۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

دولت (1)

ولفگانگ ایش هورن
برگردان شین میم شین


دولت عبارت است از ابزار قدرت سیاسی تعیین کننده در دست طبقات معینی برای پیشبرد منافع شان و برای سرکوب طبقات دیگر.
دولت عبارت است از دستگاه حاکمیت برای اجرای سیستماتیک و منظم دیکتاتوری طبقه معینی بر طبقات دیگر.

• وسایل تعیین کننده برای اعمال این قدرت به شرح زیرند:
• ارتش
• پلیس
• دستگاه کارمندان و مستخدمین دولتی
• سیاست مالیاتی و مالی
• قوه مقننه
• قوه قضائیه.

دولت بمثابه دولت استثمارگران پدید آمده است.
• بنابرین، دولت یک محصول تاریخی است، محصول تجزیه جامعه به طبقات است و به عبارت دقیقتر، محصول تجزیه جامعه به طبقات متخاصم آشتی ناپذیر است.

• همان طور که انگلس می نویسد:
• «دولت عبارت است از اقرار بر این حقیقت امر، که این جامعه دست بگریبان تضادی لاینحل است، به قطب های متضاد و آشتی ناپذیری تجزیه شده است، بی آنکه قادر به رام کردن آنها باشد.
• برای این که این تضادها در جنگی بی ثمر به نابودی این جامعه و طبقات متخاصم با منافع اقتصادی متضادشان منجر نشوند، وجود قدرتی که ظاهرا بر فراز جامعه قرار داشته باشد، ضرورت پیدا می کند، تا به رفع اختلافات بپردازد و از نظام موجود پاسداری کند.
• و این قدرت نشئت گرفته از جامعه، ولی قرار گرفته بر فراز آن، این قدرت بیشتر و بیشتر بیگانه گشته با جامعه، دولت نام دارد.»

• پس دولت، نه اتحاد داوطلبانه افراد منفرد است، آنسان که بسیاری از نمایندگان فلسفه روشنگری انگلیسی و فرانسوی در قرن هفدهم و هجدهم تصور می کردند، نه تجسم و تبلور ایده اخلاقی است، آنسان که هگل تصور می کرد و نه اراده مؤسسه واره گشته است که در شرایط سرمایه داری انحصاری در کشاکش «پلورالیستی» نیروها تشکیل یافته باشد، آنسان که امروزه بسیاری از مبلغان بورژوازی امپریالیستی به خورد مردم می دهند.

دولت عنصر مرکزی روابط سیاسی هر فرماسیون اجتماعی است، روابطی که بیانگر ساختار اقتصادی و بویژه آنتاگونیسم های طبقاتی فرماسیون مربوطه اند.

• روابط سیاسی به شرح زیرند:
• روابط میان طبقات، روابط میان جناح های طبقات منفرد که در سطح دولت تشکیل می شوند، روابط نیروهای طبقاتی مختلف با دولت و به عبارت دیگر روابط نیروهای طبقاتی مختلف با یکدیگر در رابطه با دولت و در رابطه با قدرت شان در دولت.

• دولت معمولا عبارت است از ابزار قدرت طبقه بلحاظ اقتصادی حاکم که بکمک این ابزار قدرت به طبقه بلحاظ سیاسی حاکم مبدل می شود.

1
انواع دولت در تاریخ

• در تاریخ ـ بنا بر نوع جوامع منقسم به طبقات متخاصم ـ سه نوع تاریخی بزرگ از دولت های استثماری وجود داشته اند:
• دولت برده داری بمثابه دیکتاتوری طبقه برده داران.
• دولت فئودالی بمثابه دیکتاتوری طبقه اشراف فئودال.
• دولت بورژوائی بمثابه دیکتاتوری طبقه بورژوازی.

• البته باید توجه داشت، که میان انواع فوق الذکر دولت ها امکان گذار از یکی به دیگری نیز وجود دارد و در چارچوب هر نوع دولت نیز فرم های تاریخی گوناگون مهمی از دولت می توانند وجود داشته باشند.

2
فرم های تاریخی دولت

• مهمترین فرم های تاریخی دولت می توانند ـ قبل از همه ـ به صور دولتی مختلف خودنمائی کنند:

1
• فرم سلطنتی دولت.

2
• فرم سلطنتی مطلقه دولت.

3
• فرم الیگارشی دولت.

4
• فرم اشرافی دولت.

5
• فرم جمهوری پارلمانی ـ بورژوائی دولت.

6
• فرم دیکتاتوری فاشیستی دولت و غیره.

*****
فرم دولت عبارت است از فرم سازمانی مشخص قدرت سیاسی که طبقه حاکم می تواند بکمک آن تناسب قوا را هم میان طبقات مختلف و هم در صفوف خود در مد نظر داشته باشد.
• تفاوتگذاری میان نوع دولت و فرم دولت بسیار مهم است.
• بسیاری از ایدئولوگ های بورژوائی سعی می کنند، با استناد به تعویض فرم ها و متدهای دولت بورژوائی، ماهیت طبقاتی آن را پرده پوشی کنند.

فرم های گونه گون دولت های بورژوائی تغییری در ماهیت واحد آنان نمی دهد:
• همه این دولت ها ـ در تحلیل نهائی ـ عبارتند از دیکتاتوری بورژوازی و یا دیکتاتوری گروه معینی از بورژوازی.

• علاوه بر این، باید توجه داشت که هر نوع دولت می تواند در مسیر توسعه تاریخی خویش خصلت و فونکسیون تاریخی خود را تغییر دهد.
• دولت سرمایه داری در آلمان امپریالیستی کنونی با دولت سرمایه داری در آلمان در سال های 70 قرن نوزدهم تفاوت جدی دارد.
• دولت کنونی آلمان دستگاه قدرت و دیکتاتوری بزرگترین و قدرتمندترین انحصارات (و نه کل طبقه سرمایه داران) است.
• عملکرد کلی آن حاکی از گرایشات ارتجاعی، ضد دموکراتیک و بویژه هار و متجاوز امپریالیسم آلمان است.
ساختار و فونکسیون های دولت سرمایه داری در آلمان دستخوش تحولات چشمگیری بوده است و این امر باید در مبارزه به خاطر صلح، دموکراسی و سوسیالیسم در نظر گرفته شود.

• در تمام طول تاریخ فرماسیون های مبتنی بر استثمار، دولت بمثابه سازمان اجتماعی ئی توسعه یافته که از مردم فاصله گرفته و برضد آنان وارد عمل می شود.
دولت بوسیله گروهی از انسان ها نمایندگی می شود که نسبت به مردم بیگانه گشته اند، شغل شان انجام «امور دولتی» به معنای فوق الذکر است، با هزاران رشته به طبقه استثمارگر بلحاظ اقتصادی حاکم پیوند خورده اند، بوسیله آنها آموزش دیده اند، وفادار به آنانند و یا مستقیما در آنها ذوب شده اند.

• مؤسسات دولتی ـ بویژه در مراحل بعدی جامعه سرمایه داری ـ هرچه بیشتر به دستگاه میلیتاریستی ـ بوروکراتیک مبدل می شوند که بطور بی واسطه با انحصارات بزرگ سرمایه داری عجین شده اند و به قول مارکس، به «جسم انگلی» بدل شده اند که کاری جز اختناق توده های مردم و سرکوب هر حرکت دموکراتیک و مستقل آنان ندارد.
• دستگاه دولتی امپریالیستی آلمان مثال بارز این قضیه است.

3
دولت سوسیالیستی

• تاریخ، دولت طراز نوین کاملا دیگرگونه ای پدید آورده است که دولت سوسیالیستی نام دارد.
مارکس، انگلس و لنین قبل از پیروزی انقلاب اکتبر بر مبنای تجارب تاریخی تشخیص دادند که طبقه کارگر تنها زمانی می تواند خود را آزاد سازد که دستگاه دولتی سرمایه داری را تار و مار سازد و به جای آن، دولت خود را جایگزین سازد:
• دولت دیکتاتوری پرولتاریا را.

• صحت این شناخت پایه ای کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را تجارب مبارزات طبقاتی در قرن بیستم به اثبات رسانده است.
• از این رو، دیکتاتوری پرولتاریا دولتی به معنای عام کلمه است.
دیکتاتوری پرولتاریا ابزار قدرت طبقه کارگر و متحدین طبقه کارگر است، برای رام کردن طبقات استثمارگر سرنگون شده که بعد از سقوط خویش همچنان قدرتمندند و ابزاری است برای دفاع از کشور سوسیالیستی در مقابل حملات دول امپریالیستی بیگانه.
• دولت سوسیالیستی ـ اما در عین حال ـ با همه انواع دولتی تاکنونی تفاوت اساسی دارد.

انگلس در باره کمون پاریس ـ اولین دولت کارگری ـ می نویسد که آن «دولت به معنای واقعی کلمه نبود» و لنین آن را «گذار از دولت به نادولت» نام می دهد.

• این نقل قول ها حاکی از آنند که دولت سوسیالیستی دستگاهی نیست که از مردم فاصله گرفته باشد و وظیفه اش تضمین حاکمیت اقلیتی استثمارگر باشد.
دولت سوسیالیستی قدرت سیاسی سازمان یافته خلق زحمتکش است که تحت رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن اداره می شود.
دولت سوسیالیستی قدرت اکثریت عظیم توده های زحمتکش است که همواره با سازماندهی آگاهانه توده های آزاد شده از استثمار رشد می یابد.
دولت سوسیالیستی ابزار توسعه اقتصادی و فرهنگی برنامه ریزی شده درجامعه سوسیالیستی است.

جامعه سوسیالیستی با همه فرماسیون های اجتماعی سابق هم بلحاظ ساختار سیاسی ـ دولتی و هم بلحاظ فونکسیون های دولت تفاوت بنیادی دارد.
• روابط طبقاتی متخاصم، هرچه بیشتر ببرکت دینامیسم ذاتی سوسیالیسم از بین بروند، به همان اندازه هم نظام سیاسی ـ دولتی سوسیالیسم، بمثابه سیستم رهبری تمامت خلق بوسیله طبقه کارگر و حزب آن و بمثابه سیستم شرکت زحمتکشان در برنامه ریزی، اداره و رهبری توسعه اقتصادی و فرهنگی روند حیاتی ـ اجتماعی خود توسعه و تکامل خواهد یافت.
• این امر قبل از همه در اصل سازمانی تعیین کننده نظام سیاسی جامعه سوسیالیستی، یعنی اصل سانترالیسم دموکراتیک تبیین می شود.

4
وظایف دولت سوسیالیستی

• توجه اصلی دولت سوسیالیستی در این مرحله مبذول وظایف زیرین خواهد بود:
• «تسریع توسعه نیروهای مولده و تشویق کار دسته جمعی سوسیالیستی.
• پاسداری از دستاوردهای سوسیالیستی بوسیله ارگان قدرت دیکتاتوری پرولتاریا.
• گذاشتن کلیه امکانات لازم در اختیار فرد فرد اعضای جامعه برای آشنائی بهتر با مسئولیت اجتماعی خود، برای برخورداری کامل از حقوق و آزادی های شهروندی خود و برای بکار بستن استعداد و توانائی های خود در همبود سوسیالیستی به نفع خود و جامعه.»

خصلت، نقش و ساختار دولت سوسیالیستی در ایجاد سیستم اجتماعی پیشرفته سوسیالیستی در قانون اساسی دولت سوسیالیستی تعیین می شوند.

5
درک اوپورتونیستی و آنارشیستی از دولت

• مارکسیسم ـ لنینیسم همواره هم بر ضد درک اپورتونیستی راستگرا از دولت و هم بر ضد درک آنارشیستی از آن، سرسختانه و قاطعانه مبارزه کرده است.

1
درک اوپورتونیستی از دولت

درک اپورتونیستی راستگرا از دولت، خصلت طبقاتی دولت های سرمایه داری و امپریالیستی را پرده پوشی می کند و ضرورت درهم شکستن این دولت و جایگزین ساختن آن با دیکتاتوری پرولتاریا را منکر می شود.
• نتیجه منطقی و تاریخی این موضعگیری را می توان در رهبری سوسیال ـ دموکراسی آلمان به عیان دید.
• این حزب از دولت امپریالیستی در مقابل مبارزات انقلابی و جنبش های دموکراتیک به مدافعه می پردازد و بر ضد سازمان سیاسی ـ انقلابی زحمتکشان و قبل از همه بر ضد دولت های سوسیالیستی مبارزه می کند.

2
درک آنارشیستی از دولت

آنارشیسم با شعارهای انقلابی توخالی بر ضد هر نوع دولت و بر ضدهر نوع سازمان سیاسی مستحکم مبارزه می کند.
• آنارشیسم ـ بدین طریق ـ در پی بی اعتبار کردن سلاح اصلی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش است.
• سلاح اصلی طبقه کارگر و همه زحمتکشان عبارت است از قدرت سازمان و قدرت دولت سوسیالیستی که بوسیله طبقه کارگر اداره می شود.

اپورتونیسم راستگرا و آنارشیسم تنها بلحاظ ظاهر دو جریان مخالف یکدیگر بنظر می رسند.
• آندو با یکدیگر تماس می یابند، به یکدیگر مبدل می شوند و در مورد انکار ضرورت دولت سوسیالیستی و مبارزه بر ضد آن با همدیگر تقاطع می یابند.
اپورتونیسم راستگرا و آنارشیسم با حملات اصلی ایدئولوژیکی و سیاسی قدرت های امپریالیستی بر ضد سوسیالیسم نیز تقاطع پیدا می کنند، زیرا لبه تیز این حملات در وهله اول بر ضد قدرت دولت سوسیالیستی و بر ضد فونکسیون رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن متوجه است.

حملات بورژوائی، رویزیونیستی و آنارشیستی ـ سندیکالیستی بر دولتیت در کشورهای سوسیالیستی در عصر حاضر نیز در این چارچوب صورت می گیرند.
• در این حملات، اداره دولتی ـ مرکزی جامعه با بوروکراتیسم یکی قلمداد می شود و جایگزینی آن بوسیله باصطلاح خودگردانی طلب می شود.
• در این حملات، بویژه جدائی میان کردوکار ارگان های دولتی و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی خواسته می شود.

• پیشنهاداتی از این نوع با توجه به مبارزه سرسختانه میان دو سیستم اجتماعی در عرصه جهانی و با توجه به انقلاب علمی ـ فنی بلحاظ تئوریکی باطل و بی پایه و بلحاظ سیاسی فوق العاده خطرناک اند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر