مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره براشان گریستند
استاد مُحَمَّد رِضا شَفیعی کَدْ کَنی (1318)
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
مجموعه اشعار:
زمزمهها
شبخوانی
از زبان برگ
درکوچه باغهای نیشابور
بوی جوی مولیان
از بودن و سرودن
مثل درخت در شب باران
هزاره دوم آهوی کوه
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
مجموعه اشعار:
زمزمهها
شبخوانی
از زبان برگ
درکوچه باغهای نیشابور
بوی جوی مولیان
از بودن و سرودن
مثل درخت در شب باران
هزاره دوم آهوی کوه
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد
• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
• فریادشان تموج شط حیات بود
• چون آذرخش در سخن خویش زیستند
• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
• دریا و موج و صخره براشان گریستند
• می گفتی٬ ای عزیز:
• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:
• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!
تلاش در جهت تحلیل شعر
• این شعر در نگاه اول، شعر تکاندهنده، ژرف و غول آسائی است، ولی فریب برداشت مبتنی بر نگاه اول را نباید خورد.
• همان بهتر که به تحلیل اوبژکتیف شعر بپردازیم و خود از کشف خویش غافلگیر شویم، به جای اینکه به ابراز نظر شتابزده خطر کنیم و بعد پشیمان گردیم!
حکم اول
• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
• شاعر در این بیت، برای شروع سخن مفاهیم زیر را به خدمت می گیرد:
• «عاشق»، « شرزه»، «شب»، «شهر خفته»، «کیستائی»
• ما برای درک منظور شاعر باید روی مفاهیم یادشده خم شویم و با قرار دادن مجدد آنها در بیت شعر، به منظور شاعر، بلکه پی ببریم:
1
مفهوم «عاشق»
مفهوم «عاشق»
• عشق یکی از مبهم ترین و ناروشن ترین مفاهیم در ادبیات فارسی است.
• عشق مفهوم بظاهر آشنائی است که هنوز تعریف روشنی از آن در دست نیست.
• عشق لبریز از تناقضات گونه گون است و به پارادوکس می ماند.
• ممدوحان شاعر به صفت عاشق مزین می شوند.
• اما عاشق فقط در دیالک تیک عاشق و معشوق است که معنا کسب می کند، از جامه انتزاعی اش بیرون می آید و مشخص می گردد.
• ما در طی بررسی شعر، در پی معشوق ممدوحان شاعر نیز خواهیم گشت، شاید به عبث!
2
مفهوم «شرزه»
مفهوم «شرزه»
• شرزه یعنی خشمگین، زورمند، تند و تیز!
• شرزه صفت عاشقان مورد نظر شاعر است.
• معلوم نیست که آنها خشمگین اند، تند و تیزند و یا زورمندند و یا هر سه با هم اند!
• اما خواه این، خواه آن، شرزه بودن نه حسن و نه عیب بسیار بزرگی است.
• صفت شرزه را در حق شیر بکار می برند که دارای خودویژگی های طبیعی خویش است و بنا بر وضعیت جسمی و شیوه زیست خود صفاتی را دارد، مثل بقیه جانوران، حشرات و گیاهان.
• شرزگی ممدوحان عاشق شاعر بیانگر چیز بدرد بخور تعیین کننده ای نیست.
3
مفهوم «شب»
مفهوم «شب»
• شب مفهوم منفی دیرآشنائی است.
• شب در ادبیات فارسی مظهر بدی، پلیدی، ناپاکی و کلا ارتجاع است.
• عاشقان شرزه مورد نظر شاعر ظاهرا به همزیستی با شب حاضر نشده اند.
• البته شب نامیدن هر آنچه که بنظر شاعر ناپسند و ناخوشایند است، چیزی را اثبات نمی کند.
• هر کس می تواند بطور سوبژکتیف و دلبخواه هر چیزی را شب بنامد، بی آنکه ادعای او کمترین تغییری در ماهیت آن چیز پدید آورد.
• اگر این شعر در زمان حاکمیت دربار پهلوی سروده شده باشد، شب بلحاظ فرم، رژیم سلطنتی خواهد بود وبه بلحاظ ماهیت، نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری وابسته.
• آنگاه عاشقان شرزه کسانی خواهند بود که با سلطنت و سرمایه حاضر به همزیستی نبوده اند، یعنی در جهت نفی و انکار آن دوگانهء یگانه برآمده اند.
• اگر این شعر در دوره سیطره فوندامنتالیسم شیعی سروده شده باشد، منظور شاعر از شب بلحاظ فرم، حکومت تئوکراتیک و بلحاظ ماهیت، همان سرمایه داری خواهد بود که به بقایای مادی و معنوی فئودالیسم، بنده داری و بربریت سرشته است.
• در این صورت هم عاشقان شرزه مورد نظر شاعر حاضر به همزیستی با این دوگانهء یگانه نبوده اند و در پی نفی و انکار آن برآمده اند.
4
مفهوم «شهر خفته»
مفهوم «شهر خفته»
• مفهوم «شهر خفته» از تحقیر دیرآشنای توده خلق حکایت دارد و بوی طرز نگرش ابرمرد بزرگ شعر حضرت شاملو را به مشام هر کس می آورد.
• منظور شاعر این است که توده خلق مشتی ابله و گیج و منگ و خواب آلودند.
• توده سیتزی البته حتما نباید دلیلی بر باورمندی شعرا و یا نویسندگان بر فلسفه فاشیسم باشد.
• تحقیر توده «بی همه چیز» مولد همه چیز اما در آثار صادق هدایت، شاملو و امثالهم رواج پر رونقی دارد.
5
مفهوم «کیستائی»
مفهوم «کیستائی»
• شهر خفته ندانسته که عاشقان شرزه شب ستیز کیانند.
• دختر بورژوائی را که مجاهد بود، فوندامنتالیست ها اعدام کرده بودند و او اولین کشیده آبدار پر خشم و کینش را بر گوش نوکرش می کوبید.
• این در روانشناسی انسان ها ست که همیشه از کوتاه ترین دیوارها بالا روند.
• دیواری کوتاه تر از دیوار توده بی همه چیز اما یافت نمی شود و لذا شاعر این شعر نیز شهر خفته را به شلاق انتقاد می بندد که دردانه های او را نشناخته اند.
• شاعر اما ـ بطور ناخودآگاه ـ اطلاعات ارزشمندی راجع به عاشقان شرزه را در اختیار خواننده قرار می دهد:
• عاشقان شرزه تکرو بوده اند!
• با توده پیوند نداشته اند.
• قهرمانان پیشتاز بی اعتنا به طبقه و توده بوده اند، بطور اوبژکتیف، طبقاتی و بطور سوبژکتیف، بی طبقه بوده اند، بی توده بوده اند، گیرم که در محفل روشنفکری خود سنگ توده بر سینه می زده اند.
حکم دوم
• فریادشان تموج شط حیات بود• چون آذرخش در سخن خویش زیستند
• مفاهیمی که شاعر برای توصیف بیشتر عاشقان شرزه به خدمت می گیرد، عبارتند از «فریاد»، «سخن»
1
مفهوم «فریاد»
مفهوم «فریاد»
• فریاد عاشقان شرزه به غرش شیران شرزه شباهت داشت که شط حیات را به موج می افکندند.
• این به زبان عوام، یعنی اهل هارت و هورت بودند!
• این به زبان عوام، یعنی حرف دهن خود را ندانستن و نعره کشیدن.
• یا عاشقان شرزه واقعا چنین بوده اند و یا شاعر ندانسته آنها را بیشتر تخریب می کند تا تعمیر!
2
مفهوم «آذرخش»
مفهوم «آذرخش»
• عاشقان شرزه بسان آذرخش در سخن خویش زیسته اند، عمرشان بسیار کوتاه بوده است، نعره ای و اصابت گلوله ای و یا انفجار نارنجکی در مشت، همین و بس!
حکم سوم
• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ• دریا و موج و صخره براشان گریستند
• شاعر به تشبیه دیگری در این بیت مبادرت می ورزد:
• عاشقان شرزه بسان مرغان توفان بوده اند.
• مرغ طوفان پرندهای اسطورهای است.
• بنا بر فرهنگ عامه، مرغ طوفان پرندهٔ بسیار بزرگی است که به خاطر جثه سترگش در حالت عادی قادر به پرواز نیست.
• به همین خاطر این پرنده در بلندای کوه ها یا مشرف به دریاها به انتظار طوفان میماند و با شدت گرفتن تندبادها از انرژی آنها برای پریدن مدد میگیرد و در شرایطی که دیگر پرندگان قادر به پرواز نیستند در آسمان اوج میگیرد و عظمت خود را به نمایش میگذارد.
• شاپور بختیار که وظیفه نخست وزیری را در شرایط آشوبناک و طوفانی ماه های آخر رژیم سلطنتی به عهده گرفت، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دی ماه ۱۳۵۷، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش بیتی از چکامه مرغ طوفان غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که
• من مرغ طوفانم نیاندیشم ز طوفان
• موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
• ویکی پیدیا
• مته به خشخاش گذاشتن در مورد شعر جایز نیست، ولی عاشقان شرزه ظاهرا خودشیفته بوده اند و سودائی جز به نمایش گذاردن «عظمت خود» نداشته اند.
• اما در هر حال روز مرگ شان ـ بر خلاف «شهر خرفت خفته» ـ «دریا و موج و صخره» برای شان گریسته اند.
• کشف معادل های ابربشری «دریا و موج و صخره» کار سختی نیست.
• شاعر شهیر حتما خود یکی از آنها ست!
حکم چهارم
• می گفتی٬ ای عزیز:• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:
• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!
• این نتیجه گیری نهائی شاعر است.
• او در جواب کسانی که از عقیم گشتن خاک سخن می گویند، اعلام می کند که علیرغم مرگ بی وقفه عاشقان شرزه، نسل شقایقانه آنها برنمی افتد.
• بیت آخر این شعر ترجمه بیتی از محمد زهری است:
• هر شب ستاره ای به زمین می کشند باز
• این آسمان غمزده غرق ستاره ها ست!
• البته جماعت شاعر برای تهییج مردم، هر یاوه ای را می توانند سرهم بندی کنند و به خوردشان دهند، اما از آسمان پر ستاره دیری است که کمترین خبری نیست.
• اما شاعر شعر مورد بحث ـ بسان محمد زهری ـ زیاده روی و اغراق نمی کنند و به «آخرین شقایق این باغ» نبودن عاشقان شرزه قناعت می ورزند.
• واقعیت این است که اگر باغ غرق شقایق هم باشد و یا حتی شقایق های کذائی به قدرت برسند، شق القمری نمی توانند کرد.
تاریخ را نه مرغان خودنمای طوفان، بلکه توده های تره خرد نکن به مرغان توفان می سازند.
پایان
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف