• بنا بر پوزیتیویسم منطقی از قانون فقط می توان برای استنباط پیش بینی ها استفاده کرد.
• تصمیمگیری در زمینه برسمیت شناسی پیش بینی ها به عهده سنت علوم طبیعی است.
• یعنی اگر احکام بهم پیوسته را بتوان در یک سیستم منطقی از قوانین برسمیت شناخته شده وارد کرد. (انطباق)
• نتیجه این می شود، که خواص و مشخصات جهان تعیین کننده تئوری سازی نباشند، بلکه برعکس، تئوری سازی تعیین کننده خواص و مشخصات جهان باشد.
• اکنون کارل پوپر وارد صحنه می شود:
• «علوم طبیعی برای کنونسیونالیست ها نه تصاویری از طبیعت، بلکه داربست مفهوم بی غل و غش اند.
• خواص و مشخصات جهان تعیین کننده داربست نیستند، بلکه برعکس، داربست تعیین کننده جهان مفهومی مصنوعی است که بوسیله ما تشکیل می یابد و بوسیله قوانین طبیعی وضع شده از سوی ما تعریف می شود.
• علم فقط با این جهان (جهان مفهومی) سر و کار دارد.» (پوپر، «منطق تحقیق» ص 48)
• (کنونسیونالیسم به جریان فلسفی ئی در قرن نوزدهم اطلاق می شود که خصلت مبتنی بر توافق هدفمند بی غل و غش مفاهیم، تعارف و غیره را مورد تأکید قرار می دهد. مترجم)
• کنونسیونالیسم و یا رجعت به یک تئوری انطباق حقیقت اجتناب ناپذیر بوده است.
• این مقصد و آماج نهائی باطنی مستور فلسفه پوزیتیویستی بوده است.
• پوپر البته ردیه های کافی برای آن عرضه نداشت:
• «اختلاف ما با کنونسیونالیسم را نمی توان بکمک یک بحث نظری ـ موضوعی مطرح کرد.»
• «همانطور که کنونسیونالیسم را نمی توان رد کرد، به همان سان هم ردیه های کنونسیونالیستی را در اصل نمی توان رد کرد.»
• پوپر ردیه هائی بر ضد بخش جملات عام مربوط به جملات پروتوکلی داشت.
• زیرا تکذیب آنها غیرممکن بود.
• (تکذیب یعنی اثبات بطلان احکام علمی و یا ادعاها بکمک مشاهدات تجربی و یا بکمک استدلال منطقی. مترجم)
• برای پوپر ـ قبل از همه ـ امتحان آزمایشی مستقل مطرح بود و نه تصدیق.
• (تصدیق یعنی اثبات صحت هر حکم بکمک به محک زدن آن. مترجم)
• اصل تکذیب بنا بر آن، نه معیاری معنوی، بلکه معیار مرزبندی تلقی می شود.
• البته پوپر نمی بایستی به این دلیل، تئوری های غیر قابل تکذیب کنونسیونالیسم را بلحاظ معنا برسمیت بشناسد.
• انتقاد از اصل استنتاج را البته او قبلا نه از طریق سر و کله زدن با پوزیتیویسم منطقی، بلکه با روی آوردن به فلسفه هیوم بدست آورده بود، چیزی که از هنگام نگارش کتابش تحت عنوان «منطق تحقیق» شروع شده بود.
• (استنتاج به متد علمی ئی اطلاق می شود که محقق با شروع از مورد خاص و یا منفرد به نتیجه گیری عام می رسد. مترجم)
• پوپر از پوزیتیویسم خیلی هم دور نشده بود.
• زیرا بسیاری از مقدمات پوزیتیویسم را قبول داشت.
• باید متذکر شد که پوزیتیویسم ـ همانطور که همه می دانند ـ هرگز موضع منسجم و یکپارچه ای نداشته است.
• بی دلیل نیست که بسیاری از منتقدین از تیرنشان انتقادی متحرک (منظور نشانه تیراندازی متحرک. مترجم) سخن می گویند.
• زیرا زمانی که منتقد فکر می کند که پوزیتیویسم را به زانو درآورده، از زیر دستش لیز می خورد و درمی رود.
• علت این موضعگیری، تضادهائی اند که پیاپی سرمی کشند.
• از این رو ست که ترجیح می دهند که پوزیتیویسم منطقی را بدلیل آماج های باطنی سرپوشیده، از نقطه نظر نتایج نهائی که به دنبال می آورد، مورد انتقاد قرار دهند، در غیر این صورت کاری جز برشمردن واریانت های مختلف نخواهند داشت، آنهم با ذهنی خالی از مفهوم.
• متافیزیک هم از هر تئوری شناخت که باور به تفاوت سوبژکت با اوبژکت را مبدأ حرکت خود قرار دهد، محروم است. (نویرات، «جامعه شناسی فیزیکالیسم» ص 404)
• شناخت هم بسته به میزان انطباق در نسبت دادن حکمی به حکم دیگر خلاصه می شود.
• اگر کسی جسارت به خرج داد و راجع به منشاء محتوای احکام پرسید، بر پیشانی سؤال او بلافاصله مهر بی معنائی کوبیده می شود و سرکوب می گردد.
• (آدم بی اختیار یاد فوندامنتالیست های گونه گون می افتد که در پی همه چیز هستند، به غیر از حقیقت. مترجم)
• این صرفنظر صریح بر محتوای احکام با دعوی طرفداری از علمیت استدلال و اثبات می شود.
• این کار اما سبب می شود که ساینتیویسم و یا فیزیکالیسم برای علوم دقیقه به چیزی بدردنخور بدل شود.
• بدین طریق، مسائلی که علوم طبیعی خود مطرح نمی کنند، مثلا مسائل مربوط به شرایط طبیعی از رده خارج می شوند، شرایط طبیعی ئی که بر پایه قابل شناسائی بودن تنظیم شده اند.
• این مسائل، مسائلی بوده اند که از آنتیک (جهان باستان کلاسیک) در فلسفه کلاسیک مطرح شده اند.
• اگر چیزی برای ادراک وجود ندشته باشد، ادراک نمی تواند وجود داشته باشد.
• (هم دیالک تیک وجود و شعور و هم دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت منظور نظر نویسنده است.
• اگر اوبژکت وجود نداشته باشد، چه چیزی می تواند در سوبژکت منعکس و ادراک شود.
• بدون وجود شعور چگونه می تواند تشکیل یابد.
• شعور در تحلیل نهائی انعکاس وجود است.
• بدون ماده، بدون واقعیت عینی، روح نمی تواند پدید آید.
• روح و یا شعور منشاء مادی دارد. مترجم)
• جهان حسی اگرچه در روند شناخت اولین و مقدم است، ولی بلحاظ اونتولوژیکی اولین و مقدم محسوب نمی شود.
• پوپر از توضیح این مسئله شانه خالی می کند.
• زیرا او «کلام آخر در توضیح» چیزها را محال می داند.
• او در این مورد، حق هم دارد.
• توضیح بر بنیان آخرین اصول اسنسیالیسم ساده لوحانه خواهد بود.
• راسیونالیسم دکارت مثال خوبی در این زمینه است:
• دکارت خاصیتی از اجسام فیزیکی را، یعنی انبساط را به مثابه ماهیت چیزها قلمداد می کند.
• (اسنسیالیسم و یا آموزش ماهیت بر آن است که نوع و رفتار خاص هر چیز را می توان بر اساس ماهیت و یا طبیعت حقیقی آن چیز توضیح داد، تعیین، تعریف، استدلال و اثبات کرد.
• ماهیت هر چیز با تغییر آن چیز عوض نمی شود.
• اسنسیالیسم ضد اکتوئالیسم است.
• اکتوئالیسم همه چیزها را در تحول مدام می داند.
• اسنسیالیسم یکی از زیرمواضع رئالیسم عمومی است.
• افلاطون و ارسطو را بانی اسنسیالیسم در فلسفه می دانند.
• پوپر در علمتئوری خود به انتقاد از اسنسیالیسم متدیکی می پردازد و آن را ضد نومینالیسم می داند.
• پوپر اسنسیالیسم و یا «فلسفه ماهیت» را به نقد می کشد.
• برای اینکه از دیدگاه اسنسیالیسم، هر تعریفی در رابطه با ماهیت مفاهیم می تواند درست و یا نادرست باشد.
• هر سؤالی که در فرم «این ... چیست؟» فرمولبندی می شود، حاوی پیش شرط های اسنسیالیستی زیر است:
• در جهان ـ حداقل در زمینه مورد نظر ـ انتظام طبیعی چیزها وجود دارد.
• همیشه ببرکت «ماهیت بینی» فقط یک پاسخ درست وجود دارد که ایدئال، قطعی و قابل شناسائی است و در مبدأ هر استدلال تضمین شده قرار دارد (هاسرل، شلر)
• در مورد چیزها بر بنیان خواص و مشخصات ماهوی خودتوصیفگر آنها کلام آخر وجود دارد.
• از هر عبارت زبانی مطروحه ـ بی اعتنا به مسئله ـ همیشه معنی واحدی استنباط می شود. مترجم)
• بنظر پوپر، هیچ قانون طبیعی نمی تواند راجع به «ماهیت نهائی جهان» چیزی بیان دارد. (پووپر، «آماجگذاری علوم تجربی در تئوری آلبرت و واقعیت» ص 32)
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر