۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

هومانیسم و جنبش هومانیستی (5)


یوهان گوتفرید هردر (1744 ـ 1803)
نویسنده، شاعر، مترجم، تئولوگ، فیلسوف تاریخ و فرهنگ کلاسیک وایمار (آلمان)
از هومانیست های بزرگ
متنفذترین نویسنده و متفکر عصر روشنگری
ستارگان چهارگانه وایمار (هردر، وایلند، گوته، شیللر)
آثار:
بررسی منشاء زبان
ایده هائی راجع به فلسفه تاریخ بشریت
باد و خورشید
متاانتقاد از انتقاد از خرد محض

پروفسور ماتهویس کلاین
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

5
هومانیسم قرن هجدهم و نوزدهم

• در کانون تفکر هومانیست های بزرگ این دوره جان لاک، اسپینوزا، لایب نیتس، روسو، ولتر، دیدرو، هلوه تیوس، هولباخ، لسینگ، هردر، گوته، شیللر، کانت، فیشته، هگل، فویرباخ، هومبولت و غیره عزت، شرف و آزادی انسانی، قوای روحی خلاق انسان و امکان نیل انسان به کمال بی حد و مرز قرار دارند.

• آماج گرایش هومانیستی و علمی را نکات زیر تشکیل می دهند:


1

• گسترش هرچه بیشتر تسلط انسان بر خود و واقعیت پیرامون خود

2

• برآورده ساختن هرچه بهتر حوایج متنوع انسانی

3

• گشودن راه پیشرفت انسانی و جامعه انسانی بسوی کمال و آزادی هرچه بزرگتر.

*****

• هردر در نامه های خود ضمن فراخواندن به بشردوستی نه فقط به اثبات پیوند ارگانیکی میان بشردوستی و آموزش و پرورش می پردازد، بلکه خدمت به خلق، ملت و بشریت را به معیار تعیین کننده موضعگیری هومانیستی و اخلاقی ارتقا می دهد.

• هردر
با نابودسازی و زیر یوغ کشیدن خلق های دیگر به مخالفت قاطعانه بر می خیزد و دولتی را که در حق ملل دیگر ستم روا می دارد، دولتی ضد انسانی و ضد اخلاقی می نامد.


• هردر معنا و هدف بشریت را در پیشرفت و گرایش ابدی اش به سوی بشردوستی هرچه عالی تر می داند:

• «بشردوستی گنجینه و دستاورد تمام تلاش های انسانی است.
• بشردوستی هنر بنی نوع بشر است.
• آموزش و پرورش در راستای بشردوستی امری است که باید بی وقفه ادامه یابد و گرنه ما به کاست های عالی و پست تقسیم خواهیم شد و به منجلاب حیوانیت خشن و بیرحمی و قساوت سقوط خواهیم کرد.»

• بنا بر نظریه بشردوستی هردر حق انسانها بر توسعه شخصیت انسانی فقط شامل حال وابستگان به «کاست های ممتاز» نمی شود، بلکه اساسا باید شامل حال همه افراد انسانی، از جمله وابستگان به اقشار پائینی مردم شود که در جامعه قبلی راه ورود به آموزش و پرورش و حرفه های فکری و هنری و نتیجتا به همکاری در حیات دولتی به روی شان تقریبا بطور کامل بسته شده بود.

• چون هردر و هومانیست های دیگر معتقد بودند که کسب دانش و آموزش و پرورش پیش شرط و لازمه هر انسان حقیقی اند و چون این نعمت و آماج عالی است که همه انسانها را بنحو واحدی مکلف می سازد، پس نتیجه این می شد که هر نظام دولتی و اجتماعی که راه رسیدن انسانها را به این آماج عالی سد کند، باید از نظر اخلاقی و انسانی محکوم گردد.


• هردر این حکم را با صراحت تمام اعلام می کند:

• «و لذا هر وضعی از جامعه که آموزش و پرورش را فراموش کند و یا آن را به راه کج و نادرستی منحرف سازد و یا طرق نادرست را مساعد کند و یا سرانجام آموزش و پرورش انسانها را دشوار و غیرممکن سازد، وضعی غیرانسانی شمرده می شود.»

• هردر خواهان امکانات آموزشی، حقوقی و آزادی برابر برای همه انسانها بوده است.

• بنی نوع بشر نباید برده باشد، زیر یوغ کشیده شود و قید و بند بر پایش نهاده شود.

• بشر باید در جامعه ای آزاد و شاد زندگی کند، بی هراس از قدرتمندان عمل خیر را به خاطر خود خیر انجام دهد.
• او باید عمل خیر را بنا بر ایمان قلبی خویش، بنا بر دانش و معرفت خویش نسبت به خیر و بنا بر آزادی درونی خویش انجام دهد.

• برای تحقق این آماج انسانی و اخلاقی باید نظامی تشکیل شود که در آن انسان بتواند واقعا انسان باشد، که در آن انسان بتواند واقعا زندگی کند و قوای خلاق خود را آزادانه و بی ممانعتی در خدمت به همبود شکوفا سازد.


• هردر «ثمربخش ترین و شادی بخش ترین کسب و کار واقعی و یگانه بنی نوع بشر» را در این می بیند.

• هردر برای فراخواندن مردم به گسترش بشردوستی در دهه های آخر قرن قرن هجدهم میلادی، پس از انقلاب فرانسه (1789 میلادی) به نامه نگاری مبادرت می ورزد.

• هردر همانند گوته، فیشته و هگل معتقد است که با انقلاب فرانسه عصر جدیدی آغاز شده که در آن سرانجام وظیفه هومانیستی بزرگ، یعنی تکوین انسان حتی الامکان کامل، در جامعه ای حتی الامکان کامل تحقق پذیر می گردد.


• اما جامعه بورژوائی که بر مالکیت خصوصی سرمایه داری، بر استثمار و ستم بر توده های زحمتکش استوار شده بود، ناتوانی خود را از جامه عمل پوشاندن به ایده های بزرگ هومانیستی، یعنی آزادی، برابری و برادری همه انسانها، ایده های راهگشای توده های مردم در مبارزه بر ضد فئودالیسم، نشان داد.

• متفکران هومانیستی ماقبل مارکس و انگلس نتوانستند راه مستدل علمی برای تحقق ایده های بزرگ هومانیستی خود نشان دهند.


• کانت بار عزت و آزادی را بصورت فرامین بی چون و چرای مبتنی بر وجدان و خیرخواهی انسانی، بردوش بشریت نهاد.


• اما حتی شیللر در کتاب خود تحت عنوان «دون کارلوس» نشان داد که هر فرد انسانی، اگر هم مثل مارکیز فون پوزا از ایده های بشردوستی سرشار باشد و به آنها پایبند باشد و با تمام قوا در جهت آنها حرکت کند، «رؤیای تشکیل دولت نوین» باید در نظام اجتماعی موجود ناکام بماند، در نظام اجتماعی ئی که حرف آخر از آن مفتش بزرگ است.


• و هگل، وقتی که به شیوه خاص خود از «تراژدی اخلاق» در تاریخ سخن می گوید، آنجا که «قانون قلب» با «نظام مهیب جهان» مواجه می شود، با «قدر قدرتی نه فقط بیگانه با خود، بلکه متخاصم با خود»، با «نظام اجتماعی» ئی که «در آن هرکس به قدر توانش می درد و می برد» ، منظورش پرده برداری از اسرار نظام سیاسی و اجتماعی ئی است که تحت سلطه قدرت بی رحم مالکیت خصوصی سرمایه داری قرار دارد، قدرتی که به سرکوب و تحقیر انسان های زحمتکش می پردازد.


• گرایش انسان های زحمتکش به صلح، آزادی و شرف انسانی، در چنین نظام اجتماعی مورد مجازات قرار می گیرد، حقیقت امری که امروزه ما در کشورهای امپریالیستی شاهدش هستیم.


پیوند دادن ایده های هومانیستی تاریخ با طبقه کارگر و با آماج های بزرگ مبارزه رهائی بخش این طبقه، پوشاندن جامه مشخص به آنها و توسعه و تکامل بخشیدن به آنها خدمت رهائی بخش و هومانیستی بزرگ مارکس و انگلس بوده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر