سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
شین میم شین
سرسام
• آب درپوسته حوض، عرق می ریزد
• زرد و بشکسته و بی جان خورشید
• عنکبوتی است که افتاده در آب
• عنکبوتی است که افتاده در آب
• هر کسی در طرفی
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب
• نگهم مورچه وار
• می رود از بن دیوار به اوج
• می رود از بن دیوار به اوج
• نردبان سوخته انگشتانش
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام
• نفسم وا نفسم
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
• عنوان این شعر می تواند آئینه روانشناسی شاعر باشد:
• سرسام یعنی پریشانی روح.
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
تلاشی برای تحلیل شعر سرسام
• عنوان این شعر می تواند آئینه روانشناسی شاعر باشد:
• سرسام یعنی پریشانی روح.
• این مجموعه شعر در غربت افغانستان سروده شده است.
• سیاوش در این حکم، آب را انسان واره تصویر می کند:
• هوا گرم است و آب بسان انسانی بر پوسته حوض نشسته و عرق می ریزد.
حکم اول
آب درپوسته حوض عرق می ریزد
آب درپوسته حوض عرق می ریزد
• سیاوش در این حکم، آب را انسان واره تصویر می کند:
• هوا گرم است و آب بسان انسانی بر پوسته حوض نشسته و عرق می ریزد.
• اینکه آیا سیاوش می داند که کدامین حقیقت علمی را بر زبان می راند و یا نه، تغییری در ماهیت امر نمی دهد.
• او در هر صورت از تبخیر مولکول های سطح خارجی آب حوض خبر می دهد.
• او در هر صورت از تبخیر مولکول های سطح خارجی آب حوض خبر می دهد.
• مولکول های سطح خارجی آب حوض از سوئی با مولکول های زیرین و چپ و راست پیوند دارند و از سوئی آزادند.
• از این رو، به محض جذب انرژی خورشید آسانتر از بقیه مولکول های آب می توانند داربست پیوند را ترک کنند.
• به عبارت دیگر سهلتر از بقیه مولکول های آب تبخیر می شوند.
• از این رو، به محض جذب انرژی خورشید آسانتر از بقیه مولکول های آب می توانند داربست پیوند را ترک کنند.
• به عبارت دیگر سهلتر از بقیه مولکول های آب تبخیر می شوند.
• روند کلی تبخیر آب همیشه و همه جا به همین روال است که شاعر هشیار توده ها تصویر می کند.
• عنکبوتی است که افتاده در آب
• سیاوش اکنون، برای توضیح علت تبخیر آب (معلول) از افتادن خورشید در آب سخن می گوید.
• سیاوش بدین طریق، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک تابش نور و تبخیر بسط و تعمیم می دهد.
حکم دوم
• زرد و بشکسته و بی جان خورشید
• عنکبوتی است که افتاده در آب
• سیاوش اکنون، برای توضیح علت تبخیر آب (معلول) از افتادن خورشید در آب سخن می گوید.
• سیاوش بدین طریق، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک تابش نور و تبخیر بسط و تعمیم می دهد.
• تصویر وضع و حال خورشید نیز بیانگر وضع و حال روحی و روانی خود شاعر است:
• خورشید بسان عنکبوتی زرد و بشکسته و بیمار افتاده در آب.
• خورشید بسان عنکبوتی زرد و بشکسته و بیمار افتاده در آب.
• دردی که سیاوش بدوش می کشد، دردی مردافکن است.
• بشریت شاعری از طراز سیاوش بدشورای دوباره خواهد داشت.
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب
• سیاوش نه شاعری ناتورالیست، بلکه از فرق سر تا نوک پا اجتماعی ـ انقلابی است.
• از این رو، بلافاصله از عناصر طبیعی به انسان گریز می زند:
• هر کسی در این واویلا، به فکر خویش است.
• هرکسی سایبانی جسته و هفتمین پادشاه خویش را به خواب دیده است.
• بشریت شاعری از طراز سیاوش بدشورای دوباره خواهد داشت.
حکم سوم
• هر کسی در طرفی
• سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
• هفتمین پادشهش را در خواب
• سیاوش نه شاعری ناتورالیست، بلکه از فرق سر تا نوک پا اجتماعی ـ انقلابی است.
• از این رو، بلافاصله از عناصر طبیعی به انسان گریز می زند:
• هر کسی در این واویلا، به فکر خویش است.
• هرکسی سایبانی جسته و هفتمین پادشاه خویش را به خواب دیده است.
• شاید منظور سیاوش پناهنده شدن همراهان به کشورهای مختلف جهان است و تغییر سمتگیری بخشی از همراهان.
• سیاوش از اوضاع به هیچوجه دلخوش نیست.
• می رود از بن دیوار به اوج
• در همین حکم نیز وضع و حال روحی پریشان شاعر تصویر می شود:
• نگاه او بسان مورچه ای از بن دیوار به سوی بام راه می سپارد.
• اگر شاعر حالت روحی بهتری می داشت، نگاهش بسان عقابی اوج می گرفت.
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام
• سیاوش در این حکم، نربان را نیز بسان آب حوض، انسان واره تصویر می کند:
• انسانی که دست هایش سوخته و از شدت حیرت زدگی نمی داند که چه باید کرد و لذا بر لب بام نهاده است.
• سیاوش از اوضاع به هیچوجه دلخوش نیست.
حکم چهارم
• نگهم مورچه وار
• می رود از بن دیوار به اوج
• در همین حکم نیز وضع و حال روحی پریشان شاعر تصویر می شود:
• نگاه او بسان مورچه ای از بن دیوار به سوی بام راه می سپارد.
• اگر شاعر حالت روحی بهتری می داشت، نگاهش بسان عقابی اوج می گرفت.
حکم پنجم
• نردبان سوخته انگشتانش
• که نهاده است ز حیرت زدگی بر لب بام
• سیاوش در این حکم، نربان را نیز بسان آب حوض، انسان واره تصویر می کند:
• انسانی که دست هایش سوخته و از شدت حیرت زدگی نمی داند که چه باید کرد و لذا بر لب بام نهاده است.
• چنین تشبیهی ـ فی نفسه ـ بسیار بکر و بدیع و نادر و کمیاب است و دنیائی معنا در خود نهفته دارد.
• نردبان وسیله گذار از قهقرا به اوج است، وسیله صعود است.
• وسیله صعودی که دست هایش به آتش کشیده شده است.
• شاید منظور سیاوش از نردبان سازمان سیاسی خود او ست که بطرز نامنتظره ای خردستیزانه و بی رحمانه تار و مار شده است.
• ضربه وارده بر آن از سوی نیروئی بوده که دوستش می پنداشته.
• حیرت زدگی نردبان شاید از همین رو ست.
• وسیله صعودی که دست هایش به آتش کشیده شده است.
• شاید منظور سیاوش از نردبان سازمان سیاسی خود او ست که بطرز نامنتظره ای خردستیزانه و بی رحمانه تار و مار شده است.
• ضربه وارده بر آن از سوی نیروئی بوده که دوستش می پنداشته.
• حیرت زدگی نردبان شاید از همین رو ست.
حکم ششم
• نفسم وا نفسم
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
• سیاوش در این حکم واپسین، از تنگی نفس خویش پرده برمی دارد.
• دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
• سیاوش در این حکم واپسین، از تنگی نفس خویش پرده برمی دارد.
• شاعر توده ای از خاموشی، گرما و بی کسی سرسام گرفته است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر