در جهت تغییر دنیا در راستای داد، به جلاد شدن بی چون و چرای مبارز منجر شود؟
• اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی امپریالیسم است.
• عنوان آلمانی آن، فلسفه حیات نام دارد و نمایندگانش نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره بوده اند.
• آنها همه پیامبران بربریت و فاشیسم بوده اند و زمینه تئوریکی و پراتیکی لازم برای روی کار آمدن ناسیونال ـ سوسیالیسم در آلمان و فاشیسم در جهان را هموار کرده اند.
• کتب نیچه، در زمان هیتلر، کتب درسی مدارس بوده اند.
• هایدگر را بلحاظ ظاهر و ریخت و قیافه اش حتی نمی شد از هیتلر تمیز داد.
• سارتر و غیره در حرف، با آنها مخالف بوده اند، ولی در عمل، آب به آسیاب واحدی ریخته اند.
• در همین حکم سارتر، بطور غیرمستقیم از حفظ و تحکیم وضع موجود، یعنی وضع مبتنی بر بیداد، دفاع می شود، ولی برای کشف ناگفته های پنهان در ورای گفته ها باید به شناخت افزار مفهومی مجهز بود!
• در ایران ظاهرا در این زمینه ها روشنگری جدی صورت نگرفته است.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر