نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت!
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
حکم اول
• جوان جوانبخت روشن ضمیر
• به دولت جوان و به تدبیر پیر
• سعدی در این حکم برای مدح شاهزاده شیراز، سه دیالک تیک مختلف را ـ همزمان ـ به خدمت می گیرد:
• دیالک تیک پیر و جوان، دیالک تیک بخت و ضمیر و دیالک تیک دولت و تدبیر.
• دیالک تیک شناخت افزار بی بدیل شیخ شیراز است.
• سطر به سطر نوشته های او به دیالک تیک خودپو سرشته است.
• از این رو ست که ما برای تمرین و آموزش تفکر مفهومی و دیالک تیک ماتریالیستی چیزی بهتر از آثار سعدی نیافته ایم:
دیالک تیک اول
• سعدی قبل از همه دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی قبل از همه دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
• همین دیالک تیک یکی از مهمترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
• در دیالک تیک یا شده، نقش تعیین کننده از آن (3) (4) است.
3 ـ 4
• در دیالک تیک یا شده، نقش تعیین کننده از آن (نو) (جوان) است.
• نو در بطن کهنه رشد و نمو می کند و پس از طی مراحل توسعه کمی، در گذر از حد عینی، به جهشی تحول کیفی می یابد و ضمن نفی دیالک تیکی کهنه قد می افرازد.
• روند نخستین را قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی بیان می دارد و روند دوم را قانون نفی نفی.
• شاهزاده جوان (5) در دامن پدر (6) نشو و نما می یابد و پس از بلوغ مادی و معنوی (7) ضمن نفی دیالک تیکی پدر بر تخت می نشیند.
5 ـ 7
• شاهزاده جوان (نو) در دامن پدر (کهنه) نشو و نما می یابد و پس از بلوغ مادی و معنوی (گذر از حد عینی) ضمن نفی دیالک تیکی پدر بر تخت می نشیند.
• منظور از نفی دیالک تیکی چیست؟
• ما همواره با دو نوع نفی سر و کار داریم:
• نفی (8) و نفی دیالک تیکی.
8
• نفی مکانیکی و نفی دیالک تیکی.
• با نفی مکانیکی کهنه، نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان.
• در حالیکه نو در نفی دیالک تیکی کهنه، جنبه های مثبت و حیاتمند آن را از آن خود می کند و جنبه های مرده و بی روح و نامعاصر کهنه را دور می اندازد (نفی می کند.)
• برای مثال، شاهزاده (نو) تجارب و آداب و طرز تفکر و رفتار و خوی و خصال بالنده پدر (کهنه) را از آن خود می کند و جنبه های نامعاصر و میرنده او مورد صرفنظر قرار می دهد.
دیالک تیک دوم
• سعدی علاوه بر آن، دیالک تیک (9) ـ (10) را به شکل دیالک تیک بخت و ضمیر بسط و تعمیم می دهد.
9 ـ 10
• سعدی علاوه بر آن، دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را به شکل دیالک تیک بخت و ضمیر بسط و تعمیم می دهد.
• زاده شدن شاهزاده در کاخ (شرایط اوبژکتیف)، به معنی بختیاری او بوده و این خود پارامتر بسیار مهمی برای سلطنت است، ولی به تنهائی کافی نیست.
• بدون فاکتور سوبژکتیف (ضمیر روشن) نمی توان اداره همبود را بدست گرفت.
• ضمیر (شعور، روح) یکی از مقولات مهم فلسفی است که همراه با (11) (ماده)، دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک (11) و شعور را تشکیل می دهد.
11
• ضمیر (شعور، روح) یکی از مقولات مهم فلسفی است که همراه با وجود (ماده)، دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور را تشکیل می دهد.
• و حل مسئله (12) فلسفه با پاسخ به تقدم یکی از این دو (وجود و یا شعور) امکان پذیر می گردد.
12
• و حل مسئله اساسی فلسفه با پاسخ به تقدم یکی از این دو (وجود و یا شعور) امکان پذیر می گردد:
• اگر کسی ماده (وجود) را بر روح (شعور) مقدم بداند، ماتریالیست است و برعکس آن را ایدئالیست می نامند.
دیالک تیک سوم
• سعدی ضمنا دیالک تیک (13) و تئوری را به شکل دیالک تیک دولت و تدبیر بسط و تعمیم می دهد.
13
• سعدی ضمنا دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک دولت و تدبیر بسط و تعمیم می دهد.
• در دیالک تیک پراتیک وتئوری نقش تعیین کننده از آن (14) است.
14
• در دیالک تیک پراتیک وتئوری نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.
• ولی این به معنی آن نیست که تئوری (تدبیر) در این دیالک تیک هیچکاره است.
• در هیچ دیالک تیکی نمی توان عضو هیچکاره و انگل و تماشاچی پیدا کرد.
• انگل و هیچکاره و منفعل و تماشاچی را به داربست دیالک تیک راه نیست.
• چون ما در غیر این صورت، با دیالک تیک هیچکاره و همه کاره سر و کار خواهیم داشت، یعنی ـ عملا ـ با دیالک تیکی یک قطبی (مونو پولار) سر و کار خواهیم داشت که بی معنی است.
• پیوند دیالک تیکی تئوری و پراتیک، پیوندی ناگسستنی است.
• پراتیک و تئوری بدون یکدیگر نمی توانند وجود داشته باشند.
• بدون تئوری، پراتیک کور می ماند و راه به جائی نمی یابد.
• بدون پراتیک، تئوری نه پدید می آید، نه توسعه می یابد و نه به درد می خورد.
• شاهزاده ای که از تدبیر (تئوری) محروم باشد، از عهده دولتمداری (پراتیک) برنخواهد آمد و همبود را برباد خواهد داد.
• پادشاه جوان از نقطه نظر سعدی، جولانگاه دیالک تیک است:
• او پیر و جوان همزمان است:
• پیری او بلحاظ معنوی است، چون او تئوری و تجارب و خوی و خصال پپیشینیان را از آن خود کرده است، ولی جوانی اش مادی است.
• او ضمنا از بختی جوان و ضمیری روشن و پیرانه بر خوردار است و ضمن داشتن دولت جوان (پراتیک و تجربه عملی اندک) به تدبیر پیرانه مجهز است.
حکم دوم
• قدم باید اندر طریقت، نه دم
• که اصلی ندارد، دم بی قدم
• سعدی در این حکم ـ در آن واحد ـ دو شناخت افزار دیالک تیکی مهم را برای بیان منظور خویش به خدمت می گیرد:
• دیالک تیک قدم و دم.
• دیالک تیک اصلی و فرعی.
دیالک تیک اول
• حکیم قرون وسطی از سوئی، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک قدم و دم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ازآن (1) (قدم) می داند.
1 ـ 2
• او از سوئی، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک قدم و دم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ازآن پراتیک (قدم) می داند.
• قدم و دم ـ بسان پراتیک و تئوری ـ دو قطب لاینفک دیالک تیک واحدی اند، دو قطب تضادمند و وحدتمند همزمان اند.
• قدم عرفا عمل خیر، تشکیل معابد و خانقاه ها و دم آنها عبادت، بحث، تبلیغ و اشاعه نظریات فلسفی نوین خویش است.
• در دیالک تیک قدم و دم، همانطور که سعدی بدرستی و بطرز نبوغ آمیزی نشان می دهد، نقش تعیین کننده و اصلی از آن قدم است و دم بی قدم، به قول سعدی، توخالی و بی محتوا ست.
• این حکم تاریخساز را هفتصد سال بعد، مارکس بی خبر از سعدی، از نو کشف خواهد کرد:
• در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده از آن پراتیک است و تئوری هم خادم ضرور و همیشه همراه پراتیک است وهم چشم و چراغ آن است، از پراتیک نیرو می گیرد و به پراتیک شعور می بخشد، راه نشان می دهد، برای مشکلات آن راه حل می جوید و می یابد.
• پراتیک بدون تئوری آب در هاون کوبیدن است و تئوری بدون پراتیک چراغ بی روغن.
• در دیالک تیک پراتیک و تئوری، در دیالک تیک قدم و دم هرگز نباید به تئوری (دم) کم بها داد و نقش مهم و صرفنظر ناپذیر آن را نادیده گرفت.
• لنین این حقیقت امر حیاتی را بهتر از هر کسی می داند:
• بنظر لنین، بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی امکان ناپذیر است.
• شعور انسانی نه تنها جهان را منعکس می کند، بلکه آن را می سازد.
• به عبارت دیگر، در دیالک تیک عملی سوبژکت ـ اوبژکت، نقش تعیین کننده را سوبژکت (انسان) به عهده می گیرد، انسان به مقام سوبژکت (فاعل) تاریخ و جامعه و جهان ارتقاء می یابد، انسان خود جامعه و تاریخ خود را با دانش و مواد و مصالحی که از نسل های پیشین به ارث می برد و بر طبق قوانین عینی جامعه می سازد.
• سعدی اصولا طرفدار جزم «مشیت الهی» است.
• او، اصولا دیالک تیک جبر و اختیار را از هم می گسلد، جبر را مطلق می کند و اختیار را دور می اندازد، یعنی انسان را هیچکاره می داند.
• او اصولا نباید برای پراتیک انسانی (قدم) نقشی قائل شود.
• سعدی اما حافظ نیست.
• سعدی، سعدی است.
• سعدی با همه فرق دارد.
• فرق او در ثروت معنوی غول آسائی است که دیالک تیک نام دارد.
• برای سعدی همه چیز وسیله و آلت دست است و بس.
• تنها چیزی که برای سعدی مقدس و بی چون و چرا ست، نظام اجتماعی بنده داری ـ فئودالی و سلطنت خودکامه است.
• سعدی می تواند مقدس ترین مقدسات خود را فدای این امر کند و می کند.
• اکنون حتی جزم «مشیت الهی» خود را زیر پا می نهد، تا بطلان نظریات اهل طریق را اثبات کند.
• کسی که مدام به تبلیغ جهانگریزی، بی اعتنائی به دنیا و دل بستن به عقبی می پردازد، اکنون گوشه نشینی را مذمت می کند، از «خدمت به خلق» دم می زند، به تبلیغ سلطان و درویش همزمان بودن کمر می بندد.
• این همان کسی است که رزق و روزی هرکس را مقدر می داند و خلق را از دلهره روزی فارغ می خواهد.
• شاید همین تناقضات منطقی دست و پاگیر و لاینحل در فلسفه سعدی است که حافظ را به پشت پا زدن به عقل و منطق و شناخت و اندیشه وامی دارد و از او رندی لاابالی و مست و بی خیال و نیهلیست و ندانمگرا و ایراسیونالیست می سازد.
• زندگی در جهنم تناقضات منطقی لاینحل در حوصله حافظ نیست.
دیالک تیک دوم
• قدم باید اندر طریقت، نه دم
• که اصلی ندارد، دم بی قدم
• سعدی از سوی دیگر دیالک تیک (3) ـ (4) را به شکل دیالک تیک اصلی و فرعی بسط و تعمیم می دهد.
3 ـ 4
• سعدی از سوی دیگر دیالک تیک ماهوی ـ نمودین را به شکل دیالک تیک اصلی و فرعی بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی دم بی قدم را فاقد اصالت می داند.
• او به زبان دیگر بر نقش تعیین کننده (5) (6) در دیالک تیک قدم و دم تأکید می ورزد.
5 ـ 6
• او به زبان دیگر بر نقش تعیین کننده قدم (پراتیک) در دیالک تیک قدم و دم تأکید می ورزد و قدم (پراتیک) را در مقایسه با دم (تئوری) اصلی می داند.
• حق با سعدی است.
• بدون پراتیک، بدون کار مادی، بدون تولید مادی، انسان در همان جهان حیوانی درجا می زد، چه برسد به کسب دانش، شناخت و شعور، چه برسد به خودشناسی و جامعه شناسی.
• دیالک تیک پراتیک و تئوری در زبان توده ها به شکل دیالک تیک عمل و حرف بسط و تعمیم می یابد.
• منظور از عمل ـ چه بسا ـ به معنی عمل خیر، همبستگی و مساعدت به همنوع محتاج تفسیر می شود.
• بدین طریق مقوله پراتیک در فرهنگ توده ها غنی تر و حاصلخیزتر می شود.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت!
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
حکم اول
• جوان جوانبخت روشن ضمیر
• به دولت جوان و به تدبیر پیر
• سعدی در این حکم برای مدح شاهزاده شیراز، سه دیالک تیک مختلف را ـ همزمان ـ به خدمت می گیرد:
• دیالک تیک پیر و جوان، دیالک تیک بخت و ضمیر و دیالک تیک دولت و تدبیر.
• دیالک تیک شناخت افزار بی بدیل شیخ شیراز است.
• سطر به سطر نوشته های او به دیالک تیک خودپو سرشته است.
• از این رو ست که ما برای تمرین و آموزش تفکر مفهومی و دیالک تیک ماتریالیستی چیزی بهتر از آثار سعدی نیافته ایم:
دیالک تیک اول
• سعدی قبل از همه دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی قبل از همه دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
• همین دیالک تیک یکی از مهمترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
• در دیالک تیک یا شده، نقش تعیین کننده از آن (3) (4) است.
3 ـ 4
• در دیالک تیک یا شده، نقش تعیین کننده از آن (نو) (جوان) است.
• نو در بطن کهنه رشد و نمو می کند و پس از طی مراحل توسعه کمی، در گذر از حد عینی، به جهشی تحول کیفی می یابد و ضمن نفی دیالک تیکی کهنه قد می افرازد.
• روند نخستین را قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی بیان می دارد و روند دوم را قانون نفی نفی.
• شاهزاده جوان (5) در دامن پدر (6) نشو و نما می یابد و پس از بلوغ مادی و معنوی (7) ضمن نفی دیالک تیکی پدر بر تخت می نشیند.
5 ـ 7
• شاهزاده جوان (نو) در دامن پدر (کهنه) نشو و نما می یابد و پس از بلوغ مادی و معنوی (گذر از حد عینی) ضمن نفی دیالک تیکی پدر بر تخت می نشیند.
• منظور از نفی دیالک تیکی چیست؟
• ما همواره با دو نوع نفی سر و کار داریم:
• نفی (8) و نفی دیالک تیکی.
8
• نفی مکانیکی و نفی دیالک تیکی.
• با نفی مکانیکی کهنه، نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان.
• در حالیکه نو در نفی دیالک تیکی کهنه، جنبه های مثبت و حیاتمند آن را از آن خود می کند و جنبه های مرده و بی روح و نامعاصر کهنه را دور می اندازد (نفی می کند.)
• برای مثال، شاهزاده (نو) تجارب و آداب و طرز تفکر و رفتار و خوی و خصال بالنده پدر (کهنه) را از آن خود می کند و جنبه های نامعاصر و میرنده او مورد صرفنظر قرار می دهد.
دیالک تیک دوم
• سعدی علاوه بر آن، دیالک تیک (9) ـ (10) را به شکل دیالک تیک بخت و ضمیر بسط و تعمیم می دهد.
9 ـ 10
• سعدی علاوه بر آن، دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را به شکل دیالک تیک بخت و ضمیر بسط و تعمیم می دهد.
• زاده شدن شاهزاده در کاخ (شرایط اوبژکتیف)، به معنی بختیاری او بوده و این خود پارامتر بسیار مهمی برای سلطنت است، ولی به تنهائی کافی نیست.
• بدون فاکتور سوبژکتیف (ضمیر روشن) نمی توان اداره همبود را بدست گرفت.
• ضمیر (شعور، روح) یکی از مقولات مهم فلسفی است که همراه با (11) (ماده)، دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک (11) و شعور را تشکیل می دهد.
11
• ضمیر (شعور، روح) یکی از مقولات مهم فلسفی است که همراه با وجود (ماده)، دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور را تشکیل می دهد.
• و حل مسئله (12) فلسفه با پاسخ به تقدم یکی از این دو (وجود و یا شعور) امکان پذیر می گردد.
12
• و حل مسئله اساسی فلسفه با پاسخ به تقدم یکی از این دو (وجود و یا شعور) امکان پذیر می گردد:
• اگر کسی ماده (وجود) را بر روح (شعور) مقدم بداند، ماتریالیست است و برعکس آن را ایدئالیست می نامند.
دیالک تیک سوم
• سعدی ضمنا دیالک تیک (13) و تئوری را به شکل دیالک تیک دولت و تدبیر بسط و تعمیم می دهد.
13
• سعدی ضمنا دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک دولت و تدبیر بسط و تعمیم می دهد.
• در دیالک تیک پراتیک وتئوری نقش تعیین کننده از آن (14) است.
14
• در دیالک تیک پراتیک وتئوری نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.
• ولی این به معنی آن نیست که تئوری (تدبیر) در این دیالک تیک هیچکاره است.
• در هیچ دیالک تیکی نمی توان عضو هیچکاره و انگل و تماشاچی پیدا کرد.
• انگل و هیچکاره و منفعل و تماشاچی را به داربست دیالک تیک راه نیست.
• چون ما در غیر این صورت، با دیالک تیک هیچکاره و همه کاره سر و کار خواهیم داشت، یعنی ـ عملا ـ با دیالک تیکی یک قطبی (مونو پولار) سر و کار خواهیم داشت که بی معنی است.
• پیوند دیالک تیکی تئوری و پراتیک، پیوندی ناگسستنی است.
• پراتیک و تئوری بدون یکدیگر نمی توانند وجود داشته باشند.
• بدون تئوری، پراتیک کور می ماند و راه به جائی نمی یابد.
• بدون پراتیک، تئوری نه پدید می آید، نه توسعه می یابد و نه به درد می خورد.
• شاهزاده ای که از تدبیر (تئوری) محروم باشد، از عهده دولتمداری (پراتیک) برنخواهد آمد و همبود را برباد خواهد داد.
• پادشاه جوان از نقطه نظر سعدی، جولانگاه دیالک تیک است:
• او پیر و جوان همزمان است:
• پیری او بلحاظ معنوی است، چون او تئوری و تجارب و خوی و خصال پپیشینیان را از آن خود کرده است، ولی جوانی اش مادی است.
• او ضمنا از بختی جوان و ضمیری روشن و پیرانه بر خوردار است و ضمن داشتن دولت جوان (پراتیک و تجربه عملی اندک) به تدبیر پیرانه مجهز است.
حکم دوم
• قدم باید اندر طریقت، نه دم
• که اصلی ندارد، دم بی قدم
• سعدی در این حکم ـ در آن واحد ـ دو شناخت افزار دیالک تیکی مهم را برای بیان منظور خویش به خدمت می گیرد:
• دیالک تیک قدم و دم.
• دیالک تیک اصلی و فرعی.
دیالک تیک اول
• حکیم قرون وسطی از سوئی، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک قدم و دم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ازآن (1) (قدم) می داند.
1 ـ 2
• او از سوئی، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک قدم و دم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ازآن پراتیک (قدم) می داند.
• قدم و دم ـ بسان پراتیک و تئوری ـ دو قطب لاینفک دیالک تیک واحدی اند، دو قطب تضادمند و وحدتمند همزمان اند.
• قدم عرفا عمل خیر، تشکیل معابد و خانقاه ها و دم آنها عبادت، بحث، تبلیغ و اشاعه نظریات فلسفی نوین خویش است.
• در دیالک تیک قدم و دم، همانطور که سعدی بدرستی و بطرز نبوغ آمیزی نشان می دهد، نقش تعیین کننده و اصلی از آن قدم است و دم بی قدم، به قول سعدی، توخالی و بی محتوا ست.
• این حکم تاریخساز را هفتصد سال بعد، مارکس بی خبر از سعدی، از نو کشف خواهد کرد:
• در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده از آن پراتیک است و تئوری هم خادم ضرور و همیشه همراه پراتیک است وهم چشم و چراغ آن است، از پراتیک نیرو می گیرد و به پراتیک شعور می بخشد، راه نشان می دهد، برای مشکلات آن راه حل می جوید و می یابد.
• پراتیک بدون تئوری آب در هاون کوبیدن است و تئوری بدون پراتیک چراغ بی روغن.
• در دیالک تیک پراتیک و تئوری، در دیالک تیک قدم و دم هرگز نباید به تئوری (دم) کم بها داد و نقش مهم و صرفنظر ناپذیر آن را نادیده گرفت.
• لنین این حقیقت امر حیاتی را بهتر از هر کسی می داند:
• بنظر لنین، بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی امکان ناپذیر است.
• شعور انسانی نه تنها جهان را منعکس می کند، بلکه آن را می سازد.
• به عبارت دیگر، در دیالک تیک عملی سوبژکت ـ اوبژکت، نقش تعیین کننده را سوبژکت (انسان) به عهده می گیرد، انسان به مقام سوبژکت (فاعل) تاریخ و جامعه و جهان ارتقاء می یابد، انسان خود جامعه و تاریخ خود را با دانش و مواد و مصالحی که از نسل های پیشین به ارث می برد و بر طبق قوانین عینی جامعه می سازد.
• سعدی اصولا طرفدار جزم «مشیت الهی» است.
• او، اصولا دیالک تیک جبر و اختیار را از هم می گسلد، جبر را مطلق می کند و اختیار را دور می اندازد، یعنی انسان را هیچکاره می داند.
• او اصولا نباید برای پراتیک انسانی (قدم) نقشی قائل شود.
• سعدی اما حافظ نیست.
• سعدی، سعدی است.
• سعدی با همه فرق دارد.
• فرق او در ثروت معنوی غول آسائی است که دیالک تیک نام دارد.
• برای سعدی همه چیز وسیله و آلت دست است و بس.
• تنها چیزی که برای سعدی مقدس و بی چون و چرا ست، نظام اجتماعی بنده داری ـ فئودالی و سلطنت خودکامه است.
• سعدی می تواند مقدس ترین مقدسات خود را فدای این امر کند و می کند.
• اکنون حتی جزم «مشیت الهی» خود را زیر پا می نهد، تا بطلان نظریات اهل طریق را اثبات کند.
• کسی که مدام به تبلیغ جهانگریزی، بی اعتنائی به دنیا و دل بستن به عقبی می پردازد، اکنون گوشه نشینی را مذمت می کند، از «خدمت به خلق» دم می زند، به تبلیغ سلطان و درویش همزمان بودن کمر می بندد.
• این همان کسی است که رزق و روزی هرکس را مقدر می داند و خلق را از دلهره روزی فارغ می خواهد.
• شاید همین تناقضات منطقی دست و پاگیر و لاینحل در فلسفه سعدی است که حافظ را به پشت پا زدن به عقل و منطق و شناخت و اندیشه وامی دارد و از او رندی لاابالی و مست و بی خیال و نیهلیست و ندانمگرا و ایراسیونالیست می سازد.
• زندگی در جهنم تناقضات منطقی لاینحل در حوصله حافظ نیست.
دیالک تیک دوم
• قدم باید اندر طریقت، نه دم
• که اصلی ندارد، دم بی قدم
• سعدی از سوی دیگر دیالک تیک (3) ـ (4) را به شکل دیالک تیک اصلی و فرعی بسط و تعمیم می دهد.
3 ـ 4
• سعدی از سوی دیگر دیالک تیک ماهوی ـ نمودین را به شکل دیالک تیک اصلی و فرعی بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی دم بی قدم را فاقد اصالت می داند.
• او به زبان دیگر بر نقش تعیین کننده (5) (6) در دیالک تیک قدم و دم تأکید می ورزد.
5 ـ 6
• او به زبان دیگر بر نقش تعیین کننده قدم (پراتیک) در دیالک تیک قدم و دم تأکید می ورزد و قدم (پراتیک) را در مقایسه با دم (تئوری) اصلی می داند.
• حق با سعدی است.
• بدون پراتیک، بدون کار مادی، بدون تولید مادی، انسان در همان جهان حیوانی درجا می زد، چه برسد به کسب دانش، شناخت و شعور، چه برسد به خودشناسی و جامعه شناسی.
• دیالک تیک پراتیک و تئوری در زبان توده ها به شکل دیالک تیک عمل و حرف بسط و تعمیم می یابد.
• منظور از عمل ـ چه بسا ـ به معنی عمل خیر، همبستگی و مساعدت به همنوع محتاج تفسیر می شود.
• بدین طریق مقوله پراتیک در فرهنگ توده ها غنی تر و حاصلخیزتر می شود.
مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر