Frederic Edwin Church
آئینه دار فرعون
مینا اسدی
گ. سنگزاد
• برای کشف شعری مترقی باید از زباله دان بی مرزی گذشت و تنفس عفونت روانسوزی را تحمل کرد.
• برای کشف شاعری شعورمند باید از میان گله شاعران سرسپرده خودبین خودستا عبور کرد و یاوه های بیشمار آنان را ـ خواه و ناخواه ـ به خاطر سپرد، تا مثل زهری مهلک ـ رفته رفته، ذره ذره، لحظه به لحظه ـ کپسول خود را بترکانند و برون آیند و تیشه بر ریشه های شعورت فرود آرند.
• پیدا کردن چنین شعری ـ آن هم بطور تصادفی ـ مائده ای زمینی است.
• فرم شعر دیالک تیکی از کنش و واکنش است.
• اعلام موضع از سوی توده ها و به خمپاره بستن مواضع به فرمان فرعون، به نمایندگی از سوی طبقه حاکمه.
• و سرانجام ورود شاعر سرخی به صحنه و اعلام سنتز ستیز تز و آنتی تز.
اعلام موضع:
• گفتند:
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت!»
• این اعلام موضع صریح توده های مولد و زحمتکش هر سامان است:
• ریشه در آب و خاک دشت داشتن!
• این اعلام تملک آب و خاک دشت از سوی حفاران قنات ها، جاری سازان چشمه ها و بارآورکنان خاک است.
• این اعلام موضع سازندگان همبود و مولدان همه نعمات مادی و ـ در تحلیل نهائی و بطرزی غیرمستقیم و با واسطه ـ مولدان همه نعمات معنوی است.
• فرعون که بنا بر ضرورت عینی و ذهنی معینی به قدرت رسیده، به گیجی و منگی و فراموشی دچار شده و به جای خدای واقعی زمینی (توده های مولد و زحمتکش)، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خود را ـ و در واقع ـ خود را خالق هستی مادی و معنوی جا زده است و به سرنوشت همه عوامفریبان دچار آمده است :
• به خود فریبی ضمنی همه عوامفریبان!
• به عوامواره گشتن نهائی همه عوامفریبان!
• به دام افتادن نهائی همه دامگستران!
واکنش:
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• اگر توده های مولد و زحمتکش مدعی ریشه مندی در آب و خاک دشت اند، فرعون برای ختم مقال، به واکنش عملی دست می زند.
• فرمان حمله بر ریشه های توده ها با آب و خاک را به تیشه داران پروارگشته (ساعدی) صادر می کند.
• ریشه های مرئی، به ضرب تیشه قطع می شوند و فرعون خاطر آسوده نشستن می خواهد که شاعر سرخی مجهز به شناخت افزار دیالک تیکی پا به صحنه می نهد و نتیجه کنش و واکنش مربوطه را اعلام می دارد:
سنتز ستیز تز و آنتی تز
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• آنچه شاعر شعورمند سرخ می بیند، فرعون ندیده است و نمی تواند ببیند.
• شاعر سرخ فقط نیروی حیاتی مادی خود را از توده های مولد نمی گیرد، بلکه همراه با نیروی حیاتی مادی، شعور توده ای نیز ـ به قول هگل ـ در تار و پود جانش جاری می شود.
• تار و پود هستی به دیالک تیکی عینی سرشته است:
• وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است و برعکس.
• دیالک تیک مادی و معنوی، دیالک تیک وجود و شعور.
• شاعر سرخ وحدت ناگسستنی ـ دیالک تیکی اشیاء را می بیند، وحدت خاک با آب و دشت و ریشه را.
• چیزی را می بیند که فرعون به سبب محدودیت جهان بینی خویش نمی تواند ببیند.
• اینکه یکی دیالک تیک عینی هستی را می بیند و دیگری نمی بیند، نه بخاطر نبوغ مادر زادی اولی و خرفتی طبیعی ثانوی، بلکه به دلیل وابستگی طبقاتی متضاد آندو ست.
• قاعده این است، گیرم که استثنائی هم وجود داشته باشد.
اعلام موضع و واکنش دوم
• گفتند:
• فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
اعلام موضع دوم
• گفتند:
• فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک
• فرعون سدی در برابر تابش نور بپا داشته است.
• این مفهوم را شاعری دیگر ـ اگر اشتباه نکنم، شفیعی کدکنی ـ توسعه داده است.
• تنها چیزی که توده های مولد و زحمتکش از فرعون می خواهند، عبارت است از برچیدن سدها، برداشتن ترمزها از جلوی توسعه نیروهای مولده جامعه.
• من مینا اسدی را نمی شناسم و برای اوبژکتیف ماندن تحلیلم سعی در جهت شناخت او نیز به خرج نداده ام.
• من از میزان آشنائی او به تئوری رهائی بخش هیچ نمی دانم.
• ولی او ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را در مد نظر دارد.
• دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است.
• فرعون فرم (مناسبات تولیدی) را کنسرو واره کرده و مانع توسعه و شکوفائی محتوای (نیروهای مولده) جامعه می گردد.
• این منبع و سرچشمه اصلی بحران های اجتماعی است.
• راه حل پیشنهادی توده عبارت است از «فرصتی ده، تا نور مه بتابد بر سایه سار این خاک!»
• این معنائی جز عبور جامعه به پله توسعه متعالی بعدی نیست.
• این چیزی جز تحول انقلابی جامعه نیست.
• توده های مولد و زحمتکش را با کسی خصومتی نیست.
• آنها فقط تداوم و پیگیری توسعه نیروهای مولده جامعه را می طلبند، که خود در قلب آنها (در قلب نیروهای مولده جامعه) ایستاده اند، که خود نیروهای مولده زنده اند.
واکنش دوم
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• این واکنش فرعون به خواست توده های مولد و زحمتکش است.
• او نه تنها مانع تابش نور می شود، بلکه وسایل انعکاس نور را، شیشه ها را نیز سنگسار می کند.
• او نه تنها سدهای مانع توسعه نیروهای مولده را برنمی چیند، بلکه با علم و دانش و روشنگری به ستیز برمی خیزد، شیشه می شکند.
• علم و دانش یکی از اجزای تعیین کننده نیروهای مولده جامعه بشری است.
• علم و دانش نیروی مولده بیواسطه است!
• عمل انسان ها چیزی جز مادیت یافتن ایده گذشته از ضمیر خروشان آنان نیست! (انگلس، نقل به مضمون)
• فرعون برای تحکیم زورکی و قلدرانه مناسبات تولیدی فرتوت و تنگ و کهنه، دهنبند بر روشنگران انقلابی می بندد و به تخریب مادی و معنوی آنها در سیاه چال ها می پردازد.
• با تخریب اندیشه و اندیشه مندان دروازه جهنمی به نام فوندامنتالیسم شیعی به روی توده باز می شود و ساحر خردستیز جامعه را در چنگ اجنه بی فراست و خونریز فراخوانده از اعماق رها می کند و می رود.
سنتز ستیز تز و آنتی تز دوم
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
• شنیدن، چه بسیار، ولی فهم شنوده ها، چه دشوار!
• وابستگی طبقاتی به طبقات انگل دیالک تیک لذت و ریاضت است.
• تعلق به طبقات ارتجاعی ضمن ارزانی داشتن لذت مادی، به ذلت و ریاضت معنوی فرد و گروه و طبقه مربوطه منجر می شود.
• وابستگی طبقاتی به اقلیت انگل، انسان ها را کور و کودن و کوته بین می کند:
• به زبان ساده رایج و اشتباه آمیز:
• وجود اجتماعی شعور اجتماعی را تعیین می کند.
• من این حکم را ـ بنا بر روح تفکر مارکس و انگلس ـ چنین فرمولبندی خواهم کرد:
• وجود اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ شعور اجتماعی را تعیین می کند.
• این بدان معنی است که اینجا اولا سخن از دیالک تیک وجود و شعور است، ثانیا در دیالک تیک وجود و شعور نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن وجود است.
• شعور اجتماعی تماشاگری منفعل و هیچکاره نیست، بلکه به نوبه خود سازنده وجود است، بدون تئوری انقلابی، انقلاب و تحول انقلابی جامعه بشری قابل تصور نیست.
• تیغه های شیشه های شکسته اکنون ـ به تیزی دو چندان ـ به سوی نقابداران سنگ بدست روانه می شوند.
سنتز ستیز تز و آنتی تز سوم
• ديدی چگونه امروز
• هر تن هزار تن شد
• هر لب هزار فرياد؟
• شاعر در این حکم ـ چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند ـ از سوئی دیالک تیک کمیت و کیفیت را و از سوی دیگر دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک تن و هزارتن و دیالک تیک لب و هزار لب بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی صدها سال قبل از هگل و مارکس و انگلس و لنین، دهها هزار دست افزار دیالک تیکی بی نظیر و کارآ و همچنان معتبر را تهیه و تدارک دیده و کسی نیست که سری به گنجینه معنوی این هیولای دیالک تیک بزند و دست خالی بیرون آید.
سعدی
• عدو را به کوچک نباید شمرد
• که کوه کلان دیدم از سنگ خرد.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک سنگ خرد و کوه کلان بسط و تعمیم می دهد و قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و برعکس را از آن نتیجه می گیرد، قانون بسیار مهمی را که در اواسط قرن نوزدهم از سوی مارکس و انگلس کشف و فرمولبندی می شود.
• انباشت تدریجی سنگ های خرد بر روی هم (تغییرات کمی)، پس از عدول از حد معین عینی، به پیدایش کوه کلان (تحول کیفی) منجر می شود.
• چند مثال دیگر از میراث شیخ شیراز:
سعدی
• نبینی که چون با هم آیند مور
• ز شیران جنگی بر آرند شور؟
• نه موری که موئی کز آن کمتر است
• چو پر شد، ز زنجیر محکمتر است.
سعدی
• پشه، چو پر شد، بزند پیل را
• با همه مردی و صلابت، که او ست
• مورچگان را چو بود اتفاق
• شیر ژیان را بدرانند پوست
سعدی
• حذر کن ز پیکار کمتر کسی
• که از قطره، سیلاب دیدم بسی
سنتز ستیز تز و آنتی تز چهارم
• ديدی ترا چگونه
• بر جای خود نشاندند ؟
• شاعر سرخ ـ اکنون ـ صحت دیالک تیک عینی هستی را، صحت ادعای خود را مبنی بر وحدت آب و خاک و ریشه به گوش جهانیان می رساند و قدرت لایزال مردم را در نشاندن فرعونان به جای خود نشان همگان می دهد.
سنتز ستیز تز و آنتی تز پنجم
• با آن که گرگ بودی
• حتا شغال ها هم
• خط ترا نخواندند؟
• شاعر شکستگی و ورشکستگی فرعون را اعلام می کند و گسستگی سازمان سیاسی حاکمیت طبقه ای را.
• دیالک تیک عضو و سازمان تار و مار شده است و حتی سربازان همیشه وفادار تفنگ بر زمین می نهند و به خانه می گریزند.
درس آموزی از تجارب
• دانسته ايم اينک
• «آسايش دو گيتی
• تفسير اين دو حرف است»:
با دوستان بسازيم
بر دشمنان بتازيم
• این نقطه اوج تعالی شعورین شاعر است.
• او تئوری ارتجاعی و ضد دیالک تیکی «تسلیم و تحمل و رضا» ی حافظ را ـ احتمالا ندانسته و بطور غریزی ـ به چالش کشیده است:
حافظ
• آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
• با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا
• حافظ در دیالک تیک چیزها، وحدت را مطلق می کند و مبارزه را دور می اندازد.
• حافظ مبلغ خستگی ناپذیر تسلیم و تحمل و رضا ست.
• چندی پیش یکی از سران دیار حافظ همین بیت را در مصاحبه کانال تلویزیونی «سات یک» بر زبان راند.
• این جور رهنمودها برای به خانه راندن توده ها صادر می شوند و گرنه خود سران کشورها زبان از حلقوم دشمنان حقیقی و مجازی بیرون می کشند.
• شاعر سرخ حافظ را با جلال و جبروت بنده داری ـ فئودالی اش از صحنه بدر می راند و اندرز ارتجاعی او را با رهنمودی انقلابی جایگزین می سازد:
• با دوستان بسازیم، بر دشمنان بتازیم!
• بهتر از این نمی شد، به نفی دیالک تیکی حافظ و امثالهم برخاست.
• این نشانه بی چون و چرای هنر رهائی بخش است.
• این به معنی وفاداری به دیالک تیک عینی هستی است!
توصیف فرعون
• ای طبل، طبل خالی
• بانگ بلند ظاهر
• ابليس وحشت و مرگ
• آيينه دار فرعون
• درياب لحظه ها را
• روز دگر نمانده !
• مفهوم «طبل خالی» را شیخ شیراز توسعه داده است و برای نسل های بعدی به میراث نهاده است.
• او هم برای تحقیر دشمن از این مفهوم استفاده کرده است:
سعدی
• کرامت، جوانمردی و ناندهی است
• مقالات بیهوده طبل تهی است
• بدانم، که در وی شکوه مهی است
• و گر رد کند، بانگ طبل تهی است
• ریاضت کش از بهر نام و غرور
• که طبل تهی را رود بانگ دور
• اگر ناطقی، طبل پر یاوه ای
• و گر خامشی، نقش گرماوه ای
• این تیر خلاص شاعر بر شقیقه فرعونی است، که خروش توده ها تختش را به لرزه در افکنده و شاعر سرخ او را به فرار فرا می خواند، بی خبر از ویرانه ای که به جا خواهد ماند و بی خبر از ددان درنده متعلق به اعماق که بر تخت خواهند نشست و «گورستانی بی مرز شیار خواهند زد» و به بریان کردن قناری و شکار آواز کمر خواهند بست و دار و ندار مادی و معنوی دیار را به باد فنا خواهند داد.
• خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کناد!
پایان
مینا اسدی
گ. سنگزاد
• گفتند:
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت»
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• گفتند:
• «فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک»
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
• ديدی چگونه امروز
• هر تن هزار تن شد
• هر لب هزار فرياد؟
• ديدی ترا چگونه
• بر جای خود نشاندند
• با آن که گرگ بودی
• حتا شغال ها هم
• خط ترا نخواندند؟
• دانسته ايم اينک:
• «آسايش دو گيتی
• تفسير اين دو حرف است»:
• «با دوستان بسازيم
• بر دشمنان بتازيم»
• ای طبل، طبل خالی
• بانگ بلند ظاهر
• ابليس وحشت و مرگ
• آيينه دار فرعون
• درياب لحظه ها را
• روز دگر نمانده .
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت»
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• گفتند:
• «فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک»
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
• ديدی چگونه امروز
• هر تن هزار تن شد
• هر لب هزار فرياد؟
• ديدی ترا چگونه
• بر جای خود نشاندند
• با آن که گرگ بودی
• حتا شغال ها هم
• خط ترا نخواندند؟
• دانسته ايم اينک:
• «آسايش دو گيتی
• تفسير اين دو حرف است»:
• «با دوستان بسازيم
• بر دشمنان بتازيم»
• ای طبل، طبل خالی
• بانگ بلند ظاهر
• ابليس وحشت و مرگ
• آيينه دار فرعون
• درياب لحظه ها را
• روز دگر نمانده .
تحلیل شعر آئینه دار فرعون
اعلام موضع و واکنش اول
• گفتند:
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت!»
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• فکر نمی کنم، که در عمرم، شعری به زیبائی این شعر خوانده بوده باشم.
• فکر نمی کنم، که در تمامت عمرم، شعری چنین تحت تأثیرم قرار داده بوده باشد و زیر و رویم کرده بوده باشد.
• شعر در دیار مینا اسدی ـ عمدتا ـ نقش تخریب خرد را به عهده داشته است.
• شعر ـ اغلب ـ وسیله تخدیر و تحمیق توده بوده و حربه ایدئولوژیکی زهرآگین نیرومندی در دست اقلیت حاکم.
اعلام موضع و واکنش اول
• گفتند:
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت!»
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• فکر نمی کنم، که در عمرم، شعری به زیبائی این شعر خوانده بوده باشم.
• فکر نمی کنم، که در تمامت عمرم، شعری چنین تحت تأثیرم قرار داده بوده باشد و زیر و رویم کرده بوده باشد.
• شعر در دیار مینا اسدی ـ عمدتا ـ نقش تخریب خرد را به عهده داشته است.
• شعر ـ اغلب ـ وسیله تخدیر و تحمیق توده بوده و حربه ایدئولوژیکی زهرآگین نیرومندی در دست اقلیت حاکم.
• برای کشف شعری مترقی باید از زباله دان بی مرزی گذشت و تنفس عفونت روانسوزی را تحمل کرد.
• برای کشف شاعری شعورمند باید از میان گله شاعران سرسپرده خودبین خودستا عبور کرد و یاوه های بیشمار آنان را ـ خواه و ناخواه ـ به خاطر سپرد، تا مثل زهری مهلک ـ رفته رفته، ذره ذره، لحظه به لحظه ـ کپسول خود را بترکانند و برون آیند و تیشه بر ریشه های شعورت فرود آرند.
• پیدا کردن چنین شعری ـ آن هم بطور تصادفی ـ مائده ای زمینی است.
• فرم شعر دیالک تیکی از کنش و واکنش است.
• اعلام موضع از سوی توده ها و به خمپاره بستن مواضع به فرمان فرعون، به نمایندگی از سوی طبقه حاکمه.
• و سرانجام ورود شاعر سرخی به صحنه و اعلام سنتز ستیز تز و آنتی تز.
اعلام موضع:
• گفتند:
• «ريشه داريم
• در آب و خاک اين دشت!»
• این اعلام موضع صریح توده های مولد و زحمتکش هر سامان است:
• ریشه در آب و خاک دشت داشتن!
• این اعلام تملک آب و خاک دشت از سوی حفاران قنات ها، جاری سازان چشمه ها و بارآورکنان خاک است.
• این اعلام موضع سازندگان همبود و مولدان همه نعمات مادی و ـ در تحلیل نهائی و بطرزی غیرمستقیم و با واسطه ـ مولدان همه نعمات معنوی است.
• فرعون که بنا بر ضرورت عینی و ذهنی معینی به قدرت رسیده، به گیجی و منگی و فراموشی دچار شده و به جای خدای واقعی زمینی (توده های مولد و زحمتکش)، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خود را ـ و در واقع ـ خود را خالق هستی مادی و معنوی جا زده است و به سرنوشت همه عوامفریبان دچار آمده است :
• به خود فریبی ضمنی همه عوامفریبان!
• به عوامواره گشتن نهائی همه عوامفریبان!
• به دام افتادن نهائی همه دامگستران!
واکنش:
• گفتی به تيشه داران
• از ريشه ها گذشتند
• اگر توده های مولد و زحمتکش مدعی ریشه مندی در آب و خاک دشت اند، فرعون برای ختم مقال، به واکنش عملی دست می زند.
• فرمان حمله بر ریشه های توده ها با آب و خاک را به تیشه داران پروارگشته (ساعدی) صادر می کند.
• ریشه های مرئی، به ضرب تیشه قطع می شوند و فرعون خاطر آسوده نشستن می خواهد که شاعر سرخی مجهز به شناخت افزار دیالک تیکی پا به صحنه می نهد و نتیجه کنش و واکنش مربوطه را اعلام می دارد:
سنتز ستیز تز و آنتی تز
• غافل ز وحدت خاک
• با آب و دشت و ريشه.
• آنچه شاعر شعورمند سرخ می بیند، فرعون ندیده است و نمی تواند ببیند.
• شاعر سرخ فقط نیروی حیاتی مادی خود را از توده های مولد نمی گیرد، بلکه همراه با نیروی حیاتی مادی، شعور توده ای نیز ـ به قول هگل ـ در تار و پود جانش جاری می شود.
• تار و پود هستی به دیالک تیکی عینی سرشته است:
• وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است و برعکس.
• دیالک تیک مادی و معنوی، دیالک تیک وجود و شعور.
• شاعر سرخ وحدت ناگسستنی ـ دیالک تیکی اشیاء را می بیند، وحدت خاک با آب و دشت و ریشه را.
• چیزی را می بیند که فرعون به سبب محدودیت جهان بینی خویش نمی تواند ببیند.
• اینکه یکی دیالک تیک عینی هستی را می بیند و دیگری نمی بیند، نه بخاطر نبوغ مادر زادی اولی و خرفتی طبیعی ثانوی، بلکه به دلیل وابستگی طبقاتی متضاد آندو ست.
• قاعده این است، گیرم که استثنائی هم وجود داشته باشد.
اعلام موضع و واکنش دوم
• گفتند:
• فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
اعلام موضع دوم
• گفتند:
• فرصتی ده
• تا نور مه بتابد
• بر سايه سار اين خاک
• فرعون سدی در برابر تابش نور بپا داشته است.
• این مفهوم را شاعری دیگر ـ اگر اشتباه نکنم، شفیعی کدکنی ـ توسعه داده است.
• تنها چیزی که توده های مولد و زحمتکش از فرعون می خواهند، عبارت است از برچیدن سدها، برداشتن ترمزها از جلوی توسعه نیروهای مولده جامعه.
• من مینا اسدی را نمی شناسم و برای اوبژکتیف ماندن تحلیلم سعی در جهت شناخت او نیز به خرج نداده ام.
• من از میزان آشنائی او به تئوری رهائی بخش هیچ نمی دانم.
• ولی او ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را در مد نظر دارد.
• دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است.
• فرعون فرم (مناسبات تولیدی) را کنسرو واره کرده و مانع توسعه و شکوفائی محتوای (نیروهای مولده) جامعه می گردد.
• این منبع و سرچشمه اصلی بحران های اجتماعی است.
• راه حل پیشنهادی توده عبارت است از «فرصتی ده، تا نور مه بتابد بر سایه سار این خاک!»
• این معنائی جز عبور جامعه به پله توسعه متعالی بعدی نیست.
• این چیزی جز تحول انقلابی جامعه نیست.
• توده های مولد و زحمتکش را با کسی خصومتی نیست.
• آنها فقط تداوم و پیگیری توسعه نیروهای مولده جامعه را می طلبند، که خود در قلب آنها (در قلب نیروهای مولده جامعه) ایستاده اند، که خود نیروهای مولده زنده اند.
واکنش دوم
• گفتی نقابداران
• با سنگ های بسيار
• از شيشه ها گذشتند
• این واکنش فرعون به خواست توده های مولد و زحمتکش است.
• او نه تنها مانع تابش نور می شود، بلکه وسایل انعکاس نور را، شیشه ها را نیز سنگسار می کند.
• او نه تنها سدهای مانع توسعه نیروهای مولده را برنمی چیند، بلکه با علم و دانش و روشنگری به ستیز برمی خیزد، شیشه می شکند.
• علم و دانش یکی از اجزای تعیین کننده نیروهای مولده جامعه بشری است.
• علم و دانش نیروی مولده بیواسطه است!
• عمل انسان ها چیزی جز مادیت یافتن ایده گذشته از ضمیر خروشان آنان نیست! (انگلس، نقل به مضمون)
• فرعون برای تحکیم زورکی و قلدرانه مناسبات تولیدی فرتوت و تنگ و کهنه، دهنبند بر روشنگران انقلابی می بندد و به تخریب مادی و معنوی آنها در سیاه چال ها می پردازد.
• با تخریب اندیشه و اندیشه مندان دروازه جهنمی به نام فوندامنتالیسم شیعی به روی توده باز می شود و ساحر خردستیز جامعه را در چنگ اجنه بی فراست و خونریز فراخوانده از اعماق رها می کند و می رود.
سنتز ستیز تز و آنتی تز دوم
• هرگز شنيده بودی
• خشمی چنين بجوشد
• از بند بند شيشه؟
• شنیدن، چه بسیار، ولی فهم شنوده ها، چه دشوار!
• وابستگی طبقاتی به طبقات انگل دیالک تیک لذت و ریاضت است.
• تعلق به طبقات ارتجاعی ضمن ارزانی داشتن لذت مادی، به ذلت و ریاضت معنوی فرد و گروه و طبقه مربوطه منجر می شود.
• وابستگی طبقاتی به اقلیت انگل، انسان ها را کور و کودن و کوته بین می کند:
• به زبان ساده رایج و اشتباه آمیز:
• وجود اجتماعی شعور اجتماعی را تعیین می کند.
• من این حکم را ـ بنا بر روح تفکر مارکس و انگلس ـ چنین فرمولبندی خواهم کرد:
• وجود اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ شعور اجتماعی را تعیین می کند.
• این بدان معنی است که اینجا اولا سخن از دیالک تیک وجود و شعور است، ثانیا در دیالک تیک وجود و شعور نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن وجود است.
• شعور اجتماعی تماشاگری منفعل و هیچکاره نیست، بلکه به نوبه خود سازنده وجود است، بدون تئوری انقلابی، انقلاب و تحول انقلابی جامعه بشری قابل تصور نیست.
• تیغه های شیشه های شکسته اکنون ـ به تیزی دو چندان ـ به سوی نقابداران سنگ بدست روانه می شوند.
سنتز ستیز تز و آنتی تز سوم
• ديدی چگونه امروز
• هر تن هزار تن شد
• هر لب هزار فرياد؟
• شاعر در این حکم ـ چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند ـ از سوئی دیالک تیک کمیت و کیفیت را و از سوی دیگر دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک تن و هزارتن و دیالک تیک لب و هزار لب بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی صدها سال قبل از هگل و مارکس و انگلس و لنین، دهها هزار دست افزار دیالک تیکی بی نظیر و کارآ و همچنان معتبر را تهیه و تدارک دیده و کسی نیست که سری به گنجینه معنوی این هیولای دیالک تیک بزند و دست خالی بیرون آید.
سعدی
• عدو را به کوچک نباید شمرد
• که کوه کلان دیدم از سنگ خرد.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک سنگ خرد و کوه کلان بسط و تعمیم می دهد و قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و برعکس را از آن نتیجه می گیرد، قانون بسیار مهمی را که در اواسط قرن نوزدهم از سوی مارکس و انگلس کشف و فرمولبندی می شود.
• انباشت تدریجی سنگ های خرد بر روی هم (تغییرات کمی)، پس از عدول از حد معین عینی، به پیدایش کوه کلان (تحول کیفی) منجر می شود.
• چند مثال دیگر از میراث شیخ شیراز:
سعدی
• نبینی که چون با هم آیند مور
• ز شیران جنگی بر آرند شور؟
• نه موری که موئی کز آن کمتر است
• چو پر شد، ز زنجیر محکمتر است.
سعدی
• پشه، چو پر شد، بزند پیل را
• با همه مردی و صلابت، که او ست
• مورچگان را چو بود اتفاق
• شیر ژیان را بدرانند پوست
سعدی
• حذر کن ز پیکار کمتر کسی
• که از قطره، سیلاب دیدم بسی
سنتز ستیز تز و آنتی تز چهارم
• ديدی ترا چگونه
• بر جای خود نشاندند ؟
• شاعر سرخ ـ اکنون ـ صحت دیالک تیک عینی هستی را، صحت ادعای خود را مبنی بر وحدت آب و خاک و ریشه به گوش جهانیان می رساند و قدرت لایزال مردم را در نشاندن فرعونان به جای خود نشان همگان می دهد.
سنتز ستیز تز و آنتی تز پنجم
• با آن که گرگ بودی
• حتا شغال ها هم
• خط ترا نخواندند؟
• شاعر شکستگی و ورشکستگی فرعون را اعلام می کند و گسستگی سازمان سیاسی حاکمیت طبقه ای را.
• دیالک تیک عضو و سازمان تار و مار شده است و حتی سربازان همیشه وفادار تفنگ بر زمین می نهند و به خانه می گریزند.
درس آموزی از تجارب
• دانسته ايم اينک
• «آسايش دو گيتی
• تفسير اين دو حرف است»:
با دوستان بسازيم
بر دشمنان بتازيم
• این نقطه اوج تعالی شعورین شاعر است.
• او تئوری ارتجاعی و ضد دیالک تیکی «تسلیم و تحمل و رضا» ی حافظ را ـ احتمالا ندانسته و بطور غریزی ـ به چالش کشیده است:
حافظ
• آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
• با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا
• حافظ در دیالک تیک چیزها، وحدت را مطلق می کند و مبارزه را دور می اندازد.
• حافظ مبلغ خستگی ناپذیر تسلیم و تحمل و رضا ست.
• چندی پیش یکی از سران دیار حافظ همین بیت را در مصاحبه کانال تلویزیونی «سات یک» بر زبان راند.
• این جور رهنمودها برای به خانه راندن توده ها صادر می شوند و گرنه خود سران کشورها زبان از حلقوم دشمنان حقیقی و مجازی بیرون می کشند.
• شاعر سرخ حافظ را با جلال و جبروت بنده داری ـ فئودالی اش از صحنه بدر می راند و اندرز ارتجاعی او را با رهنمودی انقلابی جایگزین می سازد:
• با دوستان بسازیم، بر دشمنان بتازیم!
• بهتر از این نمی شد، به نفی دیالک تیکی حافظ و امثالهم برخاست.
• این نشانه بی چون و چرای هنر رهائی بخش است.
• این به معنی وفاداری به دیالک تیک عینی هستی است!
توصیف فرعون
• ای طبل، طبل خالی
• بانگ بلند ظاهر
• ابليس وحشت و مرگ
• آيينه دار فرعون
• درياب لحظه ها را
• روز دگر نمانده !
• مفهوم «طبل خالی» را شیخ شیراز توسعه داده است و برای نسل های بعدی به میراث نهاده است.
• او هم برای تحقیر دشمن از این مفهوم استفاده کرده است:
سعدی
• کرامت، جوانمردی و ناندهی است
• مقالات بیهوده طبل تهی است
• بدانم، که در وی شکوه مهی است
• و گر رد کند، بانگ طبل تهی است
• ریاضت کش از بهر نام و غرور
• که طبل تهی را رود بانگ دور
• اگر ناطقی، طبل پر یاوه ای
• و گر خامشی، نقش گرماوه ای
• این تیر خلاص شاعر بر شقیقه فرعونی است، که خروش توده ها تختش را به لرزه در افکنده و شاعر سرخ او را به فرار فرا می خواند، بی خبر از ویرانه ای که به جا خواهد ماند و بی خبر از ددان درنده متعلق به اعماق که بر تخت خواهند نشست و «گورستانی بی مرز شیار خواهند زد» و به بریان کردن قناری و شکار آواز کمر خواهند بست و دار و ندار مادی و معنوی دیار را به باد فنا خواهند داد.
• خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کناد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر