• هیچ مؤسسه بندی دولتی ـ سیاسی و یا اداری حیات اجتماعی نمی تواند در خطر انجماد در مکانیسم های بوروکراتیک قرار نگیرد.
• اما هیچ جامعه ای هم نمی تواند بدون مؤسسات و نهادها، توده های مردم را در تولید، رفت و آمد، آموزش و خدمات اجتماعی سازمان دهد.
• اگر چنین جامعه ای در همزیستی و داد و ستد با جوامع نوع دیگر قرار داشته باشد و یا از خارج مورد تهدید قرار گیرد، نهادها و مؤسسات جدیدی به آنها اضافه خواهند شد، که برای کردوکار خود، نوعی خود مختاری کسب خواهند کرد و ضمنا بر برنامه ریزی و همکاری تماماجتماعی تأثیر خواهند گذاشت:
• برای مثال، تجارت خارجی، دفاع و امنیت داخلی سیستم هائی را تشکیل خواهند داد، که از سوئی، با سمتگیری جامعه ای که در پی ساختمان سوسیالیسم است، براحتی جور در نخواهند آمد و از سوئی دیگر، در جهان متشکل از سیستم های اجتماعی مختلف صرفنظر ناپذیر خواهند بود.
• درست به همین خاطر است، که سیستم های فرعی از این دست، در ساختار درونی خود با سیستم رهائی بخش جامعه در تضاد قرار خواهند گرفت، به تشکیل نظام رهبری خاص خود و به گسترش نفوذ خود بر دستگاه های دولتی تمایل خواهند داشت.
• اما نه فقط این عناصر سیستمبیگانه، بلکه بخش اعظم جامعه سوسیالیستی در حال ساختمان، روندهای بوروکراتیزاسیون به راه خواهد انداخت.
• هر مؤسسه و نهاد ساختارهای سازمانی خاص خود را به وجود خواهد آورد و به طور مشروع، در جهت حفظ کارآئی خود و بالاخره، حتی فراتر از آن، در جهت حفظ فونکسیون خود ـ به طور کلی ـ عمل خواهد کرد و در نتیجه، در را به روی عوامل مزاحم از خارج خواهد بست.
• این امر به بوروکراتیزه کردن انجام فونکسیون و به مقاومت در برابر کنترل منجر خواهد شد.
• درست به خاطر اینکه مؤسسه ای، روی هم رفته، به طور رضایت بخشی کار می کند، فساد آن از دیده ها پنهان خواهد ماند و تا انتقاد اوج بگیرد، کار از کار خواهد گذشت و مؤسسه خود را به شکل «دولت در دولت» توسعه خواهد داد.
• برای تکمیل مطلب، باید یادآور شد، که تکنیک حلاجی داتاها بوروکراتیزاسیون را تسهیل خواهد کرد و بهانه هائی تحت عنوان «ناگزیری های کار» به وجود خواهد آورد، که برای حل آنها باید مؤسسه دیگری پدید آید، که به نوبه خود، از کنترل سیاسی بیرون خواهد ماند و فرم بیگانه فرمائی فنی به عنوان پیشرفت علمی جا زده خواهد شد.
• اگرچه کنترل سیاسی بوروکراتیزاسیون امکان پذیر است، ولی سدهای قانونی نیز می توانند مانع آن شوند.
• کنترل و هنجارهای حقوقی ـ دولتی، تنها در صورتی می توانند مؤثر واقع شوند، که از سوی جمعیت بلحاظ سیاسی آگاه و فعال به کار انداخته شوند.
• تاریخ بارها و بارها نشان داده، که قوانین اساسی خوب دچار پوسیدگی شده اند، چون اجرای آنها با بی تفاوتی شهروندان و عدم آمادگی آنها به دخالت فعال در امور مواجه شده است.
• دموکراسی معانی دیگری نیز دارد:
1
• دموکراسی، یعنی پیه دردسرهای زیادی را به تن مالیدن.
2
• دموکراسی، یعنی در مقابل عواقب زیانبار ممکن و محتمل اقدام خویش، جا خالی نکردن.
3
• دموکراسی، یعنی در مقابل تهدیدها استوار ماندن.
4
• دموکراسی، یعنی مبارزه در راه حقیقت.
5
• دموکراسی، یعنی آمادگی برای تحقق آلترناتیوهای مثبت در مقابل جنبه های معیوب.
• فساد سیستم های اجتماعی، تنها از طریق عمل آگاهانه افراد اجتماعی گشته قابل جلوگیری است.
• از این رو ست که و ایمانسیپاسیون (استقلال اندیشه و عمل و خودمختاری) به مثابه آماج اجتماعی، برای پیروزی دموکراسی سوسیالیستی ضرورت بنیادی دارند.
• ایمانسیپاسیون (استقلال اندیشه و عمل و خودمختاری) در دو سطح تحقق می یابد:
سطح اول
• سطح اول، عبارت است از شناخت روندها و ساختارهای اجتماعی
سطح دوم
• سطح دوم، عبارت است از پیوند دادن آن شناخت با فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی مسئولانه مبتنی بر خودفرمائی
• دولت سوسیالیستی باید پیش شرط های ضرور را برای هر دو سطح یاد شده، به طرق زیر فراهم آورد:
1
• از طریق برنامه آموزشی فراگیر و فراتر از اتمام دوره تحصیلی.
2
• از طریق اینتگراسیون شهروندان در روندهای تصمیمگیری بخش های مختلف حیات دولتی.
• هر دو مورد یاد شده، شروط اصلی تحقق دموکراسی سوسیالیستی محسوب می شوند.
• هر دو مورد یاد شده، فرم زندگی در هر جامعه سوسیالیستی را تشکیل می دهند.
• با تحقق بخشیدن به این دو شرط، در جریان ساختمان سوسیالیسم، فرهنگ سیاسی نوینی پدید خواهد آمد.
• آنگاه تعریف امانوئل کانت از روشنگری جامه عمل خواهد پوشید:
روشنگری، عبارت است از خروج انسان از الکنیتی که تقصیر خود او ست!
الکنیت عبارت است از ناتوانی در استفاده از فهم خود، بدون رهبری دیگران.
چنین الکنیتی تقصیر خود فرد است، وقتی که علت آن، نه در ناقص العقل بودن او، بلکه در مصمم نبودن و فقدان شهامت او در استفاده مستقل از فهم خود باشد!
الکنیت عبارت است از ناتوانی در استفاده از فهم خود، بدون رهبری دیگران.
چنین الکنیتی تقصیر خود فرد است، وقتی که علت آن، نه در ناقص العقل بودن او، بلکه در مصمم نبودن و فقدان شهامت او در استفاده مستقل از فهم خود باشد!
پایان فصل ششم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر