شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
• سعدی در واقع دیالک تیک (12) و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را به تسلیم (13) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.
12 ـ 13
• سعدی در واقع دیالک تیک مقاومت و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا نقش تعیین کننده را به تسلیم (دعا) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.
حکم سوم
• که فکرش بلیغ است و رأیش بلند
• در این شیوه زهد و طامات و پند
• نه در خود و کوپال و گرز گران
• که این شیوه ختم است بر دیگران
• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، دیالک تیک یاد شده را (3) می سازد.
3
• و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، حتی دیالک تیک یاد شده را وارونه می سازد.
• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به (4) (خود و کوپال و گرز گران) می داند.
4
• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به جنگ افزار (خود و کوپال و گرز گران) می داند.
• او بدین طریق، سعدی را به هراس می افکند.
• سعدی اهل اندیشه است، ولی هر اندیشمندی حتما نباید طرفدار خلق باشد.
• سعدی اندیشمند طبقه حاکمه است و گرز و کوپالش کلام شیرین تر از انگبین او ست.
• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن (5) است.
5
• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن عمل و اعمال قهر است، اگرچه بدون اندیشه راهنما نمی توان به عمل درست دست زد.
• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک (6) و (7) مؤثر واقع می شوند.
6 ـ 7
• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک عمل و اندیشه مؤثر واقع می شوند.
• ما هرگز نباید یکی از دو قطب دیالک تیک ها را مطلق کنیم و دیگری را به باد فراموشی بسپاریم.
• این یکی از بحث های مهم مارکس با هگلیانیست های جوان بوده است.
• اما نباید به بهانه تعیین کننده نهائی بودن پراتیک، تئوری را دست کم گرفت.
• تفکر درست، به طور کلی، توجه جدی و بی چون و چرا به دیالک تیک قضایا ست.
• همیشه باید از عمده و مطلق کردن قطبی و نادیده گرفتن قطب دیگر دیالک تیک خودداری کرد.
• در اهمیت بی چون و چرای تئوری تردیدی نیست و نمی توان در این مورد مبالغه کرد.
• بدون تئوری راهنما، عمل انسانی کورکورانه و مخاطره آمیز خواهد بود.
• سعدی از شنیدن صرف واژه های «خود و کوپال و گرز گران» هراسش می گیرد و هر گونه توهمی را از روشنفکر توده ای می گیرد:
حکم چهارم
• نداند که ما را سر جنگ نیست
• و گرنه مجال سخن تنگ نیست.
• سعدی برای پیکار و مقاومت تره هم خرد نمی کند.
• او دیالک تیک پیکار و اندیشه را با خشم در هم می شکند و اعلام می کند، که «سر جنگ ندارد» و گرنه مجال سخنش تنگ نیست.
• سعدی با نظام اجتماعی موجود سر جنگ ندارد و نمی تواند سر جنگ با آن داشته باشد، چون خود وابسته به طبقه حاکمه است و مدافع بی چون و چرای نظام فئودالی ـ بنده داری حاکم است.
• در مبارزه بی امان طبقاتی هرگز کسی نمی تواند بیطرف باشد، حتی اگر خود را در غاری پنهان کرده باشد.
• کناره گیری از نبرد طبقاتی نیز نوعی موضعگیری است.
• بویژه کسی که مثل سعدی می اندیشد و اندیشه هایش را روی کاغذ می آورد و در دسترس دیگران قرار می دهد، بطور خود به خودی وارد کارزار اجتماعی می شود و به جانبداری از طبقه ای بر ضد طبقات دیگر می پردازد.
• جامعه طبقاتی میدان پهناور جنگ طبقاتی است و ادعای سر جنگ نداشتن یا از سر نادانی است و یا به قصد عوامفریبی است.
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
حکم اول
• جوانان شایسته بختور
• ز گفتار پیران نپیچند سر
• سعدی در این بیت، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این بیت، دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کهنه (پیر) می داند و از جوانان بختور اطاعت بی چون و چرا از پیران را می طلبد.
• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن (3) است:
3
• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن نو است:
• نو باید به نفی (4) کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.
4
• نو باید به نفی دیالک تیکی کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.
• اینجا باید توجه داشت که سعدی این حکم را در رابطه با انتقال تجربه و دانش از نسل کهنه به نسل نو به خدمت می گیرد.
• نفی دیالک تیکی کهنه از سوی نو نیز معنائی جز این ندارد:
• نسل جدید باید تجربه و دانش تاکنونی بشریت را از آن خود کند، از نو به محک زند، درجه حقیقت آنها را تعیین کند، جنبه های درست را حفظ و جنبه های غلط و نادرست را نفی کند.
• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و (5) است:
5
• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری است:
• پیران گنجینه بی بدیلی از تجربه و دانش اند و جوانان را چاره ای جز از آن خود کردن تجارب و داشن اندوخته بشری و انتقال به نسل بعد نیست.
• این حکم اما به خودی خود نادرست و زیانبار است.
• جوانان را نباید به اطاعت (6) از پیران واداشت.
6
• جوانان را نباید به اطاعت کورکورانه از پیران واداشت.
• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال (7) و (8) بیاموزند.
7 ـ 8
• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال اندیشه و عمل بیاموزند.
• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های (9) را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از (10) قادر باشند.
9 ـ 10
• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های مفاهیم را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از دروغ قادر باشند.
• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات (11) آنها در کوره (12) به قبول آنها تن در دهند.
11 ـ 12
• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات صحت آنها در کوره پراتیک به قبول آنها تن در دهند.
• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال (13) بیان کننده آن احکام نیست.
13
• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال سوبژکت بیان کننده آن احکام نیست.
• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با (14) پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.
14
• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با محک پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.
• حتی خود سعدی در رابطه با ابراهیم و آزر از سرپیچی ابراهیم از فرامین آزر دفاع می کند، اگر چه آزر بمراتب سالخورده تر از ابراهیم است.
• حتی حافظ به این حقیقت امر واقف است:
حافظ
• در خلوص منت، ار هست شکی، تجربه کن
• کس عیار زر خالص نشناسد چو محک.
• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک (15) و (16) را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد.
15 ـ 16
• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد و از نقش تعیین کننده پراتیک (تجربه) به مثابه محکی بدیهی و بی چون و چرا پرده برمی دارد.
• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از (17) به مثابه «معیار (18) احکام» انطباق شگرفی دارد.
17 ـ 18
• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از پراتیک به مثابه «معیار حقیقت احکام» انطباق شگرفی دارد.
حکم دوم
• دمی سوزناک از دلی با خبر
• قوی تر که هفتاد تیغ و تبر
• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و عمدا به (3) این دیالک تیک می پردازد.
3
• عمدا به وارونه سازی این دیالک تیک می پردازد.
• به نظر او، نفس سوزناک شیخ خلوت نشین دانا هفتاد بار مؤثرتر از تیغ و تبر توده ها ست.
• پس به جای تشکل و سازمان و اعتراض و شورش و قیام و یورش و انقلاب، باید پیش خلوت نشین دانا رفت و التماس دعا داشت.
• این را می گویند تحمیق و تخدیر بی پرده و علنی توده ها.
• عوامفریبی (4) سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:
4
• عوامفریبی ایدئولوژیکی سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:
• سعدی فقط به (5) و (6) صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.
5 ـ 6
• سعدی فقط به بسط و تعمیم صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.
• سعدی (7) را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.
7
• سعدی تئوری را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.
• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، (8)، از فعالیت، (9)، از حرکت و جنبش، (10) و (11) می سازد.
8 ـ 11
• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، خرافه، از فعالیت، انفعال، از حرکت و جنبش، سکون و رکود می سازد.
• جوانان شایسته بختور
• ز گفتار پیران نپیچند سر
• سعدی در این بیت، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این بیت، دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کهنه (پیر) می داند و از جوانان بختور اطاعت بی چون و چرا از پیران را می طلبد.
• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن (3) است:
3
• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن نو است:
• نو باید به نفی (4) کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.
4
• نو باید به نفی دیالک تیکی کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.
• اینجا باید توجه داشت که سعدی این حکم را در رابطه با انتقال تجربه و دانش از نسل کهنه به نسل نو به خدمت می گیرد.
• نفی دیالک تیکی کهنه از سوی نو نیز معنائی جز این ندارد:
• نسل جدید باید تجربه و دانش تاکنونی بشریت را از آن خود کند، از نو به محک زند، درجه حقیقت آنها را تعیین کند، جنبه های درست را حفظ و جنبه های غلط و نادرست را نفی کند.
• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و (5) است:
5
• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری است:
• پیران گنجینه بی بدیلی از تجربه و دانش اند و جوانان را چاره ای جز از آن خود کردن تجارب و داشن اندوخته بشری و انتقال به نسل بعد نیست.
• این حکم اما به خودی خود نادرست و زیانبار است.
• جوانان را نباید به اطاعت (6) از پیران واداشت.
6
• جوانان را نباید به اطاعت کورکورانه از پیران واداشت.
• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال (7) و (8) بیاموزند.
7 ـ 8
• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال اندیشه و عمل بیاموزند.
• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های (9) را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از (10) قادر باشند.
9 ـ 10
• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های مفاهیم را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از دروغ قادر باشند.
• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات (11) آنها در کوره (12) به قبول آنها تن در دهند.
11 ـ 12
• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات صحت آنها در کوره پراتیک به قبول آنها تن در دهند.
• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال (13) بیان کننده آن احکام نیست.
13
• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال سوبژکت بیان کننده آن احکام نیست.
• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با (14) پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.
14
• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با محک پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.
• حتی خود سعدی در رابطه با ابراهیم و آزر از سرپیچی ابراهیم از فرامین آزر دفاع می کند، اگر چه آزر بمراتب سالخورده تر از ابراهیم است.
• حتی حافظ به این حقیقت امر واقف است:
حافظ
• در خلوص منت، ار هست شکی، تجربه کن
• کس عیار زر خالص نشناسد چو محک.
• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک (15) و (16) را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد.
15 ـ 16
• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد و از نقش تعیین کننده پراتیک (تجربه) به مثابه محکی بدیهی و بی چون و چرا پرده برمی دارد.
• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از (17) به مثابه «معیار (18) احکام» انطباق شگرفی دارد.
17 ـ 18
• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از پراتیک به مثابه «معیار حقیقت احکام» انطباق شگرفی دارد.
حکم دوم
• دمی سوزناک از دلی با خبر
• قوی تر که هفتاد تیغ و تبر
• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و عمدا به (3) این دیالک تیک می پردازد.
3
• عمدا به وارونه سازی این دیالک تیک می پردازد.
• به نظر او، نفس سوزناک شیخ خلوت نشین دانا هفتاد بار مؤثرتر از تیغ و تبر توده ها ست.
• پس به جای تشکل و سازمان و اعتراض و شورش و قیام و یورش و انقلاب، باید پیش خلوت نشین دانا رفت و التماس دعا داشت.
• این را می گویند تحمیق و تخدیر بی پرده و علنی توده ها.
• عوامفریبی (4) سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:
4
• عوامفریبی ایدئولوژیکی سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:
• سعدی فقط به (5) و (6) صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.
5 ـ 6
• سعدی فقط به بسط و تعمیم صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.
• سعدی (7) را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.
7
• سعدی تئوری را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.
• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، (8)، از فعالیت، (9)، از حرکت و جنبش، (10) و (11) می سازد.
8 ـ 11
• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، خرافه، از فعالیت، انفعال، از حرکت و جنبش، سکون و رکود می سازد.
• سعدی در واقع دیالک تیک (12) و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را به تسلیم (13) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.
12 ـ 13
• سعدی در واقع دیالک تیک مقاومت و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا نقش تعیین کننده را به تسلیم (دعا) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.
حکم سوم
• که فکرش بلیغ است و رأیش بلند
• در این شیوه زهد و طامات و پند
• نه در خود و کوپال و گرز گران
• که این شیوه ختم است بر دیگران
• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، دیالک تیک یاد شده را (3) می سازد.
3
• و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، حتی دیالک تیک یاد شده را وارونه می سازد.
• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به (4) (خود و کوپال و گرز گران) می داند.
4
• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به جنگ افزار (خود و کوپال و گرز گران) می داند.
• او بدین طریق، سعدی را به هراس می افکند.
• سعدی اهل اندیشه است، ولی هر اندیشمندی حتما نباید طرفدار خلق باشد.
• سعدی اندیشمند طبقه حاکمه است و گرز و کوپالش کلام شیرین تر از انگبین او ست.
• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن (5) است.
5
• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن عمل و اعمال قهر است، اگرچه بدون اندیشه راهنما نمی توان به عمل درست دست زد.
• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک (6) و (7) مؤثر واقع می شوند.
6 ـ 7
• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک عمل و اندیشه مؤثر واقع می شوند.
• ما هرگز نباید یکی از دو قطب دیالک تیک ها را مطلق کنیم و دیگری را به باد فراموشی بسپاریم.
• مطلق کردن تئوری (8) در دیالک تیک پراتیک و تئوری به (9) منجر خواهد شد و مطلق کردن پراتیک (عمل) به (10).
8 ـ 10
• مطلق کردن تئوری (اندیشه) در دیالک تیک پراتیک و تئوری به انفعال منجر خواهد شد و مطلق کردن پراتیک (عمل) به پرکتیسیسم.
8 ـ 10
• مطلق کردن تئوری (اندیشه) در دیالک تیک پراتیک و تئوری به انفعال منجر خواهد شد و مطلق کردن پراتیک (عمل) به پرکتیسیسم.
مراجعه کنید به پرکتیسیسم.
• این یکی از بحث های مهم مارکس با هگلیانیست های جوان بوده است.
• اما نباید به بهانه تعیین کننده نهائی بودن پراتیک، تئوری را دست کم گرفت.
• تفکر درست، به طور کلی، توجه جدی و بی چون و چرا به دیالک تیک قضایا ست.
• همیشه باید از عمده و مطلق کردن قطبی و نادیده گرفتن قطب دیگر دیالک تیک خودداری کرد.
• در اهمیت بی چون و چرای تئوری تردیدی نیست و نمی توان در این مورد مبالغه کرد.
• بدون تئوری راهنما، عمل انسانی کورکورانه و مخاطره آمیز خواهد بود.
• سعدی از شنیدن صرف واژه های «خود و کوپال و گرز گران» هراسش می گیرد و هر گونه توهمی را از روشنفکر توده ای می گیرد:
حکم چهارم
• نداند که ما را سر جنگ نیست
• و گرنه مجال سخن تنگ نیست.
• سعدی برای پیکار و مقاومت تره هم خرد نمی کند.
• او دیالک تیک پیکار و اندیشه را با خشم در هم می شکند و اعلام می کند، که «سر جنگ ندارد» و گرنه مجال سخنش تنگ نیست.
• سعدی با نظام اجتماعی موجود سر جنگ ندارد و نمی تواند سر جنگ با آن داشته باشد، چون خود وابسته به طبقه حاکمه است و مدافع بی چون و چرای نظام فئودالی ـ بنده داری حاکم است.
• در مبارزه بی امان طبقاتی هرگز کسی نمی تواند بیطرف باشد، حتی اگر خود را در غاری پنهان کرده باشد.
• کناره گیری از نبرد طبقاتی نیز نوعی موضعگیری است.
• بویژه کسی که مثل سعدی می اندیشد و اندیشه هایش را روی کاغذ می آورد و در دسترس دیگران قرار می دهد، بطور خود به خودی وارد کارزار اجتماعی می شود و به جانبداری از طبقه ای بر ضد طبقات دیگر می پردازد.
• جامعه طبقاتی میدان پهناور جنگ طبقاتی است و ادعای سر جنگ نداشتن یا از سر نادانی است و یا به قصد عوامفریبی است.
حکم پنجم
• سخن در صلاح است و تدبیر و خوی
• نه در اسب و میدان و چوگان و گوی
• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد و بعد از آن دیالک تیک هیچ و (3) می سازد یعنی عملا (4) می کند.
3 ـ 4
• بعد از آن دیالک تیک هیچ و همه چیز می سازد یعنی عملا تخریبش می کند.
• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (5) را (6) و زور بازو (7) را (8) تلقی می کند.
5 ـ 8
• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (اندیشه) را همه چیز و زور بازو (عمل) را هیچ تلقی می کند.
• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار (9) آن دست می زنند.
9
• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار جفت دیالک تیکی آن دست می زنند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (10) را دور می اندازد و تئوری (11) را مطلق می کند.
10 ـ 11
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (اسب و میدان و چوگان و گوی) را دور می اندازد و تئوری (صلاح و تدبیر و خوی) را مطلق می کند.
• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به (12) می دهد.
12
• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به تئوری می دهد، در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و (13) تئوری و هم تنها (14) قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
13 ـ 14
• در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و نیروی محرکه تئوری و هم تنها محک قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
• حافظ هم حتی به این حقیقت امر واقف است:
حافظ
• خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
• تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.
• حافظ در این بیت، کشف کبیر مارکس را صدها سال پیش بر زبان می راند:
• معیار حقیقت، پراتیک (تجربه) است و بس.
• البته باید توجه داشت که گسستن این دیالک تیک و دور انداختن یکی از آن دو، در هر صورت روشی متافیزیکی و بسیار غلط و خطرناک است.
• کسانی که بر خلاف سعدی تئوری را دور می اندازند و پراتیک را مطلق می کنند، به منجلاب عملگرائی (پرکتیسیسم) می غلتند و نمی توانند راه از چاه بشناسند.
• تئوری و پراتیک نمی توانند و نباید مجزا از هم در نظر گرفته شوند و هرگز نباید به بهانه تعیین کننده بودن پراتیک، به تئوری کم بها داده شود.
• سخن در صلاح است و تدبیر و خوی
• نه در اسب و میدان و چوگان و گوی
• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد.
1 ـ 2
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد و بعد از آن دیالک تیک هیچ و (3) می سازد یعنی عملا (4) می کند.
3 ـ 4
• بعد از آن دیالک تیک هیچ و همه چیز می سازد یعنی عملا تخریبش می کند.
• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (5) را (6) و زور بازو (7) را (8) تلقی می کند.
5 ـ 8
• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (اندیشه) را همه چیز و زور بازو (عمل) را هیچ تلقی می کند.
• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار (9) آن دست می زنند.
9
• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار جفت دیالک تیکی آن دست می زنند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (10) را دور می اندازد و تئوری (11) را مطلق می کند.
10 ـ 11
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (اسب و میدان و چوگان و گوی) را دور می اندازد و تئوری (صلاح و تدبیر و خوی) را مطلق می کند.
• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به (12) می دهد.
12
• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به تئوری می دهد، در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و (13) تئوری و هم تنها (14) قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
13 ـ 14
• در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و نیروی محرکه تئوری و هم تنها محک قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
• حافظ هم حتی به این حقیقت امر واقف است:
حافظ
• خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
• تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.
• حافظ در این بیت، کشف کبیر مارکس را صدها سال پیش بر زبان می راند:
• معیار حقیقت، پراتیک (تجربه) است و بس.
• البته باید توجه داشت که گسستن این دیالک تیک و دور انداختن یکی از آن دو، در هر صورت روشی متافیزیکی و بسیار غلط و خطرناک است.
• کسانی که بر خلاف سعدی تئوری را دور می اندازند و پراتیک را مطلق می کنند، به منجلاب عملگرائی (پرکتیسیسم) می غلتند و نمی توانند راه از چاه بشناسند.
• تئوری و پراتیک نمی توانند و نباید مجزا از هم در نظر گرفته شوند و هرگز نباید به بهانه تعیین کننده بودن پراتیک، به تئوری کم بها داده شود.
• بدون تئوری نمی توان عمل کرد و نباید عمل کرد.
• پراتیک خالی از تئوری، پراتیک به معنی واقعی کلمه نیست، عملی کورکورانه و بی نتیجه است.
• در اواخر قرن بیستم در ایران گرایشی ماجراجو به مطلق کردن عمل چریکی و دور انداختن تئوری اقدام کرد و حتی دیالک تیک استرتژی و تاکتیک را در هم شکست و از موضع عرفانی از ذوب آندو در یکدیگر سخن گفت.
انحرافی نیست که با زیر پا گذاشتن دیالک تیک آغاز نشود و سرانجام به فاجعه منجر نشود.
پایان
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر