ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
• ای مرغ سحر درس عشق را از پروانه بیاموز که در آتش عشق سوخت و دم برنیاورد!
• سعدی در این بیت کدام دیالک تیکی را بسط و تعمیم می دهد؟
1
• او دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک انتحار داوطلبانه و یا به شکل دیالک تیک سوختن و سکوت بسط و تعمیم می دهد.
• در قاموس سعدی عاشق راستین کسی است که داوطلبانه در آتش عشق دوست بسوزد و دم نزند.
• چرا باید سعدی و حافظ و امثالهم چنین تفسیری از عشق بدست دهند؟
• ما باید برای این پرسش نیز پاسخی بیابیم.
2
• سعدی از سوی دیگر، دیالک تیک عاشق و دوست را به شکل دیالک تیک پروانه و شمع بسط و تعمیم می دهد.
• او پدیده اجتماعی ئی را با توسل به چیزی طبیعی (شمع) توضیح می دهد:
• این کار همیشگی سعدی و بعد حافظ است:
• سعدی از سوئی برای اثبات نظریات درست و نادرست خود، مسائل اجتماعی را ناتورالیزه می کند و از سوی دیگر مسائل طبیعی را سوسیالیزه و یا هومانیزه می کند.
• پروانه در تئوری عشق سعدی و امثالهم چنان شیفته شمع است که پروای بود و نبود خود را ندارد و از شدت عشق، خود را به آتش می زند و پر و بالش را می سوزاند و علیرغم آن دم نمی زند.
• آنچه در طبیعت امری ساده و روشن است، در تخیل بیمار شعرای خیالپرست پر و بال می گیرد.
• پروانه در واقع رنگ شعله شمع را با رنگ گلها عوضی می گیرد و برای تغذیه از شیره گل کذائی روی آن می نشیند، گل ها که برای انتقال گرده های خود و تحقق تکثیر نوع خود به تولید شیره و رنگ و بو و غیره مبادرت می ورزند.
• استراتژی گلها در طبیعت برای تضمین نوع خود از سوی شعرای بی خبر از پدیده های طبیعی، بطرزی تخیلی تفسیر می شود و بعد از عرصه طبیعت به عرصه جامعه منتقل می شود.
• آنگاه عشق به مثابه خودسوزی داوطلبانه تعریف و تحریف می شود.
سعدی
(سعدی، گلستان، عبدالعظیم قریب، دیباچه)
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد، خبری باز نیامد
(سعدی، گلستان، عبدالعظیم قریب، دیباچه)
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد، خبری باز نیامد
• این مدعیان عشق، که در طلب دوست اند، مشتی بی خبرند.
• اگر از عشق بسان پروانه با خبر می بودند، به همان سان خود را به آتش دوست می زدند و می سوختند که پروانه به آتش شمع زد و سوخت.
• سعدی به محض رسیدن از عرصه طبیعت به عرصه جامعه به تحقیر بنی بشر آغاز می کند و آنها را مشتی بی خبر از عشق قلمداد می کند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک مدعی و دوست بسط و تعمیم می دهد و مدعیان عشق را به بی خبری از عشق متهم می کند، چرا که در قاموس او، پیش شرط باخبری از عشق، مرگ داوطلبانه و بی سر و صدا ست.
• فوندامنتالیست ها نیز بر همین خط می رانند!
سعدی
مرا هر آینه روزی قتیل عشق ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
• مرا در هر صورت، روزی کشته عشق خواهی دید.
• اما بسان پروانه به مثابه داوطلب مرگ بدست دوست!
• آن سان که با هر دو دست دامن قاتل را از سر ارادت گرفته باشم.
• سعدی در این بیت، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک عاشق و قاتل بسط و تعمیم می دهد:
• عاشقی که با ارادت تمام از دامن قاتل گرفته است.
• اکنون ماهیت معشوق و دوست کذائی عیان می گردد.
• در این بیت اما سر و کله نیهلیسم نیزهویدا می شود.
• عاشق کذائی حتی مرگ به دست دوست را آرزو می کند و بدان می بالد.
• این نهایت سقوط بنی بشر است.
• این بسط و تعمیم دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز است، به شکل دیالک تیک خرمهره و گوهر است.
سعدی
اگر جنازه سعدی به کوی دوست بر آرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
اگر جنازه سعدی به کوی دوست بر آرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
• بردن جنازه سعدی به کوی دوست همتراز است با نکونام زیستن و شهیدوار مردن.
• سعدی در این بیت هم دیالک تیک عاشق و دوست را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد و عملا تخریب می کند.
سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی، ص 53)
کهن شود همه کس را به روزگار، ارادت
مگر مرا که همان عشق اول است و زیادت
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی، ص 53)
کهن شود همه کس را به روزگار، ارادت
مگر مرا که همان عشق اول است و زیادت
• همه چیز با گذشت زمان، کهنه می شود، بجز عشق کذائی عاشق نسبت به دوست.
• این به معنی همیشه همانی عشق عاشق نسبت به دوست است!
• این به معنی بی حقوقی مطلق عاشق در رابطه با دوست است.
• این به معنی عشق بی چون و چرای عاشق نسبت به دوست است.
• این عشق کذائی بوی وابستگی و حلقه به گوشی مطلق عاشق به دوست رابه مشام می آورد.
• سعدی و حافظ ضمنا از این هنر عاشقانه، هنجار اخلاقی سر هم بندی می کنند.
سعدی و حافظ سرسپردگی و وابستگی انسانی نسبت به انسان دیگر را عشق نام می دهند و بعد آن را تا درجه یکی از سجایای اخلاقی پسندیده ارتقا می دهند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر