۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

نقدی بر «دیالک تیک روشنگری» مکتب فرانکفورت (6)

فردریک جیمسون (1934)
مارکسیست و منتقد ادبی آمریکائی
استاد دانشگاه دیوک
موضوع دکترای او راجع به ژان پل سارتر و اریش آئرباخ
آثار:
مارکسیسم و فرم (تئوری های دیالک تیکی ادبی قرن بیستم)
زندان زبان (نقد استروکتورالیسم و فرمالیسم روسی)
ایدئولوژی های تئوری
پست مدرنیسم و تئوری های فرهنگی
پست مدرنیسم بمثابه منطق فرهنگی سرمایه داری واپسین
ناآگاهی سیاسی
هوس و هراس مسخ لاینقطع چیزها (برشت و فردا)
اساطیر مدرنیته

روشنگری بمثابه پدیده ای تاریخی و بمثابه موضوع بحث های جاری
جدال بر سر روشنگری
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین

• سازماندهی تجمعی تحت عنوان «آینده روشنگری» از سوی پطر گلوتس ـ رهبر حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان ـ در فرانکفورت در سال 1987 این حقیقت امر را روشنتر نشان می دهد.
• هفته نامه «تسایت» در 18 دسامبر 1987 از کنگره «آینده روشنگری» گزارش می دهد.
• اعلام محتاطانه مارش به پیش!

• در سرتیتر روزنامه «تاتس» در 17 دسامبر 1987 راجع به «کنگره روشنگری» می خوانیم:

• «روشنگران در پسامدرنیته حرفی برای گفتن ندارند.
• فرهنگ چالش، بدون علاقه به چالش!»

• کلوگ از «آغاز معرکه» و یا تضمین مفهوم سخن می گوید.
• خلاصه کلام هفته نامه «تسایت» از قرار زیر است:
• «تغییر موضع؟
• در سال 1975 کنگره نام داشت.
• شیپور حمله به پیش برای تسخیر مجدد هژمونی معنوی از راست.
• در انجمن یهودیان در فرانکفورت، بدان نام آینده روشنگری داده اند، بدون علامت سؤال، بدون علامت فراخوان.
• فرمان هجوم محتاطانه.
• اما متدها و آماج های روشنگری را نمی توان از هم مجزا ساخت و لذا ـ ظاهرا ـ شروع مارش از چپ محال است.
• گام بعدی پس از این مقدمه، بحث تعیین کننده در زمینه وسایل و طرق خواهد بود.
• از آنجا که وقت تنگ است و هر روز آبستن حوادث تعیین کننده ای است، روشنگران نباید زیاده از حد این دست، آن دست کنند.»

• گزارشگر روزنامه «تاتس» اما بر عکس او می نویسد:

• «اما فراخوان زیرکانه «چپ ها» از سوی رهبری حزب سوسیال ـ دموکرات به وفاداری به مفهوم پیشرفت ـ به مثابه وسیله تدافعی خویش ـ کسی را گول نمی زند.
• برای اینکه آن فقط یک «مالیخولیای مد گشته» (به قول گلوتس، رهبر حزب) نیست، اگر حتی در رأس برج بابل هم شاهد پیدایش تردید نسبت به پیشرفت باشیم.
• کنگره دندان نداشت.»

• اگر کسی بی آنکه بدلایل اخلاقی و یا سیاسی به طرفداری شتابزده از این و یا آن حزب بپردازد، در صدد پی بردن به پیدایش و فونکسیون این چالش مشاجره آمیز به میراث مانده برآید، طولی نمی کشد که به جریان آموزنده ای در زمینه تاریخ تئوری پی می برد:
• دیالک تیک روشنگری هورکهایمر و آدورنو هم برای روشنگران نوین و هم برای مخالفین پست مدرنیستی آنان متن کلیدی محسوب می شود.

• تفاوت این دو موضعگیری تنها در نتیجه گیری متضاد مثبت و یا منفی آنها از ساخت تاریخی ـ فلسفی پیشرفت برای درک زمان حال و تعیین سمتگیری آتی خویش است:

• آنها یا پیشرفت را به مثابه چیزی تلقی می کنند که به پسگشت استحاله یافته و یا به مثابه چیزی که به «خودتخریبی روشنگری» منجر شده است.

• بنظر من مجادله میان کلاوس لرمن و دیتمار کامپر در مجله مرکور و مقاله هانس اولریش گومبرشت تحت عنوان «پست هیستوریسم، اکنون» به عنوان فصلی در بافت این چالش بین المللی قابل توجه جدی اند.


• اینجا هم بحث ایدئولوگ های پست هیستوریسم و پست مدرنیسم بر سر «پایان تاریخ» و «طرح تمام ارضی مبنی بر اینکه روشنگری فقط به تکرار اساطیر می پردازد و بیشک به فاجعه منجر می شود» است.


پروفسور دکتر کلاوس لرمن (1939)
استاد دانشگاه آزاد برلین در رشته فلسفه و علوم روحی
تخصص :
تعلقات سازمانی
علوم ادبی نوین آلمانی (ادبیات قرن هجدهم ـ بیستم، استه تیک روانتحلیلی)
مؤلف آثار ارزشمند بیشمار

• بنظر پروفسور کلاوس لرمن «در پشت سر تفکر مبتنی بر اعتراض سطحی هیچکاره و پرگو، توافق پلیدانه با فاجعه» و «نتایج حاصل از اثبات فقدان حس فاجعه، چرندیسم (ابسوردیسم) تا حد معینی مد گشته پنهان شده» که «با توجه به دو میلیون نفر بیکار و حقوق تضمین شده کارمندان عالیرتبه، نه مضحک، بلکه بی رحمانه و بی شرمانه است.»

دیتمار کامپر (1936 ـ 20014)
فیلسوف، جامعه شناس و نویسنده آلمانی
استاد جامعه شناسی فرهنگ و آنتروپولوژی تاریخی
در دانشگاه آزاد برلین
از نمایندگان پست هیستوریسم

• دیتمار کامپر در پاسخ به پروفسور کلاوس لرمن می نویسد:
• «اینکه امروزه چرخ بر وفق مراد روشنگری نمی گردد، علتش قبل از همه نه گروه کمشمار روشنگری ستیزان، بلکه مدافعان روشنگری است که مثل علف هرز بطور روزافزون رشد می کنند.
• معرکه هائی برای نجات روشنگری برپا می شوند که بیشتر به بی اعتباری هرچه بیشتر روشنگری می انجامند.
• موضعگیری آدم ها در مجموع نسبت به عصر جدید، روشنگری آغازین و مدرنیته غیرقابل تحمل شده است.
• تنویر نه تنویر، بلکه تخریب است.
• باید به این مسئله توجه داشت.
• این شکست است.
• شاید قبل از همه باید در جهت توصیف شکست تلاش به خرج داد، تا برای مغز انسانی قابل قبول گردد.
• پایان جهان شاید اتفاق نیفتد.
• زیرا در این فاجعه پست هیستوریست ها و پست مدرنیست ها مداخله نمی کنند.
• فقط طرفداران روشنگری اند که باعث اغتشاش اند...
• بس کردن با پایان، شاید تحت تأثیر پست مدرنیسم و پست هیستوریسم بوده است.»

• دیتمار کامپر (و نه فقط او) ظاهرا بر این باور است که بحث مربوط به «خودتخریبی روشنگری» فقط از سوی روشنگران نوین ادامه داده می شود و تنها آلترناتیو تئوریکی و سیاسی واقعی نسبت به این روند خود تخریبی عبارت است از توضیح پست مدرنیستی روشنگری ستیزی.

• این نتیجه گیری اگرچه نادرست است، ولی حاکی از آن است که پست هیستوریست ها و پست مدرنیست ها در چارچوب مدل فلسفی ـ تاریخی دیالک تیک روشنگری، خود را به غلبه بر تفکر ترادیسیونالیستی، یونیورسالیستی و فلسفی ـ تاریخی روشنگران نوین قادر می دانند و مدعی حل این مسئله از طریق بازتولید فلسفه تاریخ ترادیسیونالیستی با خصلت از ریشه منفی اند.

• نتیجه نهائی این قطع رابطه ی ظاهرا ریشه ای با سنت، از این رو ـ همانطور که فردریک جیمسون نشان می دهد ـ «سطحیت جدیدی است» و «بر باد رفتن تاریخیت ناشی از آن است که هم خود را در رابطه با درک عام از تاریخ نمودار می سازد و هم درک زمانی «خصوصی» خود ما را تحت تأثیر قرار می دهد.»

• علاوه بر این، نفی تام و تمام سمتگیری عملی در جهت تحول جامعه نیز جزو این نتیجه گیری ها ست.

• کسی که پیشرفت را به مثابه پیشرفت به قهقرا تلقی می کند، برای او بطور منطقی تنها آلترناتیوی که نسبت به فاجعه باقی می ماند، دست رد زدن بی چون و چرا بر سینه هر پیشرفت و یا هر گرایش پیشرفت طلب در گذشته و حال، هم بلحاظ عملی و هم بلحاظ نظری خواهد بود.


• انتقاد دیتمار کامپر از روشنگران نوین نیز در توصیف شکست های روشنگری خلاصه می شود، تا او بتواند «در روشنگری مورد نظر خویش روح تازه بدمد و میدان عمل از اسطوره و مدرنیته همزمان به عقب و جلو ترک گفته شود.»

هانس اولریش گومبرشت (1948)
عالم ادبی آلمانی ـ آمریکائی
استاد دانشگاه
آثار:
ابعاد و مرزهای مفهومتا تاریخ
زمان حال وسیع ما
تصاویری از پایان جهان غرب

• سمتگیری هانس اولریش گومبرشت در زمینه آینده نیز از این لحاظ با سمتگیری دیتمار کامپر فرق چندانی ندارد.

• بنظر او «تکلیف عاجل و مبرم مورخین نه زمزمه، بلکه فریاد است.

• فریاد مبنی بر اینکه آنها نه احیا و فعال کردن مجدد مدل های عملی ایام سابق را می توانند تأیید کنند، نه با تعیین سمتگیری آینده ساز برای عمل انسان ها در حال حاضر موافقند و نه با پراتیک هیستوریوگرافیکی (تاریخ شناسانه) مبتنی بر تداوم شعور تاریخی انسان ها سر سازگاری دارند.»

• این تکلیف عاجل و مبرم هانس اولریش گومبرشت به معنی وداع «با اساطیر تاریخی تدوین شده از سوی هگل و مارکس» و «همزمان به معنی وداع با طرز تفکری است که یونیورسالیستی، آماجگرا و سوبژکتمرکز باشد و همچنان مسئله غیرتاریخی مربوط به معنی روشنگری در حال حاضر و آینده را مطرح کند.»

• آنچه که از این تخریب لفظی همه جانبه جان سالم بدر می برد، روشن است.

• بنظر گومبرشت، «برای کسی که حال حاضر را به مثابه «پساتاریخ» تلقی می کند، از گذشته فقط چیزی می ماند که شباهت عظیمی به حال حاضر دارد، به قرون وسطای واپسین می ماند، عصری که تحت سیطره ترس از پایان جهان قرار دارد.»

• گومبرشت ـ همزمان ـ تفکری را تبلیغ می کند که هم اذن طرح سؤال می دهد و هم اجازه حرکت:

• تفکری که «نئوکنسرواتیسم» و «فلسفه پسامدرن» را همراه با امکانات و سنن فکری مختلف دیگر برسمیت می شناسد و به عوض تلاش در جهت نجات روشنگری به سرهم بندی کردن مفهوم جدیدی کمر می بندد که عناصر اصلی اش به شرح زیرند:

1

• «جایگزین کردن آماج واحد بوسیله آماج های نزدیک بیشمار.»

2

• «جایگزین کردن مفهوم کمال بوسیله مفهوم تضمین بقای بشر.»

3

• «شاید هم تعویض انسان روحانی مکلف به تکامل، بوسیله انسان جسمانی نگران بقای بشر.»

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر