شین میم شین
1
دیالک تیک خوبروئی و مستوری
حکم
• چو مستور باشد زن و خوبروی• به دیدار او، در بهشت است شوی
• سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک خوبروئی و مستوری (پارسائی) توسعه و تعمیم می دهد.
• دیالک تیک زیبائی و مستوری بودن زن شرط سعادت دنیوی شوهر است.
• زن در فرهنگ فئودالی تا حد اشیاء تنزل می یابد و تحقیر می شود.
• به نظر سعدی، زن اگر مستور و زیبا باشد، خانه برای همسرش به بهشت مبدل خواهد شد، ولی اگر زن زیبا و یا پارسا نباشد، زندگی برای مرد به دوزخ بدل خواهد شد.
• دیالک تیک زن و مرد اما فقط از زن تشکیل نمی یابد.
• علت اینکه سعدی برای مرد هیچ معیار فرمال و محتوائی تعیین نمی کند، باید در نقش تعیین کننده مرد در نظام اجتماعی بنده داری ـ فئودالی باشد.
• در جوامعی که این صورت بندی ها تار و مار شده اند و مناسبات تولیدی سرمایه داری یکه تاز میدان است، عناصر روبنائی از این قبیل به حیات نکبت بار خود همچنان و هنوز ادامه می دهند و از زن همچنان خوبروئی و مستوری طلب می شود و زن کماکان تحت فشار و سرکوب بربرمنشانه قرار می گیرد.
• این پدیده از جانسختی شعور اجتماعی حکایت می کند.
• شعور اجتماعی کهنه در این جور موارد، حتی صدها سال پس از تغییر وجود اجتماعی مختص به خود، به ایفای نقش بازدارنده و ارتجاعی خویش ادامه می دهد.
• از این رو ست که برای روشنگری انقلابی آلترناتیوی وجود ندارد.
• مرد در قاموس سعدی از خودمختاری، آزادی و استقلال عمل و اندیشه بی حد و حصر برخوردار است.
• ولی زن فاقد همه حقوق فردی و اجتماعی است.
• مستوری زن به معنی تعلق انحصاری و مطلق او به شوهر است.
• زن در فلسفه سعدی به مثابه یک شیئ، یک اوبژکت در نظر گرفته می شود.
• مرد ـ به مثابه سوبژکت خودمختار ـ زن را در اختیار می گیرد و بر طبق میل و هوس خویش با آن رفتار می کند.
• مرد می تواند زن را در صندوقخانه پنهان کند و حتی منت بر سر او بگذارد و فلسفه بافی کند که هر خردمندی جواهرات خود را در جائی قائم می کند.
• اما جواهر تلقی کردن زن، به معنی اهانت به انسانیت زن است.
• به معنی تحقیر زن است.
• به معنی تنزل دادن زن تا درجه چیزها و جمادات است.
• به معنی انکار انسانیت زن است.
• به معنی نفی آزادی و خودمختاری زن است.
• بدین طریق زن حتی نازلتر از جانوران قلمداد می شود و در بهترین حالت کاریکاتوری از گوساله زرین موسی را به خاطر می آورد.
• سعدی ـ بلحاظ فلسفی ـ زن را انسانیت زدائی می کند.
• جامعه سعدی ششصد سال بعد از او علیرغم وقوع انقلابات مشروطه و سفید کسوت نکبتبار فئودالیسم را به زحمت از تن برمی کند، وارد مرحله تولید کالائی و نظام اجتماعی سرمایه داری می شود و نه تنها زن، بلکه همه چیز مادی و معنوی را شیئیت می بخشد، چیز تلقی می کند.
• بهشتی که سعدی فئودال مآبانه نصیب مرد می کند، بهشتی سوبژکتیف، مجازی و مشروط است.
• به محض اینکه زن خوبروئی و مستوری خود را از دست دهد، بهشت به جهنم بدل می شود و سعدی دنبال زن نو برای مرد می گردد.
• بهشت موعود سعدی بهشتی موقتی، وابسته و مشروط است و فی نفسه اصلا بهشت نیست.
• ببرد از پریچهره زشتخوی
• زن دیوسیمای خوش طبع، گوی
• سعدی اکنون برای توضیح همه جانبه زن، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به اشکال دیالک تیک چهره و خوی، دیالک تیک پری و دیو، دیالک تیک خوش و زشت و دیالک تیک سیما و طبع توسعه و تعمیم می دهد و از ترکیب آنها به فرمولبندی دیالک تیک پریچهره زشت خوی و دیوسیمای خوشطبع می پردازد و نقش تعیین کننده را از آن دیوسیمای خوشطبع می داند.
• این تکرار همان حکم غلط و نادرست زیر است، که ضمنا حاوی هسته معقولی است.
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست،
• تا توانی سیرت زیبا بیار
• این ادعا که صورت زیبای ظاهر (فرم نمودین) هیچ و سیرت زیبا (محتوای ماهوی)، همه چیز است، حکمی متافیزیکی و ضد دیالک تیکی است، که محتوای ماهوی را مطلق می کند و فرم نمودین را هیچ می شمارد.
• این حکم دارای هسته معقولی است و آن اینکه در دیالک تیک فرم نمودین ومحتوای ماهوی ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از آن محتوای ماهوی ست.
• قصد سعدی هم در واقع تأکید مؤکد بر این حقیقت امر است.
• سعدی پیشاهنگ تفکر مفهومی (دیسکورسیو) در قرون وسطی است.
• سعدی ششصد سال پیش از انگلس و مارکس به کشف دیالک تیک عینی هستی دست می یابد.
• او از مفاهیم متضاد، سلاح دیالک تیکی برائی برای استدلال و اثبات صحت احکام خود تعبیه می کند، ولی به سبب وابستگی طبقاتی و ایدئولوژیکی به نظام بنده داری و فئودالی گاهی آن را تخریب می کند.
• او برای تأکید بر اهمیت سیرت نسبت به صورت، دیالک تیک عینی ـ واقعی صورت و سیرت را از هم می گسلد، سیرت را مطلق می کند و صورت را دور می اندازد.
• او با این کار به قهقرای متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) سقوط می کند و به دست خود چشمان خود را از کاسه سر بیرون می آورد و خود را کور و کودن می کند.
• او در حکم فوق الذکر «زن دیوسیمای خوشطبع» را بر زن «پریچهره زشتخو» ترجیح می دهد.
• هر دو زن مورد نظر سعدی ایدئالیزه شده، انتزاعی، ترکیبی از افراط و تفریط و غیر واقعی اند.
• زن دیوسیما چهره دیو دارد و مظهر نهایت زشتی است و ضمنا خوشطبع است.
• حتی خود سعدی، به مثابه معلم ریاکار اخلاق، حاضر نخواهد بود با چنین موجودی یک لحظه روزگار بگذراند و حافظ او را حتی به صدها فرسنگی خود راه نخواهد داد.
• اگر دلیلی بر این ادعا می خواهید غزلیات حضرات را زیر ذره بین تحلیل بگذرانید:
• محتوای واقعی این غزلیات جز صورت پرستی، جز وصف زیبائی ظاهری دلبر و حرکت و نشست و برخاست و ناز و عشوه فروشی و می ریزی او نیست.
• ما این جنبه ها را درتحلیل غزلیات سعدی و حافظ مورد بررسی قرار خواهیم داد.
• از سوی دیگر سعدی و حافظ برای دست یافتن بر آستان زن «پری چهره زشتخو» از روی جسد خود و خرد خود می گذرند.
• برای آنها تنها چیزی که اهمیت دارد و از مطلقیت بی چون و چرا برخوردار است، پریچهرگی است، نه خوی و خصال نیکو.
حکم
• سفر عید باشد بر آن کد خدای• که بانوی زشتش بود در سرای
• در خرمی بر سرائی ببند
• که بانگ زن از وی برآید بلند
• سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک زشتی و خوشخوئی بسط و تعمیم می دهد و برای تأکید مؤکد بر نقش تعیین کننده محتوای ماهوی (خوشخوئی) به خدمت می گیرد.
• محتوای ماهوی (خوشخوئی) برای سعدی و بدرستی به معیار معیارها بدل می شود.
• زشتی و زیبائی اما مفاهیم انتزاعی، نسبی و غیرقابل تعریف دقیق اند.
• کسی می تواند در جائی، برای انسانی با سن و سال معین، با طرز تفکر و زیبائی شناسی معین، با معیارهای ارزشی معین، در زمان معین، در حال و هوای طبیعی و اجتماعی و روحی ـ فردی معین، زیبا جلوه کند و در شرایط دیگر زشت.
• سعدی معیار عینی برای تمیز زن زشت از زن زیبا، زن خوشخو از زن بدخو ارائه نمی دهد و نمی تواند هم ارائه دهد.
• اکنون هفتصد سال پس از مرگ سعدی، کنسرن های سکس زیباترین و خوشخوترین زنان و مردان را عرضه می کنند.
• زنان و مردانی که هیچ خردمندی نمی تواند حتی «قدمی و دمی» همراه آنها شود و بر خلاف رهنمود سعدی باید از دست شان حتی از کره زمین فرار کرد.
• چون این موجودات به ظاهر زیبا و خوشخو همه جا حضور دارند، در کوچه، خیابان، ایستگاه قطار، ایستگاه اوتوبوس، در تاکسی، بر روی تاکسی ها و اتوبوس ها و قطارها، بر پلاکات ها، بر در و دیوار، در تلویزیون، رادیو، مجلات، روزنامه ها.
حکم
• شبی رفته بودم به کنجی فراز• به چشمم در آمد سیاهی دراز
• تو گفتی که عفریت بالقیس بود
• به زشتی نمودار ابلیس بود
• در آغوش وی دختری چون قمر
• فرو برده دندان به لبهاش در
• سعدی در این حکم، دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک خدا و ابلیس، دیالک تیک زیبائی و زشتی و دیالک تیک سپیدی و سیاهی بسط و تعمیم می دهد.
• او از انسان سیاه پوست با لحن اشراف فئودال، بنده دار و دربار سخن می گوید.
• تار و پود کلام او به زهر نژادپرستی آلوده است.
• او با همین لحن فئودالی در باره زرتشتی ها، مسیحیان و یهودی ها نیز سخن می گوید.
• سعدی در هیئت انسان سیاه پوست، نه انسان، بلکه شبح سیاه درازی می بیند، که به «عفریت بالقیس» شباهت دارد و از زشتی نمودار «ابلیس» است.
• سعدی را هر رژیم هومانیستی باید به خاطر تبعیض نژادی به محاکمه کشد و درملأ عام محکوم کند، تا عبرتی برای نژادپرستان انسان ستیز باشد.
• این طرز نگرش سعدی فرق چندانی با طرز نگرش فاشیست های آلمانی، ایتالیائی و نژادپرستان آمریکائی و آفریقای جنوبی ندارد.
• کسی که هزاران دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت (و معنی و مغز) بسط و تعمیم می دهد، صورت را هیچ می شمارد و سیرت و معنی و مغز را همه چیز قلمداد می کند، اکنون رنگ پوست انسانی را بهانه تنزل او تا درجه عفریت و ابلیس و هیولا قرار می دهد :
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
• تا توانی سیرت زیبا بیار
• توصیف حکیم قرون وسطی از زن سفید پوست شنیدنی است:
• «در آغوش وی دختری چون قمر»
• سفیدی پوست، همان و بدل شدن به ماه زیبا، همان.
• پس منظور از هیچ بودن صورت زیبای ظاهر چیست؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر