۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (19)

آقای چوخ بختیار و فارسی وانیسم!
چوخ بدبخت
سرچشمه: مجله هفته
http://www.hafteh.de

ربابه

• با سلام
آقای چوخ بدبخت علاقه خاصی به صمد بهرنگ دارند.

• من صمد را شخصا می شناسم.

• نمی دانم آقای چوخ بدبخت حاضر می شوند، اگر روزی بچه داشتند، خواندن کتابواره های صمد را به آنها هم توصیه کنند و یا فقط برای غریبه ها رزرو کرده اند.

• بنظر من کتب صمد کودک ستیزترین کتبی اند که من در عمرم دیده ام.


• لطمات و آسیب های روحی و روانی که صمد و امثالهم با این کتابواره ها بر کودکان و نوجوانان وارد ساخته اند، هراس انگیز اند.

• نوشته های صمد و امثالهم باید نقد شوند و هرگز نباید آنها را به کودکان توصیه کرد.
• این بدترین بی رحمی در حق بی دفاع ترین اعضای جامعه خواهد بود.

• برخورد صمد به تیپ معینی از اعضای جامعه در این نوشته (که چوخ بختبار نام شان می دهد)، برخوردی ایدئالیستی، سوبژکتیویستی، خرده بورژوایانه، خودخشنودانه و خود برتربینانه است.

• صمد از سوبژکت شروع می کند، از معلول شروع می کند، معلول را به تازیانه انتقاد و استهزا می بندد و شرایط عینی، اجتماعی و اقتصادی ئی را که سوبژکت تحت آن مجبور به زندگی و همرنگ سازی خود با آن است، به حال خود رها می کند.

معلول را می کوبد، ولی به علت حتی دست نمی زند و ضمنا با سربلندی چوخ بختیارانه صحنه را ترک می گوید.
• آنچه تخریب می شود، همنوع به اصطلاح چوخ بختیار او ست.

• صمد فکر کردن بلد نبود.
• شاید اگر زنده می ماند، یاد می گرفت.
• صمد بر این پندار باطل بود که آدم ها چند و چون شان دست خودشان است.
• صمد از دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی بی خبر بود.
• صمد فکر می کرد که یکی می خواهد و دژخیم می شود، دیگری نمی خواهد و معلم می شود.
• انسان ها آزاد و خودمختار مطلق اند.

• صمد بلحاظ شعور خیلی عقب مانده بود.

• او در بهترین حالت به ماتریالیست های مکانیکی شباهت داشت.

• او انسان ها را با ماشین عوضی می گرفت و نمی دانست که انسان ها در شبکه ای از مناسبات اجتماعی تکوین می یابند (جبر) و اختیارشان نه بی حد و حصر، بلکه در بهترین حالت به اندازه شناخت آنها از جبر اجتماعی و طبیعی است:

• نه چوخ بختیارها، چوخ بختیار مادرزادی اند و نه از خود راضی هائی از قبیل خود او و امثال کوته بین او.

• او نمی دانست که هر دو محصول شرایط اجتماعی معینی اند و می توانستند حتی جا عوض کنند.

• چارلی چالین تاریخ تولدش با آدولف هیتلر چندان فرقی نداشت و از تصور اینکه می توانست قضیه وارونه شود، به خود می لرزید.

• صمد ولی شعور چارلی را نداشت، تا بر خود بلرزد.

• از این رو همنوع خود را که قربانی شرایط اجتماعی ویرانگر است، به شلاق تمسخر می بست.
• صمد از درک ماتریالیستی تاریخ بی خبر بود. درد همین جا ست.
• آقای چوخ بدبخت اما نباید بی خبر بماند.
• با پوزش

پایان

ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر