خواری کشیدن از همه درگیر و دار عمر!
احسان طبری
معنای زندگی
تحلیل واره ای از میم حجری
تز هشتم
• معنای زندگی است، نه از شاخسار عمرتحلیل واره ای از میم حجری
تز هشتم
• با رعشه های بیم، در آویختن به آز
• طبری در این حکم، از «در آویختن آزمندانه با رعشه های بیم از شاخسار عمر» نیز منع می کنند و این شیوه زیست را با معنی زندگی مورد نظر خویش مغایر می دانند.
• در این تز طبری دو مفهوم بیم و آز برجسته می شوند:
1
مفهوم «بیم»
آویختن از شاخسار عمر با رعشه های بیم
مفهوم «بیم»
آویختن از شاخسار عمر با رعشه های بیم
• رعشه به لرزش های منظم متساوی البعد غیر ارادی در سر، دست و یا پا و یا در تمامت اندام اطلاق می شود:
• حریفی می گفت، وقتی که در حیاط زندان ایستاده بودند و زندانبانان را می دیدند که در زمینه نحوه زهر چشم گرفتن از زندانیان با هم مشورت می کنند و برخی از زندانیان را با اشاره انگشت نشان یکدیگر می دهند، بی اختیار تمام اندامش دچار رعشه هولناک گشته بود و شرمزده به خود می پیچید و کاری از دستش برنمی آمد.
• رعشه های بیم اصولا واکنش های غریزی و غیر ارادی اند و حیوان و یا انسان چاره ای جز تمکین به این جور واکنش ها ندارد، چون کاری از دستش برنمی آید.
• این خود طبیعت است که برای حفظ نفس واکنش غریزی نشان می دهد و اگر عقل روداری به خرج دهد، غریزه قدر قدرت می تواند به آسانی آب خوردن دست و پایش را به بند کشد و به گوشه ای پرتاب کند و با خیال راحت به کار خود ادامه دهد.
• شیخ شیراز دیالک تیک غریزه و عقل را به خوبی می شناسد، به احتمال قوی بهتر از احسان طبری.
• ما به چند مثال از او قناعت می کنیم:
سعدی
• تشنه سوخته در چشمه روشن، چو رسید• تو مپندار که از پیل دمان اندیشد
• (گلستان باب اول، ص 58 ـ 59)
• سعدی در این حکم، دیالک تیک وجود و شعور را از سوئی و دیالک تیک غریزه و عقل را از سوی دیگر به شکل دیالک تیک رفع تشنگی (چشمه آب، نجات از مرگ) و پیل دمان (هراس از پیل، اندیشیدن، عقل) بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده وجود و غریزه را مورد تأکید قرار می دهد.
• آنجا که بود و نبود ارگانیسم مطرح است، در دیالک تیک وجود و شعور و در دیالک تیک غریزه و عقل، وجود به دستیاری غریزه بقا یکه تاز بلامنازع میدان می شود و همه غرایز دیگر و حتی عقل خودمختار را دهن بند می زند.
• برای تشنه سوزان، دسترسی به آب به هدف الاهداف مبدل می شود و تفکر و غریزه ترس زیر فرمان غریزه بقا در می آیند و چه بسا مفلوج می شوند.
• علت این امر در این است که دیالک تیک جذب و دفع تعیین کننده ترین دیالک تیک هر ارگانیسم است و لذا همه غرایز و حتی عقل باید تابع و خدمتگزار این ابردیالک تیک باشند و تنها پس از تضمین حیات ارگانیسم، نقشی برای ایفا به عهده بگیرند.
• در تضاد قرار گرفتن عقل با غرایز، بویژه غریزه بقا می تواند حتی به سرکوب خشن عقل از سوی غریزه منجر شود، آن سان که دیالک تیک غریزه و عقل فروپاشد، غریزه یکه تاز خود کامه میدان وجود شود و موجود زنده به جنون دچار آید و سودائی جز ارضای نیازهای غریزی در سر نداشته باشد.
• غریزه بقا معمولا پس از سیراب کردن ارگانیسم، غرایز دیگر و عقل را دوباره از حالت بیهوشی در می آورد و فعال می کند.
• آنگاه موجود خردمند می فهمد که در مخاطره پیل دمان بوده است و قطرات آب برای او ارزش حیاتی ـ مماتی داشته اند.
• سعدی برای اثبات مؤکد نظر درست خویش، مثال دیگری را نیز به خدمت می گیرد:
سعدی
• ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان• عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد
• (گلستان باب اول، ص 58 ـ 59)
• سعدی در این حکم، دیالک تیک وجود و شعور را از سوئی و دیالک تیک غریزه و عقل را از سوی دیگر به شکل دیالک تیک خوان و رمضان بسط و تعمیم می دهد و بر نقش بلامنازع وجود به دستیاری غریزه (غذا) تأکید می ورزد.
• حکیم خردمند قرون وسطی به نقش تعیین کننده دیالک تیک جذب و دفع به تجربه شخصی پی برده است و گرسنه را به ملحدی تشبیه می کند که در خانه خالی بر سر خوانی باشد.
• برای گرسنه، تنها و تنها یک چیز مطرح است و آن ارضای نیازهای غریزه بقا ست.
• رمضان یا شعبان برایش یکسان است.
• تضمین حیات از معبر دیالک تیک جذب و دفع می گذرد و بدون تضمین زیست، نمی توان در باره چگونگی و چند و چون زیست فلسفه بافی کرد.
• این تبیین تز «درک ماتریالیستی تاریخ» به زبان ساده است.
• در گنجینه فلسفی غول آسای سعدی نمی توان مکتب فلسفی ئی یافت که وجود نداشته باشد.
• سر و کله شعور پس از پیدا شدن سر و کله وجود پیدا می شود و در دیالک تیک وجود و شعور، نقش تعیین کننده از آن وجود است.
• این کشف سعدی را در اواسط قرن نوزدهم، مارکس تکرار خواهد کرد و توسعه علمی و فراگیر خواهد داد و کشف غول آسای خود را در گلدسته های بلند جهان به گوش بشریت خواهد رساند:
• درک ماتریالیستی تاریخ را!
• کشفی همتراز با کشف آتش را!
• ما در فلسفه سعدی علاوه بر دیالک تیک، به عناصر جدی ماتریالیسم تاریخی برخورد می کنیم و نمی توانیم در ستایش افتخارانگیز از او و تفکر ژرف او مبالغه کنیم.
سعدی
عنفوان شبابم غالب آمدی و هوی و هوس طالب!
(گلستان، باب دوم، ص 72 ـ 74)
• غریزه جنسی طبیعی «مثل غول از بطری رها گشته» (یدالله مفتون امینی) دست به طغیان می زند و نه تنها سدهای هنجاری و اخلاقی، بلکه حتی عقل را از سر راه خود می روبد و به پیش می تازد.
• غرایز طبیعی میلیون ها سال قبل از هنجارها، اخلاق و عقل پدید آمده اند و تکامل یافته اند تا مددکار همیشگی و وفادار انسان و حیوان باشند.
• غرایز طبیعی حتی به هنگام خواب در کارند و بهترین یار و مددکار موجودات زنده از هر نوع اند!
• هنجارها، اخلاق و عقل پدیده های اجتماعی و نوین اند.
• در دیالک تیک غریزه و عقل، نقش اصلی و تعیین کننده از آن غریزه است.
• بدون غرایز طبیعی، وجود انسانی حتی یک لحظه نمی تواند تضمین شود و بدون وجود، شعوری لزوم پیدا نمی کند.
• شعور بعد از وجود و در بهترین حالت همراه با وجود برای خدمت به وجود پدید می آید و بدین طریق دیالک تیک وجود و شعور تشکیل می یابد.
• در قاموس احسان طبری، ظاهرا عقل همه کاره و مطلق العنان است و غریزه هیچکاره.
• به همین دلیل شاید باشد که بی مهابا اندرز می دهند و امر و نهی می کنند.
• آویختن از شاخسار عمر با رعشه های بیم و بی رعشه های بیم، ضرورت مطلق دارد:
• وجود باید به هر قیمتی تضمین شود.
• دل بستن به زندگی و پاسداری از این نعمت بی بدیل نه تنها با طبیعیت انسان، بلکه با راسیونالیسم (خردگرائی) او نیز انطباق تام و تمام دارد.
• از این رو ست که امپریالیسم، فوندامنتالیسم و فاشیسم قبل از همه به ایراسیونایلسم (خردستیزی) و به تحقیر و تخریب خرد انسانی روی می آورند، تا مرگ به ایدئالی بدل شود.
• ناظم حکمت در منظومه غول آسای خود تحت عنوان «تارانتابابو» این طرز نگرش فاشیستی را به چالشی ویرانگر می کشد و به دفاع کمونیستی از زندگی برمی خیزد.
• آویختن از شاخسار عمر چه با رعشه های غیرارادی بیم و چه آگاهانه و به فرمان عقل، نه عیب است و نه ننگ!
2
مفهوم «آز»
با رعشه های بیم از شاخسار عمر در آویختن به آز
مفهوم «آز»
با رعشه های بیم از شاخسار عمر در آویختن به آز
• آز یعنی حرص و طمع، زیاده خواهی!
• آز یکی از مفاهیم انتزاعی اخلاقی و اجتماعی و در عین حال، نسبی است.
• با مفاهیم انتزاعی نمی توان رسم و روال زندگی خود را تعیین و تنظیم کرد.
• آز خود علل اجتماعی ـ اقتصادی، فرهنگی و معرفتی دارد.
• صفاتی از قبیل آز، خود معلول شرایط معینی اند.
• در شرایط اجتماعی معینی که نیازهای اولیه انسان ها تضمین شده و کسی از لحاظ خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و غیره نگرانی ندارد، می توان زندگی معقولی را در پیش گرفت و به حرص و آز و زیاده خواهی لگام زد، ولی در جامعه طبقاتی ئی که حتی همین نیازهای اولیه تضمین نشده اند، انسان ها مجبور به کسب صفاتی می شوند که در نگاه اول ناپسندیده و ناخوشایندند، ولی در عین حال ضرور و الزامی اند.
• زیاده خواهی توده ها از دشواری زیست آنها حکایت می کند و زیاده خواهی طبقات متوسط از هراس آنها از ورشکستگی.
• با صدور اندرزهای انتزاعی نمی توان رسم و روال زندگی کسی را تعیین کرد.
تز نهم
• خواری کشیدن از همه درگیر و دار عمر• از بهر آن که عمر شود، اندکی دراز
• طبری ظاهرا از شیوه واقعی زیست توده ها خبر ندارند.
• در جوامع طبقاتی ـ حتی در جوامع سرمایه داری اروپا ـ «خواری کشیدن از همنوع از طبقات اجتماعی مختلف در گیر و دار عمر» امری عادی، طبیعی و هر روزه است.
• روابط کاری حتی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری چه بسا بر زورگوئی و تحقیر و تخریب هر لحظه ای شخصیت زحمتکشان مبتنی است.
• تجارب شخصی انسان ها از محیط کار در این جوامع از دشورای زیست پرده برمی دارند:
• در قرارداد کاری ـ بطور فرمال ـ هشت ساعت کار در روز برای هر کارمندی تعیین و امضا می شود، ولی در عالم واقع کارمند باید چه بسا ده ساعت و یا حتی بیشتر در روز کار کند.
• فشار و هراس از بیکاری زحمتکشان را وامی دارد که حتی ساعات فراغت و استراحت خود را فدای منافع سرمایه کنند.
• اگر کسی به اندرز طبری عمل کند، طولی نیم کشد که آوراه خیابان ها می شود.
• کارفرما بدون دلیل عقلی، به هر بهانه ای به توهین و تحقیر کارگران می پردازد و اسم آن را دیپلوماسی می گذارد.
• مسئله توده ها فقط «اندکی درازتر گشتن عمر» نیست.
آنها باید نیازمندی های مادی و معنوی خود و خانواده خود را برآورده سازند و حداقل در نظر همسر و کودکان شان انسان های ارزشمندی جلوه کنند.
از این رو مجبور به تمکین می شوند و چه بسا تحمل ناپذیری ها را تحمل می کنند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر