دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین
1999
• اگر ما مختل شدن تولید را در نظربگیریم، که در کشورهای«اردوگاه سوسیالیسم» سابق بعد ازسال 1991 صورت گرفت، آنگاه می توانیم به جراًت بگوییم که اقتصاد در ورشکستگی «سوسیالیسم واقعا موجود» نقش کلیدی به عهده نداشته است.
• از این رو باید به بررسی جبههً سوم «جنگ جهانی سوم»، یعنی جبههً ایدیولوژیک بپردازیم:
• گشودن یک «جبههً جنگ روانی» یکی از مهمترین وظایف سازمان سیا بوده است.
• در سال 1945 هریمن ـ سفیر امریکا در مسکو ـ خواستار به راه انداختن فرستنده های قوی رادیویی می شود، که به زبان های مختلف خلق های شوروی برنامه پخش کنند.
• در خیزش مردم مجارستان (1956) تعدادی از ایستگاه های کوچک رادیویی، که بطور قاچاقی وارد کشور و بکار انداخته شده بودند، نقش برجسته ای بازی می کنند.
بخش چهارم
تئوری سرتاپا غیرواقعی کمونیسم
• در برتری ایالات متحدهً امریکا در رسانه های گروهی نیزنباید مبالغه کرد.
• در سالهای 50 (در ایامی که رشد اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی امید بخش بود) خروشچف کمونیسم و سبقت از امریکا را به عنوان هدف بعدی اعلام می کند:
• در آن زمان «سوسیالیسم واقعا موجود» آنچنان در حال پیشرفت بود، که سرنوشت سرمایه داری در عرصهً تاریخ و فلسفهً تاریخی به پایان رسیده بنظر می رسید.
• در سال های بعد چند و چون غیرواقعی بودن این نظریه برملا شد.
• اتحاد جماهیر شوروی که مجبور شده بود، انتظارات مورد نظر خود را بطور جدی تخفیف دهد، قادر نبود تاریخ خود را مورد ارزیابی قرار دهد و به تجدید نظر بنیادی در ایدئولوژی خود اقدام کند:
• رهبران کشور طوطی وار تکرار می کردند، که رسیدن به کمونیسم نزدیک است.
• موعظه هایی از این دست تاًثیر منفی بر اقتصاد کشور می گذاشت:
• عقب ماندگی و عدم تعادل به کاهش راندمان کار منجر می شد.
• اگر درکشورهای اروپای شرقی فروپاشی اتفاق افتاده است، این بیشتر یک فروپاشی ایدئولوژیکی بوده، تا اقتصادی.
بخش پنجم
بدون یک تئوری انقلابی، انقلاب امکان ناپذیر است!
• آیا مهمتر انگاشتن نقش عوامل ایدئولوژیکی ـ در مقایسه با عوامل اقتصادی ـ نوعی ایدئالیسم نیست؟
• در پاسخ به این پرسش، مارکسیست ها باید طنز گرامشی را به یاد آورند که گفت:
• «افراط در استناد به عوامل مادی، نوعی جا نماز آب کشیدن است.»
• علاوه بر آن یادآوری یکی از معروف ترین تزهای لنین ضرری نخواهد داشت که گفت:
• «بدون یک تئوری انقلابی، انقلاب امکان ناپذیر است! »
• حزب بلشویک ـ بی تردید ـ برای بدست گرفتن قدرت، یک تئوری انقلابی در اختیار داشت، ولی وقتی انقلاب مرحلهً سرکوب نظام کهنه را پشت سر گذاشت و ساختمان جامعهً نو را آغاز کرد، بلشویک ها و جنبش کمونیستی عمدتا به سبب فقدان یک تئوری انقلابی درجا زدند.
• امید به ظهورامام زمان و تشکیل جامعهً مهر و صلح و آشتی و فارغ از تضادها و تناقضات متنوع هرگز نمی تواند جای یک تئوری انقلابی را بگیرد و چراغ راه بنای جامعهً ما بعد سرمایه داری باشد.
باید اقرار کنیم که در همین جا خلأ ئی عظیم دهن باز می کند.
این خلأ را نه با رجعت به مارکس می شود پر کرد و نه با متوسل شدن به دامن یکی دیگر از کلاسیک ها.
ما اینجا در مقابل یک وظیفهً نو، دشوار و مطلقا ضرور ایستاده ایم.
پایان
برگردان شین میم شین
1999
بخش سوم
جبههً اقتصادی و ایدئولوژیک «جنگ جهانی سوم»
• جبههً دوم «جنگ جهانی سوم» ـ بعد از جبههً اول آن، یعنی جبههً نظامی ـ دیپلوماتیک ـ عبارت است از جبههً اقتصادی که با محاصرهً تکنولوژیک اتحاد جماهیر شوروی شروع می شود و تا شکست آن ادامه می یابد.
• ولی اشتباه خواهد بود، اگر به نقش اقتصاد در این زمینه پربها بدهیم.
• کافی است به آثار تعدادی از موًلفین بیطرف امریکایی اشاره کنیم:
• پاول کندی روسیهً سال های 30 را در راه تبدیل پرشتاب به یک ابرقدرت اقتصادی می بیند، که در دورهً پنجسالهً (1945 ـ 1950) قادر به تحقق یک اعجاز اقتصادی است.
• در سال های بعد، اقتصاد شوروی سریعتر از اقتصاد امریکا توسعه می یابد.
• محقق دیگری به نام تورو شکست غیرقابل پیش بینی شوروی را ـ دستکم در عرصهً اقتصادی ـ تردیدآمیز تلقی می کند.
جبههً اقتصادی و ایدئولوژیک «جنگ جهانی سوم»
• جبههً دوم «جنگ جهانی سوم» ـ بعد از جبههً اول آن، یعنی جبههً نظامی ـ دیپلوماتیک ـ عبارت است از جبههً اقتصادی که با محاصرهً تکنولوژیک اتحاد جماهیر شوروی شروع می شود و تا شکست آن ادامه می یابد.
• ولی اشتباه خواهد بود، اگر به نقش اقتصاد در این زمینه پربها بدهیم.
• کافی است به آثار تعدادی از موًلفین بیطرف امریکایی اشاره کنیم:
• پاول کندی روسیهً سال های 30 را در راه تبدیل پرشتاب به یک ابرقدرت اقتصادی می بیند، که در دورهً پنجسالهً (1945 ـ 1950) قادر به تحقق یک اعجاز اقتصادی است.
• در سال های بعد، اقتصاد شوروی سریعتر از اقتصاد امریکا توسعه می یابد.
• محقق دیگری به نام تورو شکست غیرقابل پیش بینی شوروی را ـ دستکم در عرصهً اقتصادی ـ تردیدآمیز تلقی می کند.
• اگر ما مختل شدن تولید را در نظربگیریم، که در کشورهای«اردوگاه سوسیالیسم» سابق بعد ازسال 1991 صورت گرفت، آنگاه می توانیم به جراًت بگوییم که اقتصاد در ورشکستگی «سوسیالیسم واقعا موجود» نقش کلیدی به عهده نداشته است.
• از این رو باید به بررسی جبههً سوم «جنگ جهانی سوم»، یعنی جبههً ایدیولوژیک بپردازیم:
• گشودن یک «جبههً جنگ روانی» یکی از مهمترین وظایف سازمان سیا بوده است.
• در سال 1945 هریمن ـ سفیر امریکا در مسکو ـ خواستار به راه انداختن فرستنده های قوی رادیویی می شود، که به زبان های مختلف خلق های شوروی برنامه پخش کنند.
• در خیزش مردم مجارستان (1956) تعدادی از ایستگاه های کوچک رادیویی، که بطور قاچاقی وارد کشور و بکار انداخته شده بودند، نقش برجسته ای بازی می کنند.
بخش چهارم
تئوری سرتاپا غیرواقعی کمونیسم
• در برتری ایالات متحدهً امریکا در رسانه های گروهی نیزنباید مبالغه کرد.
• در سالهای 50 (در ایامی که رشد اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی امید بخش بود) خروشچف کمونیسم و سبقت از امریکا را به عنوان هدف بعدی اعلام می کند:
• در آن زمان «سوسیالیسم واقعا موجود» آنچنان در حال پیشرفت بود، که سرنوشت سرمایه داری در عرصهً تاریخ و فلسفهً تاریخی به پایان رسیده بنظر می رسید.
• در سال های بعد چند و چون غیرواقعی بودن این نظریه برملا شد.
• اتحاد جماهیر شوروی که مجبور شده بود، انتظارات مورد نظر خود را بطور جدی تخفیف دهد، قادر نبود تاریخ خود را مورد ارزیابی قرار دهد و به تجدید نظر بنیادی در ایدئولوژی خود اقدام کند:
• رهبران کشور طوطی وار تکرار می کردند، که رسیدن به کمونیسم نزدیک است.
• منظور آنها کمونیسمی بود، که بر جملاتی از مارکس و انگلس در «ایدئولوژی آلمانی» استوار می شد:
• کمونیسم شرایطی را فراهم خواهد آورد که «برای فرد فرد جامعه امکان آن فراهم آید، امروز این کار را و فردا کار دیگری را انجام دهند، صبح برای مثال پی شکار بروند، بعد از ظهر ماهیگیری و عصر دامپروری کنند و شب بعد از صرف شام به انتقاد بپردازند. بسته به میل وحال، بدون اینکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان و منتقد باشند.»
• اگر ما یک همچو تعریفی را بپذیریم، پس کمونیسم به درجهً فوق العاده بالایی از توسعه نیروهای مولده احتیاج دارد، تا معضلات و تناقضاتی را از بین ببرد، که با تقسیم ثروت اجتماعی و در نتیجه با کار، با اندازه گیری و کنترل روند کار لازم، برای تولید این ثروت در رابطه اند.
• از سوی دیگر یک همچو برداشتی از کمونیسم، نه تنها به معنی محو دولت، بلکه همچنین بمعنی زاید بودن تقسیم کار و حتی خود کار وبالاخره به معنی محو هرنوعی از قدرت، وظیفه و تکلیف خواهد بود.
• تجارب گرانبهای بشری، در طی دهه های متمادی می بایستی مورد استفاده قرار گیرد، تا حلاجی همه جانبهً سه مساًلهً مهم جامهً عمل پوشد:
مسئله اول
• تئوری انقلاب سوسیالیستی همچنان در مرحلهً لنینی آن مانده بود و هنوز کسی پیدا نشده بود، که آن را مورد تجدید نظر قرار دهد، از نو فرمولبندی کند و مدت و بغرنجی های مرحله گذار را مورد بررسی قرار دهد.
• جای آن هنوز هم خالی است و تحقق آن ضرورت مطلق دارد.
مسئله دوم و سوم
• جای بررسی ژرف و نوین از تئوری سوسیالیسم و کمونیسم و جامعهً ما بعد کاپیتالیستی در مجموع آن خالی بود.
• جای آنها هنوز هم خالی است و تحقق آن ضرورت مطلق دارد.
• ولی هرقدر رسیدن به کمونیسم به آینده ای بی نهایت دور و خارج از دسترسی محول می شد، همان قدر هم «سوسیالیسم واقعا موجود» حقانیت قانونی خود را از دست می داد، به سیستمی انباشته از شعارهای توخالی بدل می شد، که راه را برای انواع و اقسام خودخواهی ها و خودستائی ها باز می کرد، به گسترش رشوه و فساد میدان می داد و به فقدان هرگونه حقانیت قانونی عام در جهان معاصر، در زمینهً دموکراسی و خودمختاری خلق ها می انجامید.
• بدین طریق بود، که سوسیالیسم با نتایج درخشان خودش، تبر بر شالوده های هستی خود فرود آورد:
• اجبار عریان برای جامعهً مدنی که ببرکت آموزش عمومی، گسترش فرهنگ و تاًمین اجتماعی نسبتا قابل قبول، رشد یافته بود، بتدریج تحمل ناپذیر شد.
• معضلات درونی «اردوگاه سوسیالیسم» روزبه روز آشکارتر گردید.
• آهنگ رشد اقتصادی کندتر شد و تز تاریخی ـ فلسفی دربارهً ناگزیری بحران در سیستم سرمایه داری، برسر خود سوسیالیسم آمد و به بحرانش کشید.
• عجز سیستم رهبری در پاسخگویی به مشکلات متنوع برملا شد.
• دستگاه غول آسای فشار با عدم استقبال روزافزون مردم مواجه گردید.
• رهبری شوروی به جای درک لحظه و اتخاذ تدابیرکارگشا، همچنان به یاوه گویی در بارهً فرارسیدن عنقریب کمونیسم (با تصوری خیالی از آن) طوطی وار ادامه می داد.
• کمونیسم شرایطی را فراهم خواهد آورد که «برای فرد فرد جامعه امکان آن فراهم آید، امروز این کار را و فردا کار دیگری را انجام دهند، صبح برای مثال پی شکار بروند، بعد از ظهر ماهیگیری و عصر دامپروری کنند و شب بعد از صرف شام به انتقاد بپردازند. بسته به میل وحال، بدون اینکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان و منتقد باشند.»
• اگر ما یک همچو تعریفی را بپذیریم، پس کمونیسم به درجهً فوق العاده بالایی از توسعه نیروهای مولده احتیاج دارد، تا معضلات و تناقضاتی را از بین ببرد، که با تقسیم ثروت اجتماعی و در نتیجه با کار، با اندازه گیری و کنترل روند کار لازم، برای تولید این ثروت در رابطه اند.
• از سوی دیگر یک همچو برداشتی از کمونیسم، نه تنها به معنی محو دولت، بلکه همچنین بمعنی زاید بودن تقسیم کار و حتی خود کار وبالاخره به معنی محو هرنوعی از قدرت، وظیفه و تکلیف خواهد بود.
• تجارب گرانبهای بشری، در طی دهه های متمادی می بایستی مورد استفاده قرار گیرد، تا حلاجی همه جانبهً سه مساًلهً مهم جامهً عمل پوشد:
مسئله اول
• تئوری انقلاب سوسیالیستی همچنان در مرحلهً لنینی آن مانده بود و هنوز کسی پیدا نشده بود، که آن را مورد تجدید نظر قرار دهد، از نو فرمولبندی کند و مدت و بغرنجی های مرحله گذار را مورد بررسی قرار دهد.
• جای آن هنوز هم خالی است و تحقق آن ضرورت مطلق دارد.
مسئله دوم و سوم
• جای بررسی ژرف و نوین از تئوری سوسیالیسم و کمونیسم و جامعهً ما بعد کاپیتالیستی در مجموع آن خالی بود.
• جای آنها هنوز هم خالی است و تحقق آن ضرورت مطلق دارد.
• ولی هرقدر رسیدن به کمونیسم به آینده ای بی نهایت دور و خارج از دسترسی محول می شد، همان قدر هم «سوسیالیسم واقعا موجود» حقانیت قانونی خود را از دست می داد، به سیستمی انباشته از شعارهای توخالی بدل می شد، که راه را برای انواع و اقسام خودخواهی ها و خودستائی ها باز می کرد، به گسترش رشوه و فساد میدان می داد و به فقدان هرگونه حقانیت قانونی عام در جهان معاصر، در زمینهً دموکراسی و خودمختاری خلق ها می انجامید.
• بدین طریق بود، که سوسیالیسم با نتایج درخشان خودش، تبر بر شالوده های هستی خود فرود آورد:
• اجبار عریان برای جامعهً مدنی که ببرکت آموزش عمومی، گسترش فرهنگ و تاًمین اجتماعی نسبتا قابل قبول، رشد یافته بود، بتدریج تحمل ناپذیر شد.
• معضلات درونی «اردوگاه سوسیالیسم» روزبه روز آشکارتر گردید.
• آهنگ رشد اقتصادی کندتر شد و تز تاریخی ـ فلسفی دربارهً ناگزیری بحران در سیستم سرمایه داری، برسر خود سوسیالیسم آمد و به بحرانش کشید.
• عجز سیستم رهبری در پاسخگویی به مشکلات متنوع برملا شد.
• دستگاه غول آسای فشار با عدم استقبال روزافزون مردم مواجه گردید.
• رهبری شوروی به جای درک لحظه و اتخاذ تدابیرکارگشا، همچنان به یاوه گویی در بارهً فرارسیدن عنقریب کمونیسم (با تصوری خیالی از آن) طوطی وار ادامه می داد.
• موعظه هایی از این دست تاًثیر منفی بر اقتصاد کشور می گذاشت:
• عقب ماندگی و عدم تعادل به کاهش راندمان کار منجر می شد.
• ولی حل این معضلات نه با تکرار شعار «پیشرفت در مسیر کمونیسم خیالی» آسانتر می شد و نه با ایجاد جو فکری یی که هر کوششی را در جهت راسیونالیزه کردن روندهای تولیدی با کوبیدن مهر «احیای سرمایه داری» در نطفه خفه می کرد.
• اگر درکشورهای اروپای شرقی فروپاشی اتفاق افتاده است، این بیشتر یک فروپاشی ایدئولوژیکی بوده، تا اقتصادی.
بخش پنجم
بدون یک تئوری انقلابی، انقلاب امکان ناپذیر است!
• آیا مهمتر انگاشتن نقش عوامل ایدئولوژیکی ـ در مقایسه با عوامل اقتصادی ـ نوعی ایدئالیسم نیست؟
• در پاسخ به این پرسش، مارکسیست ها باید طنز گرامشی را به یاد آورند که گفت:
• «افراط در استناد به عوامل مادی، نوعی جا نماز آب کشیدن است.»
• علاوه بر آن یادآوری یکی از معروف ترین تزهای لنین ضرری نخواهد داشت که گفت:
• «بدون یک تئوری انقلابی، انقلاب امکان ناپذیر است! »
• حزب بلشویک ـ بی تردید ـ برای بدست گرفتن قدرت، یک تئوری انقلابی در اختیار داشت، ولی وقتی انقلاب مرحلهً سرکوب نظام کهنه را پشت سر گذاشت و ساختمان جامعهً نو را آغاز کرد، بلشویک ها و جنبش کمونیستی عمدتا به سبب فقدان یک تئوری انقلابی درجا زدند.
• امید به ظهورامام زمان و تشکیل جامعهً مهر و صلح و آشتی و فارغ از تضادها و تناقضات متنوع هرگز نمی تواند جای یک تئوری انقلابی را بگیرد و چراغ راه بنای جامعهً ما بعد سرمایه داری باشد.
باید اقرار کنیم که در همین جا خلأ ئی عظیم دهن باز می کند.
این خلأ را نه با رجعت به مارکس می شود پر کرد و نه با متوسل شدن به دامن یکی دیگر از کلاسیک ها.
ما اینجا در مقابل یک وظیفهً نو، دشوار و مطلقا ضرور ایستاده ایم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر