دولتمرد انگلیسی
از سوسیالیست های اوتوپیکی
مؤلف کتاب معروف به اوتوپی (1516)
از قدیسین و شهدای کلیسای کاتولیک روم
اوتوپی
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین
از سوسیالیست های اوتوپیکی
مؤلف کتاب معروف به اوتوپی (1516)
از قدیسین و شهدای کلیسای کاتولیک روم
اوتوپی
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین
• اوتوپی از واژه «اوتوپیا» منشق شده است.
• توماس مور (1478 ـ 1535) این واژه را از ترکیب دو واژه یونانی زیر بوجود آورده است:
• از واژه «او» که به معنی «نا» و از واژه «توپوس» که به معنی «جا» است.
• مترجم خردمندی واژه «اوتوپیا» را بدرستی به «نا کجا آباد» ترجمه کرده است.
• منظور توماس مور نیز همین بوده است:
• اوتوپیا جائی است که در هیچ کجای جهان هنوز یافت نمی شود.
• توماس مور با واژه «اوتوپیا» برای دولترمان خود که در سال 1516 میلادی منتشر می شود، عنوان می سازد:
• «راجع به بهترین دولت و جزیره جدید اوتوپیا»
• موضوع این رمان عبارت است از انتقاد از نظام انگلیسی جامعه و توصیف جامعه اشتراکی کمونیستی ایدئال توماس مور.
• توماس مور دولت ایدئال خود را در جزیره اوتوپیا، در جزیره ای که در هیچ کجای جهان هنوز یافت نمی شود، بر پا می کند و بدین وسیله نشان می دهد که دولت ایدئال او هنوز در جائی وجود ندارد.
• آماج اصلی او اما عبارت است از واقعیت بخشیدن به این دولت ایدئال.
• توماس مور این نکته را با تذکر زیر مورد تأکید قرار می دهد:
• «من باید خاطر نشان شوم که دلم می خواهد که خیلی از نکات اوتوپیا در دولت ما وجود داشته باشد.
• اما متأسفانه باید به جای امیدواری به تحقق آن، فقط آرزویش را در دل بپرورم.»
• گیلام بونت (1467 ـ 1540) ـ هومانیست فرانسوی ـ نیز رمان توماس مور را به همین معنا تفسیر می کند.
• بنظر گیلام بونت، اوتوپیا نه یک پروژه غیرعملی بیگانه با جهان، بلکه الگوی زندگی سعادتمندانه است، مکتب آموزش ها و رهنمودهای عملی است، نمایش نمونه واری است که دولت ها باید مؤسسات خود را به تقلید از آن بر پا دارند.
• به سبب موفقیت غول آسای اوتوپیای توماس مور، مفهوم «اوتوپیا» محبوبیت چشمگیری کسب می کند.
• آنسان که در رمان فرانسوا بارلا تحت عنوان «گارگانتوا و پانتاگروئل» (1532 ـ 1552)، از کشور اوتوپی ها و اوتوپیست ها سخن می رود.
• نیکولاس گورده ویل در مقدمه ای بر ترجمه خویش از اوتوپیا که در سال 1730 منتشر می شود، می نویسد:
• «توماس مور از این حقیقت امر غافل نبود که میلیون ها انسان از خزعبلات فرتوت خویش دست بر نخواهند داشت و نتیجتا، جهان از اوتوپی تهی خواهد ماند.»
• بریسو ـ رهبر گروندیست ها ـ اما برعکس، تردید ندارد که در اوتوپیای توماس مور، اصول خوب و راهنمای بیشماری توسعه داده شده اند.
• از این رو ست که او با کسانی که توماس مور را خیالپرداز و پروژه ساز می نامند، به مخالفت برمی خیزد.
• بریسو تأکید می ورزد که واژه «اوتوپی» در قرن هجدهم به معانی مختلف به کار رفته است.
• اما این واژه در این دوره با دولترمان توماس مور، یعنی با اوتوپیا، مربوط می ماند.
• در دولترمان هائی که در قرن هفدهم به تقلید از اوتوپیای توماس مور، در فرانسه و آلمان منتشر می شوند، از واژه «اوتوپی» دیگر استفاده نمی شود.
• به سبب فرم مشاهده حاکم بر این دولترمان ها عنوان «سفرنامه های تخیلی» در مورد آنها بکار می رود.
• تنها پس از انقلاب فرانسه، یعنی زمانی که آماج های اجتماعی روشنگری جامه عمل نمی پوشند و غیرعملی تلقی می شوند، هنگامی که روشن می شود که «مؤسسات نوین، هرچند هم که در مقایسه با اوضاع پیشین تعقلی اند، ولی به هیچوجه مطلقا معقول نیستند» و در روند چالش با فلسفه روشنگری معارف و تئوری های جدیدی غالب می آیند، آنگاه مفهوم «اوتوپی» به یک مفهوم نوعی بدل می شود که در عین حال، بیانگر فرم تفکر خاصی است. (ورنر کراوس)
• به این دلیل است که سن سیون در سال 1820 میلادی در نامه هفتم خود به سازمانده می نویسد:
• کسی که از اوتوپی سخن می گویدعدم اطمینان به امکان تشکیل یک سیستم سازمان اجتماعی نوین و یا عدم امکان تشکیل آن را بر زبان می راند.
• سیستم من اما به هیچوجه اوتوپی نیست.
• برای اینکه آن از تاریخ 700 ـ 800 سال استخراج شده است.
• مارکس و انگلس به مفهوم «اوتوپی» محتوای تاریخی مشخص می بخشند و جا و مقام اوتوپی را در توسعه ایده ای ـ تاریخی تعیین می کنند.
• مارکس و انگلس نشان می دهند که در دوره خیزش بورژوازی و فروپاشی نظام فئودالی هنوز شرایط تاریخی عینی برای غلبه بر تضادهای اجتماعی وجود نداشت، بلکه تنها شرایط تاریخی عینی برای غلبه بر تضادهای سیاسی فراهم آمده بود.
• از این رو، گرایشات و تئوری هائی که در جهت حل تضادهای اجتماعی سیر می کنند، نمی توانند غیر از پروژه های اوتوپیکی باشند.
• یعنی فقط می توانند نقشه های رفرم باشند که بر اوضاع اجتماعی ایام گذشته نظر دارند و به نفی توسعه تاریخی می پردازند.
• به همین دلیل است که مارکس در سال 1847 میلادی در اثر خود تحت عنوان «ذلت فلسفه» می نویسد:
• «تا زمانی که پرولتاریا هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته، تا خود را بمثابه طبقه تشکل بخشد و لذا مبارزه پرولتاریا بر ضد بورژوازی هنوز خصلت سیاسی کسب نکرده، تا زمانی که نیروهای مولده هنوز در دامان خود بورژوازی به اندازه کافی توسعه نیافته اند، تا شرایط مادی لازم برای رهائی پرولتاریا را و برای تشکیل جامعه جدید را عیان سازند، تئوریسین ها نیز همچنان و هنوز اوتوپیست خواهند ماند و برای کمک به رفع حوایج طبقات تحت ستم به سیستم هائی خواهند اندیشید و دنبال علم احیاگر خواهند گشت.
• تا زمانی که آنها فقط علم و سیستم می سازند، تا زمانی که آنها در آغاز راه مبارزه اند، در ذلت، فقط ذلت را خواهند دید و از دیدن جنبه انقلابی واژگونساز که جامعه کهنه را به زباله دان تاریخ می اندازد، غافل خواهند بود.»
• مارکس در سال 1848 میلادی، مفهوم «اوتوپیست» را چنین تعریف می کند:
• «اوتوپیست ها بنظر ما کسانی اند که فرم های سیاسی را از پرونده اجتماعی خویش جدا می کنند و بمثابه دگم های عام و انتزاعی در نظر می گیرند.»
• انگلس در سال 1878 در کتاب خود تحت عنوان «آنتی دورینگ» می نویسد:
• «اوتوپیست ها ... اوتوپیست بودند، برای اینکه در زمانی که سطح توسعه تولید کاپیتالیستی هنوز بسیار نازل بود، نمی توانستند جز آن باشند.
• آنها مجبور بودند که عناصر جامعه جدید را خود در کله خویش خلق کنند، برای اینکه این عناصر هنوز در خود جامعه کهنه مشهود عموم نبودند.
• آنها برای پیریزی جامعه جدید فقط می توانستند به عقل رجوع کنند، برای اینکه هنوز نمی توانستند به تاریخ معاصر رجوع کنند.»
• مارکس و انگلس بدین طریق، با وضوح تمام به توضیح شرایط تاریخی پیدایش اوتوپی ها، اهمیت آنها و محدودیت آنها ـ آنسان که در طول خود تاریخ آشکار شده بود ـ می پردازند.
• ایدئولوگ ها و فلاسفه ای که پس از انقلاب فرانسه قادر به توضیح این مسئله نبودند که چرا آماج های جنبش روشنگری تحقق نیافته اند، به جای توسعه دادن به ایده های مترقی جنبش روشنگری، تضاد آماج های جنبش روشنگری با نظام بورژوائی را دلیلی بر بیهودگی و بی دورنمائی گرایشاتی قلمداد کردند که سودای تغییر مناسبات اجتماعی را در سر می پروردند و نتیجه گرفتند که یا باید به نظام بورژوائی رضا داد و یا حداکثر به رفرم آن بسنده کرد و بدین طریق، مفهوم «اوتوپی» را تاریخزدائی کردند.
• بدین طریق، کلیه گرایشات مبتنی بر تغییر مناسبات، از افلاطون تا مارکس و لنین، مثل تصورات آرزوئی سوبژکتیویستی این و آن، بمثابه اوتوپی تلقی شدند، یعنی به مثابه پروژه های غیرعملی، تخیلی، بیگانه با جهان، بی معنی و مضحک که غیر قابل تحقق اند.
• این برداشت منفی از مفهوم «اوتوپی» در زبان عامیانه برای خود جا باز کرده است.
• در تلاشی که اخیرا ارنست بلوخ در جهت ذوب مفهوم مارکسیستی «اوتوپی» در مفهوم غیرتاریخی بورژوائی واپسین به خرج داده، می توان دید که این مفهوم بورژوائی واپسین «اوتوپی» چه رواج وسیعی پیدا کرده است، اگرچه ارنست بلوخ گرایشات مبتنی بر تغییر مناسبات را برخلاف ایدئولوگ های بورژوائی واپسین مثبت ارزیابی می کند و محتوای مثبت را به مفهوم «اوتوپی» برمی گرداند.
• ارنست بلوخ نیز با تکیه بر مارکس و انگلس، میان سوسیالیسم علمی و اوتوپی ها تفاوت قائل می شود.
• اما سرانجام برای ارنست بلوخ توسعه اوتوپی به علم و تفاوت کیفی میان سوسیالیسم اوتوپیکی و سوسیالیسم علمی وجود ندارد.
• این مسئله را آنجا می توان دید که ارنست بلوخ فقط میان اوتوپی های انتزاعی ما قبل مارکسیستی و مارکسیسم ـ بمثابه یک اوتوپی مشخص ـ تفاوت قائل می شود و بر این است که محتوای اوتوپی ـ بلحاظ تاریخی ـ متغیر است، اما «روی آوری به چیزهای اوتوپیکی»، روی آوری به رؤیای پیشرفت، اصل امید، روی آوری به آینده، پیش بینی بطور کلی، ثابت و نامتغیر است.
• ارنست بلوخ در سال 1946 میلادی در کتاب خویش تحت عنوان «آزادی و نظم. اشاره ای به اوتوپی های اجتماعی» می نویسد:
• «فانوس رؤیا در اوتوپیست های انتزاعی در اتاق خالی نور می افشاند.
• آنچه که هست باید به ایده افزوده شود.»
• مارکسیسم «نا اوتوپی نیست، بلکه اوتوپی راستین است، اوتوپی مشخص، با واسطه، روندمند و باز است.
• مارکسیسم اوتوپی رئال (واقعی) است، به جای اوتوپی انتزاعی، به جای زیادت مطمئن در فراوانی ظاهری.
• بدون اوتوپی بطور کلی، نومید گشتنی وجود ندارد، ایمان به آماج وجود ندارد، فراوانی تقسیم پذیر ایمان وجود ندارد.»
• ارنست بلوخ، اما در کتاب دیگرش تحت عنوان «اصل امید»، تز خود را این بار با صراحت فرمولبندی نمی کند و می نویسد:
• «مارکسیسم نا اوتوپی نیست، بلکه نوووم اوتوپی روندمند مشخص است.»
• این اما نمی تواند مانع دیدن این حقیقت امر گردد که ارنست بلوخ اینجا نیز ـ به همانسان که در تفسیر حقوق طبیعی، در جوار اوتوپی اجتماعی، اوتوپی حقوقی را می بیند ـ همچنان، «روی آوری» سوبژکتیف «به راه راست، به عزت انسانی» را تاریخزدائی می کند و فقط فرم های بیانی این روی آوری را بلحاظ تاریخی متغیر می داند.
• ارنست بلوخ با رو در روی هم قرار دادن آنتی تتیکی روی آوری تغییرناپذیر و فرم های بیانی تغییرپذیر آنها، فقط بطور مشروط می تواند از مفهوم غیرتاریخی بورژوائی واپسین «اوتوپی» پا فراتر نهد و سرانجام به ارزیابی مجدد آن بسنده می کند.
• حتی پله خانوف در سال 1894 در کتاب خود تحت عنوان «راجع به مسئله توسعه درک مونیستی تاریخ» توجه ما را به این نکته جلب می کند، که اوتوپیست ایدئالی غیر از «ایدئال» مارکس و انگلس دارد:
• ایدئال اوتوپیست «از یک مفهوم انتزاعی» تشکیل می یابد و ایدئالی نیست که از خود تاریخ استخراج شده باشد.
• بدین طریق، اعلام می شود که ما نمی توانیم همه کسانی را که «ایدئالی» دارند، اوتوپیست و یا مارکسیست قلمداد کنیم و تفاوت بنیادی میان «ایدئال های» مختلف را نمی توان ثانوی تلقی کرد.
• از این رو ست که والتر مارکوف (1955) بحق با مفهوم «اوتوپی» ارنست بلوخ به مخالفت برمی خیزد و می نویسد:
• «اگر اوتوپی بلحاظ تاریخی مؤثر بوده و لذا واقعی بوده، پس نمی تواند دلبخواهی باشد، پس نمی تواند گاهی بمثابه موضعگیری تکرارپذیر، گاه بمثابه یک مرحله و فاز روحی و گاه بمثابه بازی موافق و مخالف عاطفی راهشناسی روشنفکرانه تلقی شود، گاهی پیدایش آن به ایماناسیون های مدلل محدود شود و گاه قوای آغازین به به حساب منشاء آن گذاشته شوند.
• (ایماناسیون، یعنی پیدایش همه چیزها از یک اصل کامل نامتغیر، مثلا خدا. مترجم)
• وظیفه ما این نیست که برای اوتوپی در «آزادی» آنارشیستی جائی سرهم بندی کنیم.
• وظیفه ما این است که بگوئیم:
• اوتوپی چیست، برای چیست و به نفع کیست؟
• اوتوپی ـ هر اوتوپی ـ بمثابه یک پدیده تاریخی، زمان و مکان دارد، آغاز و پایان دارد.»
• چون سوسیالیسم علمی به معنی پایان اوتوپی است، چون اوتوپی در سوسیالیسم بعد واقعی خود را از دست داده است، پس مفهوم «اوتوپی» را دیگر نه تنها نمی توان بدلخواه مورد استفاده قرار داد، بلکه رمان های اوتوپیکی قرون 19 و 20 نیز اساسا اعتبار خود را از دست داده اند، نامعاصر و کهنه محسوب می شوند.
• «اوتوپی دیگر نمی تواند در قلوب ما عمیقا نفوذ کند.
• دورنمای امیدهای پایدار خلل ناپذیر تنها از جهان تغییرناپذیر تحقق ناپذیر سخن می گوید.
• انتظار ما از آینده بهتر اما در حرکت نیرومند زمان حال ما به اندازه کافی تضمین شده است.
• از این رو ست که «با یقین خارائین می توان گفت که پیشگوئی های ادبیات اوتوپیکی، علیرغم محبوبیت کنونی شان، نامناسب اند.» (ورنر کراوس)
• مراجعه کنید به سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر