۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (28)

سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
شین میم شین
سرسام

• آب درپوسته حوض، عرق می ریزد

• زرد و بشکسته و بی جان خورشید
• عنکبوتی است که افتاده در آب

• هر کسی در طرفی
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب

• نگهم مورچه وار
• می رود از بن دیوار به اوج

• نردبان سوخته انگشتانش
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام

• نفسم وا نفسم
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام

تلاشی برای تحلیل شعر سرسام

• عنوان این شعر می تواند آئینه روانشناسی شاعر باشد:
• سرسام یعنی پریشانی روح.

• این مجموعه شعر در غربت افغانستان سروده شده است.

حکم اول
آب درپوسته حوض عرق می ریزد

• سیاوش در این حکم، آب را انسان واره تصویر می کند:
• هوا گرم است و آب بسان انسانی بر پوسته حوض نشسته و عرق می ریزد.

• اینکه آیا سیاوش می داند که کدامین حقیقت علمی را بر زبان می راند و یا نه، تغییری در ماهیت امر نمی دهد.
• او در هر صورت از تبخیر مولکول های سطح خارجی آب حوض خبر می دهد.

• مولکول های سطح خارجی آب حوض از سوئی با مولکول های زیرین و چپ و راست پیوند دارند و از سوئی آزادند.
• از این رو، به محض جذب انرژی خورشید آسانتر از بقیه مولکول های آب می توانند داربست پیوند را ترک کنند.
• به عبارت دیگر سهلتر از بقیه مولکول های آب تبخیر می شوند.

• روند کلی تبخیر آب همیشه و همه جا به همین روال است که شاعر هشیار توده ها تصویر می کند.

حکم دوم
• زرد و بشکسته و بی جان خورشید
• عنکبوتی است که افتاده در آب

• سیاوش اکنون، برای توضیح علت تبخیر آب (معلول) از افتادن خورشید در آب سخن می گوید.
• سیاوش بدین طریق، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک تابش نور و تبخیر بسط و تعمیم می دهد.

• تصویر وضع و حال خورشید نیز بیانگر وضع و حال روحی و روانی خود شاعر است:
• خورشید بسان عنکبوتی زرد و بشکسته و بیمار افتاده در آب.

• دردی که سیاوش بدوش می کشد، دردی مردافکن است.
• بشریت شاعری از طراز سیاوش بدشورای دوباره خواهد داشت.

حکم سوم
• هر کسی در طرفی
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب

• سیاوش نه شاعری ناتورالیست، بلکه از فرق سر تا نوک پا اجتماعی ـ انقلابی است.
• از این رو، بلافاصله از عناصر طبیعی به انسان گریز می زند:
• هر کسی در این واویلا، به فکر خویش است.
• هرکسی سایبانی جسته و هفتمین پادشاه خویش را به خواب دیده است.

• شاید منظور سیاوش پناهنده شدن همراهان به کشورهای مختلف جهان است و تغییر سمتگیری بخشی از همراهان.
• سیاوش از اوضاع به هیچوجه دلخوش نیست.

حکم چهارم
• نگهم مورچه وار
• می رود از بن دیوار به اوج

• در همین حکم نیز وضع و حال روحی پریشان شاعر تصویر می شود:
• نگاه او بسان مورچه ای از بن دیوار به سوی بام راه می سپارد.
• اگر شاعر حالت روحی بهتری می داشت، نگاهش بسان عقابی اوج می گرفت.

حکم پنجم
• نردبان سوخته انگشتانش
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام

• سیاوش در این حکم، نربان را نیز بسان آب حوض، انسان واره تصویر می کند:
• انسانی که دست هایش سوخته و از شدت حیرت زدگی نمی داند که چه باید کرد و لذا بر لب بام نهاده است.

• چنین تشبیهی ـ فی نفسه ـ بسیار بکر و بدیع و نادر و کمیاب است و دنیائی معنا در خود نهفته دارد.

• نردبان وسیله گذار از قهقرا به اوج است، وسیله صعود است.
• وسیله صعودی که دست هایش به آتش کشیده شده است.
• شاید منظور سیاوش از نردبان سازمان سیاسی خود او ست که بطرز نامنتظره ای خردستیزانه و بی رحمانه تار و مار شده است.
• ضربه وارده بر آن از سوی نیروئی بوده که دوستش می پنداشته.
• حیرت زدگی نردبان شاید از همین رو ست.

حکم ششم
• نفسم وا نفسم
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام

• سیاوش در این حکم واپسین، از تنگی نفس خویش پرده برمی دارد.
شاعر توده ای از خاموشی، گرما و بی کسی سرسام گرفته است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر