(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین
2
دموکراسی
• در تئوری دولت مارکس، انگلس و لنین است، که مفهوم دموکراسی، محتوای واقعی خود را کسب می کند، محتوائی که در روند توسعه دموکراسی بورژوائی، از آن سلب شده است.
• اگر قرار بر این باشد، که مفهوم دموکراسی معنی آغازین خود را داشته باشد، پس باید بنا بر ترجمه تحت اللفظی، به معنی «حاکمیت خلق» باشد، به معنی اجرای قدرت دولتی از سوی همه شهروندان باشد و در صورت بروز اختلاف نظر، به معنی اجرای قدرت دولتی از سوی اکثریت مردم باشد.
• برابرنهاد (آلترناتیو) دموکراسی به شرح زیر است:
1
اولیگارشی
اولیگارشی
• الیگارشی، یعنی «حاکمیت اقلیتی انگشت شمار»، متشکل از اشراف بنده دار، فئودال و یا ثروتمندان و یا قدرتمندان نظامی و در جوامع فاسد، مافیا.
2
مونارشی
مونارشی
• مونارشی (سلطنت)، یعنی «حاکمیت یک فرد»
• «دموکراسی خودرو» (انگلس، «منشاء خانواده ...»)، قانون اساسی طایفه ای ماقبل دولتی از کلیه وابستگان یک گروه اجتماعی در مجلس، برای تصمیمگیری های لازمه تشکیل می شد.
• بقایای این همبودهای سیاسی پیشین، در مجامع روستائی سوئیس، در برخی از مناطق حتی تا اواخر قرن بیستم حفظ شده بود، اگرچه قلمرو سیاسی آنها در اثر توسعه ساختارهای اقتصادی ماورای منطقه ای و حتی ماورای ملی، رفته رفته تنگتر گشته بود.
• این بدان معنی است، که «دموکراسی خودرو» به محض افزایش بیش از حد تعداد اعضای آن، امکان عملی بودن خود را از دست می دهد و تبادل نظر میان اعضای آن، به تبادل نظر میان افراد دست چین شده و یا تصادفی تقلیل می یابد.
• کلیه تئوری های اخیر دموکراسی، اگرچه بطور نوستالژیک ادعا می کنند، که شهروندان اصولا در امور سیاسی مربوطه شرکت دارند، ولی منظور آنها، در واقع، عبارت است از انتخاب نماینده، نماینده ای که همزمان نماینده دهها هزار نفر دیگر نیز باید باشد.
• انتقاد از دموکراسی مبتنی بر نمایندگی، به قدمت خود آن است.
• پیش شرط انتخاب نمایندگان، عبارت است از نامزد کردن کاندیداها، کنار رفتن تعدادی از آنها در رقابت با یکدیگر، برجسته کردن نکات انگشت شمار قابل فهم، از برنامه خود در مبارزه انتخاباتی و سرانجام جلب اعتماد مردم، به دلیل لیاقت در قضاوت و خودداری از رشوه خواری است.
• این پیش شرط ها اغلب مجازی اند.
• مخارج مبارزات انتخاباتی آنچنان بالا ست، که اصولا تنها کاندیداهای ثروتمند و یا آنهائی که از سوی احزاب و گروه های پرنفوذ حمایت مالی می شوند، می توانند شانس پیروزی داشته باشند.
• احزاب سیاسی در نظام سرمایه داری وابسته اتحادیه های اقتصادی اند و کاندیداها تحت نفوذ لابی ئیست ها قرار دارند.
• (لوبی ئیست به کسی اطلاق می شود که دنبال نمایندگان و سیاستمداران برای منافع خود می گردد. مترجم)
• مطبوعات و رسانه های گروهی، تحت کنترل صاحبان سرمایه اند و ممر درآمدشان از طریق آگهی تبلیغاتی و غیره، دست و پای شان را می بندد و آنها را از هدایت بی طرفانه افکار عمومی عاجز می سازد.
• صاحبان سرمایه ـ از این رو ـ دست شان برای حمایت گسترده از افراد معینی و در خفه کردن صدای هر کاندید دیگری باز است.
• مبارزه به خاطر نمایندگی پارلمانی، ربطی به شرکت دادن مردم در تصمیمگیری های سیاسی ندارد، بلکه عملا، به معنی محروم کردن خلق از شرکت در امور دولتی است.
• علاوه بر این، از آنجا که طبقه حاکمه، تقریبا تمامت دستگاه های اطلاعاتی را در انحصار خود دارد و ضمنا محتوای آموزش همگانی را تعیین می کند، سطح فهم شهروندان عادی از مسائل سیاسی، اقتصادی و غیره در حد نازلی نگه داشته می شود.
• مؤسسات دموکراسی بورژوائی، که موظف به تضمین حکم «قدرت دولتی باید از خلق ناشی شود»، هستند، برای این کار نامناسب اند.
• در دموکراسی پارلمانی، شهروندان از حق شرکت واقعی در امور دولتی محروم می مانند.
• ما اما به این نتیجه قطعی می رسیم، که تنها با شرکت مردم در روندهای تصمیمگیری اجتماعی، می توان به ساختمان جامعه سوسیالیستی، به از بین بردن سلطه طبقاتی، به توسعه آزاد نیروها و استعدادهای انسانی و به برنامه ریزی سیستم نیازمندی ها نایل آمد.
• سوسیالیسم باید کاملترین دموکراسی باشد، تا بتواند تعین ماهوی خود را جامه عمل بپوشاند.
• این اما بدان معنی است، که فرم های دموکراسی بورژوائی باید جای خود را به روش ها و مؤسسات مشارکتی دیگری بدهند، که با این هدف واقعا سازگاری داشته باشند.
• شکی نیست، که در جوامع بزرگ، تک تک افراد نمی توانند بطور بی واسطه، در تصمیمگیری ها مؤثر واقع شوند و لذا تشکیل هرم مشارکتی مناسب ضرورت خواهد داشت، که باید بر پایه واحدهای اجتماعی کوچکتر، بر پایه محلات در سطح وسیع و نامتمرکز استوار باشد.
• «چون ـ به قول مارکس ـ این کار با خودگردانی محلات شروع می شود.»
• (کارل مارکس، طرحی بر کتاب باکونین، تحت عنوان «دولتمندی و آنارشی»، آثار مارکس ـ انگلس، جلد 18، ص 634)
• چون صلاحیت همه کس و هرکس ـ قبل از همه ـ بر این بنیان های پایه ای تشکیل می گردد و این بنیان های پایه ای اند، که درشان به روی هرکس برای فعالیت اجتماعی باز است و شفاف اند.
• محله سکونت هرکس، دایره زیست او را تشکیل می دهد.
• مسائل اقتصادی ـ ملی بزرگتر در برنامه ریزی تولیدی کارخانجات، بویژه کارخانجات بزرگ، محتوای آشنائی حرفه ای با سیاست کشور را تشکیل خواهند داد.
• این تجارب باید از طریق کمیسیون های مشاورتی و رهبری سیاسی، در اختیار رهبری دولت مرکزی قرار داده شوند.
• آنجا که عرصه های خاص (مثلا عرصه های مربوط به جوانان، زنان، سالخوردگان، محیط زیست، مؤسسات فرهنگی، ورزشی و غیره) به تشکیل سازمان های اجتماعی مبادرت می ورزند، باید در کانون توجهات دولتی برای توسعه اجتماعی باشند.
• روش های نمایندگی می توانند طبقه بندی شوند و به طرز وسیعی توسعه یابند:
• نه فقط و نه یک بار، بر اساس سهام عددی، مثلا با تعیین نماینده ای برای تعداد معینی از انتخاب کنندگان، بلکه بر مبنای تخصص های کیفی کردوکارهای اجتماعی و مراکز جامعه، مثلا از طریق کمیسیون های مشاورتی، کمیته های فنی و کمیسیون های بازرسی.
• مسئولیت، پاسخگوئی و عزل پذیری هر زمانی نمایندگان را که در کمون پاریس رایج بود، مارکس، انگلس و لنین به مثابه سرمشق برجسته کرده اند.
• برای تکمیل مطلب، می توان اصل «پاسخگوئی نمایندگان محلات و یا سازمان ها در مقابل انتخاب کنندگان» را در پراتیک قانون اساسی آلمان دموکراتیک یادآور شد.
• (مراجعه کنید به اثر اولریش هوار، تحت عنوان «جنبه های تاریخی و سیاسی ـ تئوریکی دموکراسی غیر بورژوائی» (1945 ـ 1952) آلمان دموکراتیک)
• در تجزیه و تحلیل جزء به جزء اولریش هوار، پراتیک گذار مبتنی بر قانون اساسی از دموکراسی غیر بورژوائی به دموکراسی سوسیالیستی تشریح شده است.
• بر مبنای اظهارات هوار، می توان موضوع مورد بحث را عمق و ژرفای دورنمائی بخشید.
• فنون جدید تبادل نظر نیز که ما هنوز در آغاز توسعه آن هستیم، می توانند در امر مشارکت مردم در روندهای تصمیمگیری به خدمت گرفته شوند.
• بسیاری از این عناصر قانون اساسی می توانند بخش هائی از یک دموکراسی سوسیالیستی را تشکیل دهند، که خصلت سوسیالیستی آن همواره به پیشرفت در تحول مناسبات تولیدی و مناسبات مالکیت وابسته خواهد بود.
• علاوه بر این، مراحل میانی توسعه نیز وجود خواهند داشت، که در آنها فاتحه دموکراسی بورژوائی ناکارآمد خوانده خواهد شد، ولی ساختمان سوسیالیسم هنوز در مراحل آغازینش قرار خواهد داشت.
• در این مرحله هنوز نمی توان از تبدیل شیوه زیست سوسیالیستی به «شیوه زیست دوران» انسان ها سخن گفت.
• نیازمندی های اجتماعی، در این مرحله، هنوز به طرز تفکر و طرز برخورد بورژوائی آمیخته اند.
• در مسیر گذار به سوسیالیسم ـ به مثابه کاملترین دموکراسی ـ مرحله ای به نام دموکراسی غیر بورژوائی وجود خواهد داشت، که حاکی از مرحله گذار با عناصر خاص خود خواهد بود.
• بنابرین، می توان ـ در سنت اروپای غربی ـ انتظار داشت، که هنوز ساختار طبقاتی قطبی ئی با مواضع منافعی هنوز ناهمگون وجود داشته باشد.
• این امر سبب خواهد شد، که احزاب سیاسی و سازمان های اجتماعی خاصی، به مثابه ارگان های سیاسی طبقات یاد شده عمل کنند.
• در سوسیالیسم پیشرفته، با تضعیف تضادهای اجتماعی، این احزاب و سازمان ها، به مثابه فرم های نمایندگی بخش هائی از مردم، معنای خود را از دست خواهند داد.
• این بدان معنی است، که پارلمانی از نوع بورژوائی آن، به مثابه محل تجمع نمایندگان مواضع منافعی مختلف، به مثابه محل طرح اختلافات و نیل به توافقات، هنوز تا مدتی وجود خواهد داشت.
• اگرچه آن هم، بی تردید، یک فرم مناسب و علاوه بر این، تنها فرم تشکیل نظر و خواست اجتماعی مردم نخواهد بود و بوسیله مدل های مشارکتی نامتمرکز تکمیل خواهد شد.
• مراکز تصمیمگیری کارگری در کارخانجات، شوراهای محلی، ابتکارات مردمی، کمیسیون های مشاورتی و غیره تأسیساتی اند، که شهروندان می توانند، درآنها عهده دار مسئولیت های سیاسی شوند.
• خودفرمائی که در جوامع بزرگ، همواره به طرق با واسطه تحقق می یابد و در سیاست تماماجتماعی جاری می شود، اکنون می تواند از سوی هر کس، به مثابه یک واقعیت زندگی تلقی شود.
• مؤسسات و کمیسیون های متنوعی که برای حل مسائل مشخصی تشکیل می یابند (و لذا خصلت موقت دارند و دیر یا زود زاید می شوند) نیز از فرم های سازمان سیاسی هر دموکراسی سوسیالیستی محسوب می شوند و می توانند محل طرح و حل تضادها باشند.
• بدین طریق می توان تضادهای آشتی ناپذیر را، یعنی تضادهائی را که به مثابه مواد منفجره، سیستم سوسیالیستی را تهدید می کنند، به تضادهای آشتی پذیر تبدیل کرد و از تشدید تضادهای آشتی پذیر و تبدیل آنها به تضادهای آشتی ناپذیر جلوگیری به عمل آورد و در مقابل زورگوئی ها و خودسری های مقامات اداری به دفاع از افراد مردم برخاست.
• رابطه منافع فردی و منافع همگانی، نه یک رابطه یکسویه، بلکه رابطه ای دیالک تیکی است.
• ما باید هم خصلت عام آن را با دقت تمام به طور تئوریک تعیین کنیم و هم باید فرم های نمودین خاص آن را در هر مورد مشخص مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
• دموکراسی در سوسیالیسم ـ قبل از همه ـ به فونکسیون (نقش) مؤسساتی وابسته خواهد بود، که شهروندان در آنها فعالیت می کنند، منافع خود را بازگو می کنند و با همدیگر تبادل نظر می کنند.
• بدون این «عنصر پایه ای» دمکراتیک، خطر آن می رود، که سانترالیسم (مرکزیت گرائی) به طور بوروکراتیک خود کفا شود، کسب استقلال کند و رابطه اش با توده ها قطع گردد.
• البته برای تشکیل این «عنصر پایه ای» دمکراتیک، به سیستم آموزشی و اطلاعاتی توسعه یافته و فراگیر نیاز خواهد بود.
• سیستمی که در آن، هم توانائی های تفکر انتقادی توسعه داده و تمرین می شوند و هم اطلاعات قابل فهم برای عموم، راجع به مسائلی که به تصمیمگیری های سیاسی مربوط می شوند، در دسترس مردم قرار داده می شوند.
• اقدامات آموزش خارق العاده، که در ساختمان جامعه سوسیالیستی انجام می یابند، بخش ضرور سیستمذاتی سوسیالیسم اند و نه یک تجمل آرمانگرایانه.
• توسعه بی وقفه شعور مردم، یکی از ضرورت های ساختمان سوسیالیسم با شرکت اکثریت جمعیت کشور است.
• تشکیل فرهنگی با اهداف و آماج های زندگی و با سمتگیری های ارزشی بخش لاینفک سیاست سوسیالیستی است.
• اینجا صحبت از یک روند تربیتی متشکل از مربی و شاگرد نیست.
• اینجا صحبت از تلاش مشترک همه مردم، برای تحول شیوه زیست است.
• تغییر شعور جامعه، همیشه، طولانی تر از تغییر شالوده مادی جامعه است.
• تغییر شعور جامعه، اما تغییر شالوده مادی جامعه را پیش شرط خود قرار می دهد.
• تغییر شعور جامعه، اما تغییر شالوده مادی جامعه را پیش شرط خود قرار می دهد.
• در غیر این صورت، کلنجار با تشکیل زورکی اراده فردی مد می شود، که کوتاهزی وبیهوده است.
• سوبژکتیویسم و وولونتاریسم (اراده گرائی) دورنمای تاریخی ندارند.
• مراجعه کنید به سوبژکتیویسم و وولونتاریسم
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر