آرتور شوپنهاور (1788 ـ 1860)
بخش اول
• (سمیوتیک به تئوری عمومی علائم زبانی اطلاق می شود.
• سمیوتیک بمثابه بخشی از تئوری شناخت به بررسی علائم مشخص زبان معینی نمی پردازد.
• سمیوتیک تئوری زبانی عام است. مترجم)
• خبر مرگ خدا شکننده ترین خبری بوده، که انسان شنیده است.
• از آنجا که خدا هرگز نبوده است، یعنی مرگ او مرگی مجازی بوده است، با این حال، عواقب آن ویرانگر بوده اند.
• در حالیکه در تفکر متافیزیکی غرب ـ از آناکسیمندر تا هگل ـ نظام کاینات و توسعه آن تحت تأثیر متعالی ترین معنای فنا ناپذیر، یعنی معنای کلی الهی و عام قرار داشت، تفکر مدرن از هر نوع ماوراء الطبیعه تهی است.
• مرگ خدا که در سال های سی قرن نوزدهم رخ داد، بهائی است که انسان ها برای پیشرفت ضرور از متافیزیک به مدرنیته پرداخت می کنند.
• به عبارت دقیق تر، بهائی است که انسان ها برای پیشرفت از تولید دستی و مانوفاکتور به شیوه تولید فنی ـ صنعتی می پردازند.
• متافیزیک ـ از زمان آناکسیمندر تا زمان هگل ـ برای تفکر و عمل در این دنیا طبیعت الهی فراگیر و خلاق قائل می شود، یعنی تفکر و عمل را ـ بدون چون و چرا ـ تابع اراده الهی می داند.
• کلام قصار نیچه، «خدا مرده است!» حاکی از آن است که در ورای جهان مادی چیزی وجود ندارد.
• اما اگر هیچ نیروی غیرمادی الهی رابطه میان انسان و واقعیت، جهان و طبیعت را دوبله نمی کند، پس ضامن قابل شناخت بودن جهان و صحت تسلط فنی بر آن کی و یا چی می تواند باشد؟
• انسان، سوبژکت، تفکر از سوئی و جهان، اوبژکت، وجود از سوی دیگر در چه رابطه ای نسبت به هم قرار دارند، اگر علت اولیه الهی وجود ندارد که هر دو طرف در آن بر هم انطباق پیدا کنند.
• آیا در این صورت یک دره ایراسیونال پدید نمی آید؟
• پایه رئال و مشترک سوبژکت و اوبژکت اما در واقع، در نیروهای مولده قرار دارد.
• فلسفه بورژوائی از دوره رومانتیک به بعد، اما به وجود دره غیر قابل عبوری میان سوبژکت و اوبژکت اعتقاد راسخ دارد.
• فلسفه بورژوائی تنها از طریق مقدم دانستن معرفتی ـ نظری سوبژکت بر اوبژکت می تواند راه خروجی از این بن بست پیدا کند:
• یعنی از طریق انتقال (پروژکسیون) حقیقت جهان به تک تک سوبژکت های منفرد.
• شوپنهاور در اثر خود تحت عنوان «جهان بمثابه اراده و تصور» (1813) می نویسد:
• «اوبژکت بطور کلی ـ بی اعتنا به منشاء آن ـ بمثابه اوبژکت بوسیله سوبژکت مشروط می شود.
• یعنی اوبژکت ـ ماهیتا ـ چیزی جز تصور سوبژکت نیست.
• این حکم با اطمینان و وضوح تام و تمام بدان معنی است که سودای درک ماهیت فی نفسه چیزها از طریق شناخت و تصور بطور کلی بیهوده و بی سرانجام است.
• چون این سودا و نیت از خارج به سوی چیزها روانه می شود، به همان دلیل هم باید در خارج از آنها بماند.
• تا زمانی که ما در شناخت درجا می زنیم، جهان برای ما تصور صرف خواهد بود و بس.
• زیرا اینجا راهی برای خروج وجود ندارد.»
•
• همین جداسازی زورکی شناخت بشری از موضوعات شناخت شالوده و بنیان هر نوع سوبژکتیویسم و اوبسکورانیسم به اصطلاح پسا استروکتورالیسم و پسامدرنیسم است.
• (سوبژکتیویسم، بطور کلی به هر قضاوت و عمل اطلاق می شود، که با اوضاع و احوال عینی انطباق نداشته باشد.
• مشخصه کلی سوبژکتیویسم، عبارت است از مبالغه اراده گرایانه در نقش عامل سوبژکتیف.
• سوبژکتیویسم مشخصه ماهوی اغلب تئوری های اجتماعی ایدئالیستی است. مترجم)
• (اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که انسان ها را عمدا در جهل و نادانی نگه می دارد، مانع تفکر خلاق آنها می شود و به باور بر چیزهای ماورای طبیعی سوق می دهد.
• طالبان نماینده بارز این گرایش است. مترجم)
ادامه دارد.
فیلسوف، نویسنده و استاد مدارس عالی آلمان
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.
از سمیوتیک ماتریالیسی تا ماتریالیسم سمیوتیکی
از مارکس و انگلس و فردیناندو ساسور تا کلاود لوی اشتراوس
مارکوس دیک
برگردان شین میم شین
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.
از سمیوتیک ماتریالیسی تا ماتریالیسم سمیوتیکی
از مارکس و انگلس و فردیناندو ساسور تا کلاود لوی اشتراوس
مارکوس دیک
برگردان شین میم شین
(سرچشمه: توپوس 31)
بخش اول
• (سمیوتیک به تئوری عمومی علائم زبانی اطلاق می شود.
• سمیوتیک بمثابه بخشی از تئوری شناخت به بررسی علائم مشخص زبان معینی نمی پردازد.
• سمیوتیک تئوری زبانی عام است. مترجم)
• خبر مرگ خدا شکننده ترین خبری بوده، که انسان شنیده است.
• از آنجا که خدا هرگز نبوده است، یعنی مرگ او مرگی مجازی بوده است، با این حال، عواقب آن ویرانگر بوده اند.
• در حالیکه در تفکر متافیزیکی غرب ـ از آناکسیمندر تا هگل ـ نظام کاینات و توسعه آن تحت تأثیر متعالی ترین معنای فنا ناپذیر، یعنی معنای کلی الهی و عام قرار داشت، تفکر مدرن از هر نوع ماوراء الطبیعه تهی است.
• مرگ خدا که در سال های سی قرن نوزدهم رخ داد، بهائی است که انسان ها برای پیشرفت ضرور از متافیزیک به مدرنیته پرداخت می کنند.
• به عبارت دقیق تر، بهائی است که انسان ها برای پیشرفت از تولید دستی و مانوفاکتور به شیوه تولید فنی ـ صنعتی می پردازند.
• متافیزیک ـ از زمان آناکسیمندر تا زمان هگل ـ برای تفکر و عمل در این دنیا طبیعت الهی فراگیر و خلاق قائل می شود، یعنی تفکر و عمل را ـ بدون چون و چرا ـ تابع اراده الهی می داند.
تفاوت بنیادی متافیزیک با مدرنیته فقط این است که در طبیعت مدرنیته، ماده تغییریابنده بیشتری وجود دارد.
• مشخصه مدرنیته عبارت از این است که انسان خود را فقط تابع طبیعت خود می سازد.
• انسان ببرکت وسایل تولید فنی ـ صنعتی خویش به صنعتگر بدل می شود، به فرمانفرمای طبیعت مادی بدل می شود.
• و انسان در نتیجه آن، مولدیت (خلاقیت) خود را کشف می کند، خود را بمثابه عالی ترین معنامولد کشف می کند.
• مشخصه مدرنیته عبارت از این است که انسان خود را فقط تابع طبیعت خود می سازد.
• انسان ببرکت وسایل تولید فنی ـ صنعتی خویش به صنعتگر بدل می شود، به فرمانفرمای طبیعت مادی بدل می شود.
• و انسان در نتیجه آن، مولدیت (خلاقیت) خود را کشف می کند، خود را بمثابه عالی ترین معنامولد کشف می کند.
• کلام قصار نیچه، «خدا مرده است!» حاکی از آن است که در ورای جهان مادی چیزی وجود ندارد.
• اما اگر هیچ نیروی غیرمادی الهی رابطه میان انسان و واقعیت، جهان و طبیعت را دوبله نمی کند، پس ضامن قابل شناخت بودن جهان و صحت تسلط فنی بر آن کی و یا چی می تواند باشد؟
• انسان، سوبژکت، تفکر از سوئی و جهان، اوبژکت، وجود از سوی دیگر در چه رابطه ای نسبت به هم قرار دارند، اگر علت اولیه الهی وجود ندارد که هر دو طرف در آن بر هم انطباق پیدا کنند.
• آیا در این صورت یک دره ایراسیونال پدید نمی آید؟
• پایه رئال و مشترک سوبژکت و اوبژکت اما در واقع، در نیروهای مولده قرار دارد.
• فلسفه بورژوائی از دوره رومانتیک به بعد، اما به وجود دره غیر قابل عبوری میان سوبژکت و اوبژکت اعتقاد راسخ دارد.
• فلسفه بورژوائی تنها از طریق مقدم دانستن معرفتی ـ نظری سوبژکت بر اوبژکت می تواند راه خروجی از این بن بست پیدا کند:
• یعنی از طریق انتقال (پروژکسیون) حقیقت جهان به تک تک سوبژکت های منفرد.
• شوپنهاور در اثر خود تحت عنوان «جهان بمثابه اراده و تصور» (1813) می نویسد:
• «اوبژکت بطور کلی ـ بی اعتنا به منشاء آن ـ بمثابه اوبژکت بوسیله سوبژکت مشروط می شود.
• یعنی اوبژکت ـ ماهیتا ـ چیزی جز تصور سوبژکت نیست.
• این حکم با اطمینان و وضوح تام و تمام بدان معنی است که سودای درک ماهیت فی نفسه چیزها از طریق شناخت و تصور بطور کلی بیهوده و بی سرانجام است.
• چون این سودا و نیت از خارج به سوی چیزها روانه می شود، به همان دلیل هم باید در خارج از آنها بماند.
• تا زمانی که ما در شناخت درجا می زنیم، جهان برای ما تصور صرف خواهد بود و بس.
• زیرا اینجا راهی برای خروج وجود ندارد.»
•
• همین جداسازی زورکی شناخت بشری از موضوعات شناخت شالوده و بنیان هر نوع سوبژکتیویسم و اوبسکورانیسم به اصطلاح پسا استروکتورالیسم و پسامدرنیسم است.
• (سوبژکتیویسم، بطور کلی به هر قضاوت و عمل اطلاق می شود، که با اوضاع و احوال عینی انطباق نداشته باشد.
• مشخصه کلی سوبژکتیویسم، عبارت است از مبالغه اراده گرایانه در نقش عامل سوبژکتیف.
• سوبژکتیویسم مشخصه ماهوی اغلب تئوری های اجتماعی ایدئالیستی است. مترجم)
• (اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که انسان ها را عمدا در جهل و نادانی نگه می دارد، مانع تفکر خلاق آنها می شود و به باور بر چیزهای ماورای طبیعی سوق می دهد.
• طالبان نماینده بارز این گرایش است. مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر