۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

آنتی کمونیسم (کمونیسم ستیزی) (4) (بخش پایانی)

پروفسور هلموت تیلیکه (1908 ـ 1986)
تئولوگ آلمانی
از آنتی کمونیست های آلمان
مؤلف آثار بیشمار:
اخلاق تئولوژیکی
ایمان و تفکر در عصر جدید
در جستجوی واژه گمشده

آنتی کمونیسم
پروفسور ماتهویس کلاین
برگردان شین میم شین

• توسعه همکاری نظامی ـ روحانی در آلمان غربی، امپریالیسم آلمان را به متحد اصلی امپریالیسم امریکا در اروپا و کشور خاک آلمان غربی را به پایگاه اصلی پیمان جنگی ناتو تبدیل می کند.
• حمایت ایدئولوژیکی و سیاسی بی پرده که روحانیت کاتولیکی و پروتستانی با گشاده دستی و گشاده روئی از امپریالیسم آلمان به عمل می آورد، امکان آن را پدید می آورد، که شوروی ستیزی لگام گسیخته ای در آلمان به راه افتد و تضاد اجتماعی میان سوسیالیسم و امپریالیسم به مثابه تضاد جهان بینانه میان «فرهنگ مسیحی غرب» و بلشویسم «خدا نشناس» تحریف شود و تدارک یک جنگ جدید بر ضد سوسیالیسم به عنوان «جنگ مقدس صلیبی» قلمداد و توجیه شود.

• رژیم آدینائر ـ بمثابه تنها رژیم در اروپا ـ مطالبات انتقامجویانه مطرح می سازد و به حمایت آشکار از «سیاست جنگ سرد»، سیاست «حمله غافلگیرانه» بر کشورهای سوسیالیستی و جنبش های رهائی بخش ملی امپریالیسم آمریکا برمی خیزد.

• قدرتمندان آلمان غربی با انتگراسیون سیاست انتقامجوی خود در «طرح عقب راندن بلوک شرق» رژیم آیزنهاور ـ دولس و «نقشه جبهه خارجی» پیمان ناتو و همچنین دکترین هالشتاین امید «برنده شدن مجدد» در جنگ جهانی دوم باخته شده را در دل می پرورد، تا عرصه سیطره پیمان ناتو تحت رهبری امپریالیسم و میلیتاریسم آلمان تا کرانه اورال بسط یابد.

• ایدئولوگ های روحانیت و نقادان مسیحی مارکسیسم (هلموت تیلیکه) این سیاست تجاوزگرانه را بمثابه یک «جنگ تدافعی اخلاقی مشروع» بر ضد «خطر بلشویستی» در شرق توجیه می کردند.


• تئولوگ های کاتولیکی (هیرشمن، ولتی، گوندلاخ و غیره) استدلال می کردند که «در چنین جنگ هائی حتی استفاده از تسلیحات اتمی را نمی توان غیر اخلاقی و غیر مسیحی تلقی و محکوم کرد.»


• بدین طریق، آنتی کمونیسم پیچیده در هاله مقدس مذهب مسیحی از سوی رژیم تشنه به جنگ آدینائر بی دغدغه خاطری با انتقامجوئی امپریالیسم آلمان گره زده می شود و به درجه دکترین رسمی دولتی آلمان غربی ارتقا می یابد.


• اما این دکترین، علیرغم حمایت همه جانبه ایدئولوگ های روحانی، نقادان مارکسیسم، «انستیتوهای شرق» و «تیم های کشوری» آکادمی های کاتولیکی و پروتستانی، ایدئولوگ های فاشیستی سابقه دار از نو فعال، ژنرال ها و سیاستمداران، محکوم به شکست بود.


• علت شکست آن را باید در مقاومت توده های مردم، رشد قدرت اتحاد شوروی و سیستم جهانی سوسیالیسم دید.

• تغییر تناسب قوا میان دو سیستم جهانی به نفع سوسیالیسم قدرت های امپریالیستی را وامی دارد که سیاست «عقب راندن بلوک شرق» را تا حدودی با سیاست همزیستی مسالمت آمیز جایگزین سازند و در مبارزه خویش بر ضد کمونیسم تئوری ها و متدهای جدیدی را به خدمت گیرند.
• شکست انتقامجویانه دولت آلمان غربی سبب بروز بحران نسبتا درازمدت در سیاست داخلی و خارجی آن می شود.
• مبارزات فراکسیونی در درون احزاب سوسیال مسیحی و دموکرات مسیحی در می گیرد و به شکست آنها در انتخابات سال 1961 می انجامد.

• سردمداران سیاست ورشکسته مجبور به ترک صحنه می شوند:

• 1961 برنتانو ـ وزیر خارجه وقت ـ و اشتراوس ـ وزیر جنگ ـ صحنه را ترک می گویند.
• اکتبر 1963 پس از مقاومت فوق العاده خود آدینائر ـ رئیس دولت ـ نیز که 15 سال تمام سیاست جنگ سرد را رهبری می کرد، صحنه را ترک می کند.

• تکانه های جدید برای سیاست خارجی پر انعطاف در سال های 192 ـ 1963 از سوی شرودر ـ وزیر خارجه ـ اعمال می شوند.

• آماج شرودر عبارت از این بوده که با متدهای گوناگون میان کشورهای سوسیالیستی ـ بویژه میان اتحاد شوروی و بقیه کشورهای سوسیالیستی ـ تفرقه افکند و سیستم جهانی سوسیالیسم را منفجر کند.

• برای نیل به این آماج، از سوئی می بایستی کشورهای سوسیالیستی بلحاظ اقتصادی وابسته غرب شوند و از سوی دیگر می بایستی بلحاظ ایدئولوژیکی مسموم شوند.

• آلمان دموکراتیک می بایستی از کشورهای سوسیالیستی دیگر ایزوله شود و زمینه برای اتحاد مجدد به سلیقه امپریالیسم آلمان آماده گردد.


• طرح شرودر در سیاست خارجی رژیم ارهاردت به چراغ راهنمائی در سیاست خارجی او بدل شد و با تغییراتی در آن مورد حمایت جناح راست سوسیال ـ دموکراسی نیز قرار گرفت.

• در انطباق با آماجگذاری شرودر، ویلی براندت و پیروانش دنبال «چرخشی در آلمان دموکراتیک از طریق نزدیکی و از طریق تماس های انسانی، با چراغ سبزی در مزنیه برسمیت شناسی حقوقی آن» می گشتند.
• برای «نرم کردن» آلمان دموکراتیک، رهبران سوسیال ـ دموکراسی دیگر نمی خواستند که از آنتی کمونیسم علنی و بربرمنش استفاده کنند.
• آنها می خواستند از طریق سوسیال ـ دموکراتیسم و رویزیونیسم و قبل از همه با نقاب مارکسیسم «مدرن» و یا «تمایزمند» عمل کنند.

• در حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان سخن از آن در میان بود که «آنتی کمونیسم بی تمایز» دیگر با با توسعه فعلی امور سازگار نیست.

• زیرا «آنتی کمونیسم بی تمایز» فقط به نیروی بورژوائی و محافظه کار تکیه می کند که در آۀمان شرقی زور و توانی ندارد، ولی نیروهای جویای راه سوسیال ـ دموکراتیک، راه رویزیونیسم و «راه سوم» را در نظر نمی گیرد.»

• بنظر ویلی براندت، در کشورهای سوسیالیستی دیگر نیز قرار بود ـ مثل آلمان دموکراتیک ـ بکمک رویزیونیسم نفوذ ایدئولوژیکی کرد و سیستم جهانی سوسیالیسم را مثل خوره بتدریج خورد و پوک کرد و سرانجام به راه سرمایه داری برگرداند.


• بنا بر دکترین هالشتاین ، می بایستی با این کشورها علاوه بر روابط اقتصادی و فرهنگی، روابط سیاسی و دیپلوماتیک نیز برقرار ساخت ولی تجدید نظر در مرزها را همچنان حفظ کرد.

• طرح ویلی براندت که می بایستی به عنوان بنیان «سیاست جدید» تلقی شود، مورد موافقت محافلی از حزب دموکرات ـ مسیحی و حزب سوسیال ـ مسیحی نیز بود.
• اما برای اینکه قابل استفاده برای امپریالیسم آلمان گردد، اشتراوس آن را توسعه و تکامل داد و جامه مشخص بدان پوشاند.
• اشتراوس آماج های واقعی رژیم آلمان غربی را صریحتر از ویلی براندت فرموله کرد.

• همانطور که او در کتاب خود تحت عنوان «طرحی برای اروپا» مطرح می کند، نقشه های هژمونی رژیم آلمان غربی نخست باید در فرم همبود همکاری تحقق یابد و سرانجام به اتحاد سیاسی کشورهای اروپای غربی ـ که یک قدرت اتمی خواهد بود ـ منجر شود.

• امپریالیسم آلمان فقط در چارچوب چنین اتحاد سیاسی ئی می توانست به اجرای یک سیاست مؤثر «اروپائی» قادر باشد و الحاق مجدد آلمان دموکراتیک و تجزیه و تخریب سیستم جهانی سوسیالیستی را بمثابه پیشمرحله بازسازی سرمایه داری در اروپای شرقی آماج خود قرار دهد.
• اشتراوس از اروپای یکپارچه سرمایه داری صحبت می کرد که منطقه ای از اقیانوس اطلس تا دریای سیاه را در برمی گیرد.
• «اروپای یکپارچه باید پیشمرحله دول متحده اروپا باشد.
• من البته کشورهای اروپای میانه و شرقی را نیز جزو آن محسوب می کنم.»

• برای درک درست ماهیت و آماج سیاست آنتی کمونیستی شرقی «جدید» رژیم آلمان غربی باید طرح اشتراوس را با طرح ویلی براندت ادغام کرد.
• در حالیکه اشتراوس آماج این سیاست را تعیین می کند، ویلی براندت راه نیل به این آماج را نشان می دهد.

• این سیاست شرقی «جدید» بخش انتگراتیو (همپیوندساز) استراتژی تمام ارضی امپریالیسم بوده است.

• جزء اصلی سیاست شرقی امپریالیسم عبارت بود از خرابکاری ایدئولوژیکی.
• در ادبیات بی پایان آنتی کمونیستی معاصر برای این خرابکاری ایدئولوژیکی اهمیت خاصی اختصاص یافته است.


ارنست مایونیکا (1920 ـ 1997)
از سیاستمداران آلمان، از اعضای حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان
حقوقدان و مؤلف کتاب
سیاست خارجی آلمان
امکانات و محدودیت های سیاست خارجی آلمان
بن ـ پکن (روابط آلمان غربی با چین)

• برای به زانو در آوردن کشورهای سوسیالیستی و نرم کردن آنها، ـ به قول تبلیغات امپریالیستی ـ برای «خالی کردن زیر پای آنها بلوک شرق»، تبلیغات آنتی کمونیستی ایده ها و تئوری های بیشماری در اختیار دارد که بنا بر شرایط مشخص در این و یا آن کشور و با توجه به خودویژگی های ملی و تفاوت منافع میان اقشار اجتماعی مختلف و غیره بطور تمایزمند و بر طبق آماج مورد نظر بکار می بندد.
• تبلیغات آنتی کمونیستی ـ قبل از همه ـ گرایشات ناسیونالیستی، محافل روشنفکری و جوانان را ـ بطور مستقیم و یا غیر مستقیم ـ مورد خطاب قرار می دهد:
• «مواد منفجره ای که وحدت بلوک کمونیستی را به خطر می اندازد، ناسیونالیسم است.
• راه حلی که بنظر من می رسد، تنها از طریق تحریک اگوئیسم (خود خواهی) ملی امکان پذیر خواهد بود»، ارنست مایونیکا رهبر سازمان جوانان حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان می نویسد.
• بنظر ارنست مایونیکا کار کردن روی روشنفکران، «زبدگان» مهمتر از کار کردن روی توده ها ست.
• او دستور العمل های برژینسکی ـ «متخصص مسائل شرق» از ایالات متحده آمریکا ـ را بکار می بندد که گفته است:
• «تصورات آلترناتیو تحمل پذیر می توانند بتدریج در زبدگان حاکم نفوذ کنند و سپس تمامت جامعه را تحت تأثیر قرار دهند.»

تبلیغات آنتی کمونیستی ـ امروزه ـ علاوه بر تئوری های متنوع از قبیل «جامعه صنعتی مدرن»، «همگرائی» سرمایه داری و سوسیالیسم و غیره، علاقه شدیدی به تئوری های سوسیال ـ دموکراتیکی و رویزیونیستی دارد که از تزهای زیر تشکیل می شوند:

1

• سوسیالیسم «دموکراتیک»


2

• سوسیالیسم «طرفدار آزادی»


3

• سوسیالیسم «انسانی»

4

• سوسیالیسم «مسیحی»

5

• «بیگانگی» انسان ها

6

• «راه سوم»

7

• «تعویضاتی» در مارکسیسم «مدرن»

8

• نقش «رهبری» روشنفکران.

• این تئوری ها به مذاق افراد وابسته به قشر روشنفکر بیشتر خوش می آیند و آسانتر از تئوری های بورژوائی درک و هضم می شوند.
• آماج های تهاجمات شدت یافته در سال های اخیر بر ضد کشورهای سوسیالیستی عبارتند از سوق دادن روندهای ایدئولوژیکی ئی که با ساختمان سوسیالیستی جامعه و با انقلاب علمی و فنی در رابطه اند، به سمت و سوی مفید برای امپریالیست ها، به سمت و سوی «ایدئولوژی زدائی»، «سمتگیری های مصرفی»، «اسکپتیسیسم» (تردید گرائی) و «نابسامانی ها» در سوسیالیسم و غیره.

• هدف این است که در کشورهای سوسیالیستی ستون پنجم تشکیل شود و «پایگاه انقلاب» ، یعنی ضد انقلاب سوسیالیستی تدارک دیده شود.


• منظور واقعی از سیاست «جدید» مربوط به شرق، سیاست «پل زدن»، یعنی آنتی کمونیسم مدرن همین است.

• همانطور که تمامت تاریخ آنتی کمونیسم نشان می دهد، آنتی کمونیسم سیستم تئوریکی منسجم و بسته ای نیست.

• آنتی کمونیسم بسته به مکان و زمان ـ بطور پراگماتیستی ناب ـ کلیه عناصر ارتجاعی آموزش های فلسفی، اخلاقی، اقتصادی و تئولوژیکی ایدئولوژی بورژوائی را و کلیه وسایل و متدهای مناسب را بطور مستقیم، با توسل به زور، بطور مستور، بسته به منافع و آماج های امپریالیست ها در برهه زمانی معین بکار می برد.


• آنتی کمونیسم در شرایط کنونی، تاکتیک پر انعطاف را ترجیح می دهد.
• این تاکتیک فردا می تواند عوض شود.
• آماج ها اما ـ ماهیتا ـ تغییر نمی یابند.

آماج های آنتی کمونیسم از طریق سیاست «پل زدن»

• آنتی کمونیسم با سیاست «پل زدن» قصد رسیدن به آماج های زیر را دارد:

1

• رخنه در کشورهای سوسیالیستی.
• تفرقه افکندن میان کشورهای سوسیالیستی اروپای مرکزی، غربی و جنوبی با اتحاد شوروی.

2

• ایزوله کردن آلمان دموکراتیک از اتحاد شوروی و متحدان دیگر.

3

• از بین بردن قدرت کارگری ـ دهقانی در آلمان دموکراتیک و چپاول آن.
• بسط قدرت امپریالیسم آلمان تا مرزهای اودر ـ نایسه.

4

• از بین بردن نظام سوسیالیستی در دولت های سوسیالیستی اروپای مرکزی و غربی.
• سوق دادن آنها به عرصه سیطره امپریالیست ها.

*****

با توجه به بزرگی خطر آنتی کمونیسم برای بشریت، افشا و سرکوب آن یکی از وظایف سیاسی و ایدئولوژیکی مقدم همه سوسیالیست ها و کمونیست ها و کلیه انسان هی دارای گرایشات هومانیستی و صلح جوئی است.

• مراجعه کنید به رویزیونیسم.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر