• ورنر سپمن در تأیید تأملات لئو کوفلر، به تضاد بنیادی در شعور روزمره مردم در عصر حاضر اشاره می کند.
• او بر آن است که سمتگیری های روزمره مردم «خصلت دوگانه» دارند.
• آنها فقط از «شعور کاذب» تشکیل نمی یابند، بلکه علاوه بر آن، همزمان حاوی فرم های فکری ئی اند که مردم «بکمک آنها زندگی خود را سر و سامان می بخشند.»
• این فرم های فکری، سمتگیری در چارچوب عملی محدود را امکان پذیر می سازند، اما در عین حال، کل جامعه را پرده پوشی می کنند و از نظرها پنهان می کنند.
• این «گذار از راسیونالیته فردی به ایراسیونالیته اجتماعی» معادل فرماسیونی خاص خود را در تضادی دارد که مشخصه کاپیتالیسم توسعه یافته بطور کلی است.
• شیوه اجتماعی شدن در زیرعرصه های معینی به ترقی افراطی این راسیونالیته منجر شده است، اما تأثیرگذاری متقابل نیروهای فنی و اجتماعی را به امید تصادف تولید شده کور رها کرده است.»
• از این رو ست که آن «بیگانگی مداوم و فرم های مخدوش شعور را پدید می آورد.»
• (ورنر سپمن، 2001، ص 171)
• ورنر سپمن بدین طریق به تضاد بنیادی ئی انگشت می نهد که هسته جامعه امپریالیستی معاصر را تشکیل می دهد.
• یعنی به آنسامبل مناسبات اجتماعی مربوط می شود:
• آن سان که ترقی خارق العاده راسیونالیته های قسمی بدون واسطه در مقابل ایراسیونالیته کل این جامعه قرار می گیرد.
• (آنسامبل به جمعی از هنرپیشه ها، رقاصان، خواننده ها و یا نوازندگان ارکستر اطلاق می شود. مترجم)
• این درکی از خصلت ساختاری بنیادی جامعه است.
• این خصلت ساختاری بنیادی جامعه تعیین کننده فرهنگ و فرم های شعور جامعه معاصر است و به همین دلیل نقطه اصلی برای تأملات ما خواهد بود.
• کشف «ایراسیونالیته» جامعه امپریالیستی ـ فی نفسه ـ تازگی ندارد:
1
هربرت مارکوزه (1898 ـ 1979)
فیلسوف، سیاست شناس و جامعه شناس آلمانی ـ آمریکائی
از اعضایِ اصلیِ مکتب فرانکفورت
فیلسوف، سیاست شناس و جامعه شناس آلمانی ـ آمریکائی
از اعضایِ اصلیِ مکتب فرانکفورت
در برلین به دنیا آمد.
در طولِ جنگِ جهانی اول در ارتش آلمان خدمت کرد.
او سپس عضوِ شورایِ سربازان بود که در قیام ناکامِ سوسیالیستهای اسپارتاکیست شرکت داشت.
آثار:
سرنوشت دموکراسی بورژوائی
هنر و رهائی
فلسفه و روانشناسی
جنبش دانشجوئی و پیامدهای آن
محیط زیست و انتقاد اجتماعی
اونتولوژی هگل و تاریخیت
اوتوریته و خانواده در جامعه آلمان
مبارزه بر ضد لیبرالیسم در دولت های توتالیتر
سرنوشت دموکراسی بورژوائی
هنر و رهائی
فلسفه و روانشناسی
جنبش دانشجوئی و پیامدهای آن
محیط زیست و انتقاد اجتماعی
اونتولوژی هگل و تاریخیت
اوتوریته و خانواده در جامعه آلمان
مبارزه بر ضد لیبرالیسم در دولت های توتالیتر
• «ایراسیونالیته فزاینده کل» جامعه معاصر را هربرت مارکوزه مطرح کرده است.
• (هربرت مارکوزه، 1967، ص 263)
2
تئودور آدورنو (1903 ـ 1969)
فیلسوف، جامعه شناس، تئوریسین موسیقی و آهنگساز
از سردمداران مکتب فرانکفورت
از آثار اصلی او
دیالک تیک روشنگری
دیالک تیک منفی
تئوری استه تیکی
تئودور آدورنو (1903 ـ 1969)
فیلسوف، جامعه شناس، تئوریسین موسیقی و آهنگساز
از سردمداران مکتب فرانکفورت
از آثار اصلی او
دیالک تیک روشنگری
دیالک تیک منفی
تئوری استه تیکی
• آدورنو نیز از «ایراسیونالیته جامعه بورژوائی در فاز واپسین» سخن گفته است که «با سماجت و سرسختی از ادراک خویش ممانعت به عمل می آورد.»
• (آدورنو، 1961، ص 192)
3
ولفگانگ فریتس هاوگ (1936)
جامعه شناس تاریخ آلمانی
نماینده رویزیونسم در آلمان
مؤلف فرهنگ لغات تاریخی ت انتقادی مارکسیسم
آثار بیشمار دیگر
ولفگانگ فریتس هاوگ (1936)
جامعه شناس تاریخ آلمانی
نماینده رویزیونسم در آلمان
مؤلف فرهنگ لغات تاریخی ت انتقادی مارکسیسم
آثار بیشمار دیگر
• ولفگانگ فریتس هاوگ، «کاپیتالیسم های ـ تک (تکنولوژی عالی) چند ملیتی» معاصر را «عصر ایراسیونالیته تمام ارضی گشته تلقی می کند که از موتورهای منافع قسمی بیشمار که بر ضد همدیگر در کارند، نشئت می گیرد.»
• (هاوگ، 2003، ص 64)
4
گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
لوکاچ، ارنست بلوخ، کارل کرش و گرامشی را نوسازان فلسفه و تئوری مارکسیسم در نیمه اول قرن بیستم می نامند.
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک
گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
لوکاچ، ارنست بلوخ، کارل کرش و گرامشی را نوسازان فلسفه و تئوری مارکسیسم در نیمه اول قرن بیستم می نامند.
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک
• اصل مسئله بوسیله گئورگ لوکاچ در اثر او تحت عنوان «تاریخ و شعور طبقاتی» (1923) مورد حلاجی قرار گرفته است.
• لوکاچ در این اثر خویش، راسیونالیته مصلحتی زیرعرصه های منفرد را در مقابل ایراسیونالیته روند کلی مبتنی بر آنارشی بازار قرار می دهد.
• «تمامت عمارت تولید کاپیتالیستی» «بر تأثیر متقابل ضرورت سرسختانه قانونمند در کلیه پدیده های منفرد و بر ایراسیونالیته نسبی روند کلی» مبتنی است که «در قانونیت های بخشی مستقل، راسیونالیزه گشته و فرمال، به مثابه ساختار حقیقی جامعه جلوه می کند.»
• (لوکاچ، 1968، ص 277)
• این برداشت، ایراسیونالیته را نه تنها در مورد کل امپریالیسم، بلکه در مورد جامعه بورژوائی ـ کاپیتالیستی به مثابه کل فرماسیون صادق می داند.
• ولفگانگ فریتس هاوگ نیز «ایراسیونالیته کاپیتالیسم» را در جلد ششم، بخش دوم «فرهنگ لغات تاریخی ـ انتقادی مارکسیسم»، به مثابه گشتاور فرماسیون اقتصادی تمامت شیوه تولید کاپیتالیستی تلقی می کند:
• او می نویسد که مارکس در اثر خود تحت عنوان «سرمایه» در فرماسیون اقتصادی، در فرم کالائی، فرم ارزش و «در کل اقتصاد سرمایه داری» به «ایراسیونالیته فراگیر اشاره می کند.»
• هاوگ با اشاره به تئوری امپریالیسم روزا لوکزمبورگ این نظر را نمایندگی می کند، که تشدید تضادها در امپریالیسم با تشدید ایراسیونالیته در کلیه عرصه های جامعه انطباق دارد.
• اما نقطه نظر تعیین کننده من این است که ایراسیونالیته ی ذاتی مناسبات بنیادی سرمایه داری تنها تحت شرایط شکوفائی کامل آن، یعنی در مرحله امپریالیسم به نیروی تعیین کننده آنسامبل مناسبات اجتماعی (دقیقا به همان معنی که مارکس بکار برده) دست می یابد.
• بدین طریق، سیطره تعیین کننده ایراسیونالیسم تنها در امپریالیسم و نه در فرم های آغازین جامعه سرمایه داری پدید می آید.
• اگرچه ایراسیونالیسم از همان آغاز ذاتی کاپیتالیسم بوده، ولی با رسیدن به مرحله امپریالیسم است که به کیفیتی بدل می شود و از داربست اقتصادی پا فراتر می نهد و جامعه را به مثابه کل در برمی گیرد و تار و پود حیاتی ـ جهانی ـ فرهنگی آن را، ساختار دولتی ـ سیاسی آن را و فرم های شعورین ان را تحت الشعاع خویش قرار می دهد.
اینجا ست که می توان از ایراسیونالیسم ساختاری این جامعه به مثابه فرماسیون سخن گفت، ساختاری در رابطه با نظام بنیادی آن.
ادامه دارد.