۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

خدمت دوستانه

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری


آقای کاف برای نشان دادن نحوه صحیح خدمت دوستانه، ترجیح می داد که قصه زیر را نقل کند:

• روزی از روزها سه جوان نزد عرب پیری آمدند و گفتند:

• «پدرمان رحلت کرده و 17 شتر برای مان به ارث گذاشته.

• او ضمنا وصیت کرده که نصف شترها به بزرگترین ما، یک سوم آنها به میانسال ما و یک نهم آنها به کوچکترین ما برسد.

• اکنون تقسیم شترها مسئله ای لاینحل می نماید.

• بهتر دیدیم که ارثیه را تو بین ما قسمت کنی.»

• پیرمرد عرب قدری تأمل کرد.

• بعد گفت:

• «ظاهرا شما برای برآمدن از عهده تقسیم، یک شتر کم دارید.

• خود من در دار دنیا فقط یک شتر دارم.

• حالا که ماجرا از این قرار است، می توانید آن را بردارید و به میراث خود اضافه کنید تا بلکه مشکل تان حل شود.
• اگر پس از تقسیم، چیزی باقی ماند، می توانید
آن را به من بدهید.»

• جوان ها از بابت خدمت دوستانه تشکر کردند.

• شتر او را به میراث خود اضافه کردند و بعد مطابق وصیت نامه پدرشان، 18 شتر را بین خود قسمت کردند:

• نصف شترها، یعنی 9 شتر به برادر بزرگ رسید.
• یک سوم آنها، یعنی 6 شتر به برادر میانسال و یک نهم آنها، یعنی 2 شتر به برادر کوچک.

• پس از ختم تقسیم حیرت زده دیدند که یک شتر باقی مانده است.

• شتر باقی مانده را به دوست سالخورد خود برگرداندند و مجددا از او تشکر کردند.

• آقای کاف این خدمت دوستانه را خدمت صحیحی می نامید.
• برای اینکه در این میان، به هیچکس ضرری نرسیده بود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر