۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) در میراث سعدی (2)


شین میم شین

حکم
• که را جامه پاک است و سیرت پلید
• در دوزخش را نباید کلید

• سعدی در این حکم، دیالک تیک نمود و بود را از سوئی به شکل دیالک تیک جامه و وجود و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد و همزمان بر نقش تعیین کننده بود (وجود، سیرت) تأکید می وزد.
• کسی که علیرغم داشتن بود (وجود و سیرت) پلید، برای عوامفریبی نمود (جامه و صورت) خود را پاک و مبرا به نمایش می گذارد، نه به بهشت، بلکه به دوزخ محکوم خواهد شد.
• این همان سعدی است که در حکایت قبلی بهشت و دوزخ رفتن انسان ها را تنها و تنها به عهده خدا می گذاشت:

سعدی
• گر آن را بخواند، که نگذاردش؟
• ور این را براند، که باز آردش؟

• اکنون خودسرانه و دست و دلبازانه بهشت و دوزخ تقسیم می کند.
• سعدی در دیالک تیک نمود و بود، به درستی نقش تعیین کننده را از آن بود (ماهیت) می داند.
• او حتی چه بسا برای تأکید بر نقش تعیین کننده بود (ماهیت) پا فراتر می گذارد و بطرز متافیزیکی نمود را دور می اندازد:
سعدی
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
• تا توانی سیرت زیبا بیار!

• این کار سعدی، عملا به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک نمود و بود به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز است و در واقع به معنی تخریب دیالک تیک است.
• اما منظور سعدی تأکید بر نقش تعیین کننده بود (ماهیت، باطن، سیرت) است.

• و گرنه داشتن نمود (جامه، ظاهر، صورت) پاک، حتی ضمن داشتن سیرت پلید، امری مثبت و ستودنی است و اصولا نباید تا حد هیچ تنزل داده شود.
• این طرز تفکر متافیزیکی هنوز هم در میان روشنفکران مدعی تفکر علمی رواج ریشه مندی دارد.
• آنها گاهی ظاهر (نمود) چیزها، پدیده ها و سیستم ها را چنان مطلق می کنند که کوچکترین نگاهی به باطن (ماهیت و بود) آنها نمی اندازند و گاهی ماهیت و بود را چنان عمده می کنند که نمود تا حد هیچ تنزل می یابد و نادیده گرفته می شود.
• هر دو مورد فوق الذکر، آنها را به منجلاب نگرش متافیزیکی و ضد دیالک تیکی پرتاب می کند و دروازه اشتباهات فجیع و جبران ناپذیر را به روی شان چهار طاق می گشاید.
• نمود در دیالک تیک نمود و بود هیچکاره نیست و نقش غیرقابل انکاری به عهده دارد و نمی توان آن را به سادگی کنار گذاشت و بود را همه کاره و خودمختار تلقی کرد.
• بود فقط و فقط در پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی با نمود می تواند توسعه یابد.
• جامه نظیف که سعدی به بهانه سیرت پلید هیچ می شمارد، در تئولوژی اسلامی یکی از شروط اصلی قبول نماز محسوب می شود.
حکم
• که عشق من ای خواجه، بر خوی او ست
• نه بر قد و بالای نیکوی او ست

• سعدی در این حکم، دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک قد و خوی توسعه و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خوی می داند.
• به نظر سعدی ظاهر زیبا ـ حداقل در مورد وابستگان به طبقه حاکمه ـ دال بر سیرت و خوی زیبا ست.
• اما تفکر دیالک تیکی سعدی تفکری خودپو ست و از تفکر دیالک تیکی علمی فرسنگ ها فاصله دارد.
• از این رو ست که نابغه قرون وسطی، مثل متافیزیسینی لگام گسیخته دیالک تیک عینی چیزها، پدیده ها و سیستم ها را هر جا که منافع طبقاتی اش ایجاب می کند، بی پروا از هم می گسلد و جفت های دیالک تیکی را مجزا از هم و بی ارتباط به هم در نظر می گیرد.
• در حکم «که عشق من ای خواجه، بر خوی او ست، نه بر قد و بالای نیکوی او ست» نیز دیالک تیک قد و بالا (ظاهر و نمود) و خوی (ماهیت و بود) از هم گسسته می شود و خوی (ماهیت و بود) ـ هر چند بدرستی ـ مطلق می شود.
• کسی نمی تواند خوئی (ماهیتی) بدون قد و بالائی (ظاهر و نمودی) تصور کند.
• انسان حتی برای انتزاعی ترین پندارها (خدا، فرشته، جن و ابلیس) نیز به نحوی از انحاء ظاهری (به قول کانت، شمائی) در ذهن خود اختراع می کند.
• نمود فقط ظاهر صرف چیزها، پدیده ها و سیستم ها نیست.
• نمود ساختار و قالبی است، که باطن (ماهیت و بود) چیزها، پدیده ها و سیستم ها را در بر می گیرد و بنوبه خود تحت تأثیر قرار می دهد و تحت تأثیر آن قرار می گیرد.
• این ادعا که کسی شیفته خوی کسی است، ادعای بی پایه ای است.
• چون ماهیت و بودی بدون نمودی، خوئی بدون قد و بالی یا، سیرتی بدون صورتی، ظاهری بدون باطنی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.
• بر خلاف تصور سعدی میان نمود و بود رابطه ساده و مبتذل برقرار نیست.
• سعدی خود نیز به این واقعیت امر بی شک و تردید واقف است.

حکم
• قیامت، کسی بینی اندر بهشت
• که معنی طلب کرد و دعوی به هشت

• به معنی توان کرد دعوی درست
• دم بی قدم، تکیه گاهی است سست

• سعدی در این حکم، دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک دعوی و معنی توسعه و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن ماهیت و بود (معنی) می داند.
• به نظر او بهشت جای کسانی است که احسان و انفاق می کنند (معنی)، نه روایت توخالی (دعوی).
• به عبارت دیگر، آیه و حدیث و خبر، تنها در دیالک تیک روایت و کرامت معنی دارند و لاغیر.

• سعدی برای اثبات نظر خویش، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک قدم و دم بسط و تعمیم می دهد، نقش تعیین کننده را از آن پراتیک (قدم) می داند و تئوری بی پراتیک را، یعنی دم بی قدم را تکیه گاهی سست می نامد.
• دم فقط در دیالک تیک قدم و دم معنی دارد و لاغیر.
• سعدی همه درهای بهشت را به روی بورژوازی، که حاضر به عدول از قانون مقدس داد و ستد نیست، می بندد.
• سعدی داد بی ستد از او می خواهد، تا به بهشت برین راهش دهد.
• ولی بورژوازی حتی به بهای رفتن به دوزخ حاضر به ترک موضع خود نیست.
• او نان بی زر به کسی نخواهد داد.

• عصر جدیدی در حال شکفتن است:

• عصر سرمایه داری.
• عصر پرستش زر، گوساله زرین.

• گوساله زرین، فقط زر خشک و خالی نیست، بلکه تبلور کار جسمی و روحی انسان است.

• از این رو عصر جدید را می شد عصر پرستش کار نامید، اگر به جای بورژوازی طبقات مولد زمام امور به دست می داشتند.

حکم
• دلایل قوی باید و معنوی
• نه رگ های گردن به حجت قوی

• سعدی در این حکم، دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک رگ های گردن و دلایل توسعه و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن ماهیت و بود (دلایل، حجت) می داند.

• منظور از دلایل قوی و معنوی چیست؟


• دلایل قوی سعدی مبتنی اند بر مثال هائی از جهان جمادات، نباتات و جانوران و یا قصص و روایات خرافی و یا کلمات قصار خردمندانی مشهور و ناشناس.


• دلایل قوی در واقع باید بر تجارب زنده زندگی و بر استنتاجات علمی مبتنی باشند، از پراتیک زندگی نتیجه گرفته شوند و صحت شان در کوره پراتیک زندگی به ثبوت رسیده باشد.
• منظور سعدی از دلایل معنوی بر طرز تفکر دیالک تیکی خودپوی او مبتنی است.
• سعدی با مفهوم «دلایل معنوی»، دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک صورت و معنی توسعه و تعمیم می دهد.
• بنظر او دلایل باید به ماهیت (معنی) چیزها، پدیده ها و سیستم ها مربوط باشند، نه به نمود (صورت ظاهر) آنها.
• این نظر سعدی، نه تنها بطور کلی درست، بلکه حتی در عصر حاضر نبوغ آمیز است.
• او خواننده خود را از ارائه دلایل صوری منع می کند و به غور و بررسی روندهای ماهوی فرا می خواند.
• منظور او از دلایل معنوی را در حکم بعدی شعدی به روشنی بیشتری می توان دید :

سعدی
• سر از کوی صورت به معنی کشید
• قلم بر سر حرف دعوی کشید.

• درک دیالک تیکی سعدی ششصد سال قبل از هگل، نه تنها شگفت انگیز، بلکه ستایش انگیز است.
• شاید خود سعدی از غنای فلسفی حکم خویش آگاه نباشد، ولی این امر در صحت معرفتی ـ نظری بی چون و چرای آن تغییری نمی دهد.
• این حکم در تئوری شناخت علمی به طرز زیر فرمولبندی می شود:

• برای شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها باید از نمود (مظاهر ظاهری) به ماهیت (روندهای درونی و نامرئی) گذشت:

• از مرئی به نامرئی، از ملموس به ناملموس، از تجربی به عقلی.

• قهرمان حکایت سعدی نیز همین کار را می کند:
• بحث را از عالم نمود (صورت) به عالم ماهیت و بود (معنی) می کشد و بطلان ادعاهای صوری و سطحی رؤسای جلسه را اثبات می کند.

• اما سعدی خود، عالم بی عمل است و همین کشف نبوغ آمیز خود را چه بسا بی پروا زیر پا می نهد:
• وقتی او جامه کهنه و مندرس فقیه را عمده می کند، وقتی از پائین نشستن او در مجلس سخن می گوید، کاری جز عمده کردن نمود (ظاهر) نسبت به ماهیت و بود (معنی) انجام نمی دهد.
• او حتی پست و بالای جامعه را نه بر اساس دلایل معنوی، بلکه بر مبنای دلایل صوری (تئوری سایه خدا، تئوری شبان ـ گرگ ـ گله، تئوری فقر و ثروت و غیره) توضیح می دهد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر