پروفسور دکتر ورنر هوفمن (1922 ـ 1969)
برگردان میم حجری
در حالیکه تبر بر رابطه دیالک تیک پیکاو و جستجوگر و کشاف مارکسی با جهان فرود می آید و هر نوع خودویژه تفکر فردی متفکران تا ترمینولوژی، در قالب های از پیش ساخته آموزش مجاز ریخته می شود و ذوب می شود و از تفکر فقط تته پته ترس و لرزآمیز مفهوم مندی توخالی باقی می ماند، مفاهیم، پیشداوری ها و ارزشگذاری های مربوط به آنان زندگی خاص خود را در کنار واقعیت عینی و چه بسا به جای واقعیت عینی آغاز می کنند.
اتفاقا،همین زندگی شبحگونه هراس انگیز، آنها را در مقابل هر انتقاد، روئین تن و ضد گلوله می سازد، اگرچه تضاد میان آموزش و واقعیت عینی به تجربه احساس می شود.
برگردان میم حجری
در حالیکه تبر بر رابطه دیالک تیک پیکاو و جستجوگر و کشاف مارکسی با جهان فرود می آید و هر نوع خودویژه تفکر فردی متفکران تا ترمینولوژی، در قالب های از پیش ساخته آموزش مجاز ریخته می شود و ذوب می شود و از تفکر فقط تته پته ترس و لرزآمیز مفهوم مندی توخالی باقی می ماند، مفاهیم، پیشداوری ها و ارزشگذاری های مربوط به آنان زندگی خاص خود را در کنار واقعیت عینی و چه بسا به جای واقعیت عینی آغاز می کنند.
اتفاقا،همین زندگی شبحگونه هراس انگیز، آنها را در مقابل هر انتقاد، روئین تن و ضد گلوله می سازد، اگرچه تضاد میان آموزش و واقعیت عینی به تجربه احساس می شود.
2
عناصر تفکر استالینیستی
ادامه
گشتاور سوم
عناصر تفکر استالینیستی
ادامه
گشتاور سوم
• در بخش نقل شده در بالا از کتاب استالین، قبل از همه، جا به جائی رابطه عناصر دیالک تیکی و ماتریالیستی به چشم می خورد.
• این جا به جائی برای تمامت توسعه بعدی تفکر استالینیستی اهمیت چشمگیری کسب می کند:
• تفاوتگذاری دقیق او میان «متد» و «تئوری» (منظور او از تئوری ـ ظاهرا ـ حکم محتوائی است)، پیش شرط لازم برای مهمتر جلوه دادن «تئوری» نسبت به «متد» است.
• در درک استالین نیز می توان این نکته را بوضوح دید، که مبارزه میان «ایدئولوژی» بورژوائی و پرولتری، جنگ اصلی ارواح، نه بر سر طرز نگرش دیالک تیکی و غیر دیالک تیکی، بلکه بیشتر بر سر «ماتریالیسم» و «ایدئالیسم» است.
• به عبارت دیگر، بر سر احکام محتوائی است.
• مراجعه کنید به سیر و سرگذشت ایدئالیسم و ماتریالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• بدین طریق است که این اندیشه بارها و بارها تکرار می شود که «تاریخ تفکر بشری عبارت است از مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم.»
• (گئورگ کلاوس، منطق، برلین 1964، ص 10)
• عناصر «ماتریالیستی» آموزش، البته صد البته، بهتر از عناصر دیالک تیکی آن به درد ایمان آوردن و تکفیر طرف مخالف می خورند.
• چون تفکر بسیاری از ارواح «ایدئالیستی»، نه فقط هگل، بلکه کانت نیز به عناصر دیالک تیکی آمیخته است.
• تمایل عام استالینیسم، هم در زندگی عملی و هم در حیات معنوی ـ روحی عبارت است از جبهه بندی دقیق و روشن میان دوست و دشمن، مرزبندی میان «اردوی» خودی و «اردوی» خصم.
• این تمایل با ایمان آوردن معرفتی ـ نظری خشک، بمراتب بهتر جور در می آید، تا با گام نهادن به منطقه مه گرفته متدی ـ دیالک تیکی، که تا حد معینی جولانگاه همزمان دوست و دشمن است.
• متهم کردن دگراندیشی به انحراف از شاهراه فکری «ماتریالیستی»، بمراتب آسانتر است از اثبات طرز نگرش «غیر دیالک تیکی» او.
• در استقلال نسبی بخشیدن به هر دو جزء تفکر مارکسیستی و در نادیده گرفتن دیالک تیک در قبال ایمان آوردن «ماتریالیستی» (که با استقلال نسبی یاد شده در پیوند قرار دارد)، باید گناه کبیره واقعی استالین را در حق روح دیالک تیک ماتریالیستی جستجو کرد.
• کلیه جزئیات رابطه استالینیستی با تئوری مارکسیسم را باید نهایتا ناشی از این سقوط به موضع فکری دوئالیستی دانست.
• (دوئالیسم عبارت است از آموزش دوگانگی.
• دوئالیسم عنوانی است برای گروهی از جهان بینی های ایدئالیستی که منکر وحدت جهان اند و به جای آن ثنویتی را برای تعیین بنیادی واقعیت به کار می برند.
• این ثنویت از دیدگاه دوئالیسم از اصول وعرصه های وجودی متضاد و یا همسان تشکیل می شود:
• ماده و شعور
• ماده و فرم
• جسم و روح
• اوبژکت و سوبژکت
• پدیده و چیزدر خود
• ضرورت و آزادی
• خیر و شر.
• مترجم)
• این سنگینتر کردن کفه ترازو به نفع یکی از دو جزء تفکر مارکسیستی (ماتریالیسم و دیالک تیک)، بطور بی واسطه به معانی زیرین است:
الف
• به معنی نادیده گرفتن کلی اصول یک برخورد علمی، متدیکی، همه جانبه نگر، آزاد و واقع بین با موضوعات مورد بررسی است.
ب
• به معنی خم و راست کردن دیالک تیک و متناسب کردن آن با فرم مطلوب مورد نظر است.
ت
• به معنی استفاده از دیالک تیک، بمثابه جواز بی دردسر به اهداف و مقاصد زیر است:
1
• برای توجیه رفتار نوسان آمیز بی اراده2
• برای توجیه همرنگ سازی خود با محیط3
• برای توجیه رفتار اکلکتیکی با جهان اشیاء4
• برای توجیه بی بند و باری و بی دقتی در مفهوم سازی، طبقه بندی و برقراری پیوند میان قضاوت ها، کشف روابط علی و غیره
5
• برای نادیده گرفتن دلیل کلیدی6
• برای وارد کردن تأملات حسابگرانه در استدلال7
• برای خشکاندن زبان8
• برای مغروق و مغشوش کردن مواد مورد بررسی در اکلکتیسیسم دست و پاگیر بی پرنسیپ
9
• این امر، به عبارتی کوتاه، به معنی قطع رابطه با اصل کلیت مشخص لنین بوده است.
• (اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است ازآمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتیسیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نگرش ها و قبل از همه، عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)
• خود دیالک تیک مکتبی مارکسیسم «اداری» شده اکنون تحت اشغال قرار می گیرد.
• دیالک تیک مکتبی مارکسیسم «اداری» شده سلب سیالیت می شود، هم می کشد، فرمولواره می شود، به قوانین بی ربط به واقعیات امور مبدل می شود، که قوانین زیر از آنجمله اند:
1
• «پیوند پدیده های واقعیت» 2
• «گذار از تغییرات کمی به کیفی»3
• «وحدت و مبارزه اضداد»4
• و «نفی نفی.»• (مراجعه کنید به مقدمات فلسفه مارکسیستی، و تاریخ حزب کمونیست شوروی، فصل 4، ص 2)
• در حالیکه تبر بر رابطه دیالک تیک پیکاو و جستجوگر و کشاف مارکسی با جهان فرود می آید و هر نوع خودویژه تفکر فردی متفکران تا ترمینولوژی، در قالب های از پیش ساخته آموزش مجاز ریخته می شود، ذوب می شود و از تفکر فقط تته پته ترس و لرزآمیز مفهوم مندی توخالی باقی می ماند، مفاهیم، پیشداوری ها و ارزشگذاری های مربوط به آنان، زندگی خاص خود را در کنار واقعیت عینی و چه بسا به جای واقعیت عینی آغاز می کنند.
• اتفاقا،همین زندگی شبحگونه هراس انگیز، آنها را در مقابل هر انتقاد، روئین تن و ضد گلوله می سازد، اگرچه تضاد میان آموزش و واقعیت عینی به تجربه احساس می شود.
• تحریف دیالک تیک، خود را در موارد زیر نمایان می سازد:
1
• در مبارزه نقل قول بازانهء بی اعتنا به زندگی از سوی طلاب
2
• در کشیدن مکرر پای مراد و پیر طریقت به میدان بحث
3
• در «دگماتیسم» احکام، با اوپورتونیسم متدیک همزمان
4
• و خلاصه در رابطه بیگانه گشته متفکر با موضوع و مورد مربوطه
• مراجعه کنید به دگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• اینکه بدین طریق، باید بی تردید، آموزش مارکسیستی بی اعتبار و رسوا شود و پیشرفت علوم منفرد صدمه و زیان و آسیب ببیند، نمی توانست برای رهبر معلوم نباشد.
• چون کسی جز خود استالین نیست که در نوشته واپسین خود، تحت عنوان «مارکسیسم و مسائل زبان شناسی» (1950)، بر ضد «آموزش کلمه به کلمه و توراتی» گرد و خاک چشم کورکن بپا می کند:
1
• «هر انتقاد کوچک از چند و چون چیزها در زبان شناسی شوروی، هر تلاش تردید آمیز کوچک ـ حتی ـ از سوی محافل رهبری تعقیب و در نطفه خفه می شود.
2
• به دلیل موضعگیری انتقادی نسبت به میراث م. ژ. مارس، به دلیل کوچکترین مخالفت با آموزش مارس، نیروهای متخصص و محقق ارزشمندی در حوزه زبان شناسی اخراج می شوند و یا تنزل رتبه داده می شوند.
3
• همه می دانند که علم بدون مبارزه نظرات، بدون آزادی انتقاد نمی تواند توسعه یابد و شکوفا شود.
4
• اما این قاعده کلی عام الاعتبار، بطرزی بی پروا نادیده گرفته می شود و لگدمال می شود.
5
• بدین طریق، گروهی از شخصیت های رهبری مبرا از هر خطا تشکیل می شود که پس از سرکوب انتقاد و تحکیم موضع خویش زمام امور را خودکامانه بدست می گیرند و به خرابکاری آغاز می کنند.»
• (استالین، «مارکسیسم و مسائل زبان شناسی»، 1951، ص 37)
کسی که خود سنگ تمام گذاشته، اکنون در آخر کار از کشته خویش به هراس افتاده است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر