شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت.
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
«ما با لوح نوینی در دست، پیامبرانه وارد صحنه جهان نمی شویم.
ما فقط می گوئیم که حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!
«ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که چرا باید به مبارزه برخیزد.
و شعور چیزی است که طبقه کارگر باید از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!»
مارکس
• نعمات مادی در فلسفه اجتماعی سعدی، تولید نمی شوند، بلکه از آسمان نازل می شوند.
• خدا در روز کذائی الست به قلم قضا، روزی هر موجودی را بر پیشانی اش نوشته و آنها حتی اگر زیر سنگی غول آسا و یا در قله قاف باشند، روزی خود را دریافت می کنند.
• اشکال منطقی و تجربی این تئوری غیرعلمی، پاسخ به این مسئله است که چرا موجوداتی از گرسنگی می میرند.
• علمای عوامفریب برای خروج از این بن بست تجربی ـ منطقی پاسخی سرهم بندی کرده اند.
• آنها طول عمر و محل زندگی هر کس را با میزان روزی او در پیوند قرار می دهند:
• مرگ هر موجود وقتی فرامی رسد که روزی اش را خورده و تمام کرده باشد.
• بدین طریق، مرگ موجودات در ایام قحطی نه از گرسنگی، بلکه از پایان رزق معین و معلوم است.
• اما اکنون این سؤال پیش می آید که چرا فقیه کذائی را ـ در شعر «قحط سالی در دمشق» ـ غم بینوایان از پا در می آورد؟
• مگر مرگ آنها به سبب تمامخواری روزی خویش نبوده است؟
• سعدی باید دست به گریبان با هزاران تناقض زیسته باشد.
• کاری که سعدی در این حکم انجام می دهد، تعمیم شیوه زیست اشراف بنده دار، فئودال و دربار است.
• در قاموس سعدی، مار و مور به همانسان روزگار می گذرانند، که اشراف بنده دار، فئودال و دربار.
• همانطور که اشراف بنده دار، فئودال و دربار در تولید مایحتاج خود شرکت نمی کنند، کار تولیدی را ننگ می شمارند و مایحتاج خود را از سوی توده مولد و زحمتکش، حاضر و آماده در اختیار می گیرند، همان طور که آنها ماست و پنیر و طعام و عسل و گلقند و لباس و قصر و باغ و اسب و ساز و برگ جنگ و تفریح و تفرج خود را حاضر و آماده از سوی زحمتکشان شهر و ده دریافت می کنند و از چند و چون تولید آنها کوچکترین خبری ندارند، به همانسان نیز مار و مور رزق و روزی خود را از خدا دریافت می کنند.
• این ادعای سعدی ادعائی سراپا تخیلی و تعمدی است.
• جانوران زندگی انگلی نمی شناسند.
• حتی لاشخورها، که فونکسیون پاکسازی و نظافت طبیعت را به عهده دارند، برای کشف لاشه و تغذیه از آن زحمت می کشند.
• مار طعمه خود را با توسعه استراتژی تولیدی شگفت انگیزی شکار می کند.
• کسی غذای حاضر و آماده برای مار و مور نمی فرستد.
• چه بسا شیرانی که به علت بیماری و ناتوانی از شکار، از گرسنگی می میرند.
• به نظر سعدی خدا مسئولیت روزی هر موجودی را از مار و مور تا حیوان و انسان به عهده دارد.
• حدود هشتاد سال بعد، خواجه حافظ نیز همین نظر را دارد:
بیت
• ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
• با پادشه بگو، که روزی مقدر است.
• این نظریه باطل، سعدی را گرفتار معضلات کمرشکن ایدئولوژیکی، منطقی و طبقاتی خواهد ساخت.
• ایدئولوگ نظام اجتماعی فئودالی باشی و ادعا کنی که روزی مقدر است، خود معضلی دست و پا گیر است.
• اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید «خداوندان نعمت» روزی خود و خانواده خود را از استثمار توده مولد و زحمتکش جامعه فراهم آورند؟
• اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید بنده ها و رعایا تن به استثمار و کار کمرشکن بدهند؟
• چگونه می توان خدا را روزی رسان مطلق و بی چون و چرای مار و مور قلمداد کرد و همزمان فرمان تازیانه و شلاق در ملأ عام بر اندام بنده و رعیت فراری صادر نمود؟
رهنمود سعدی به پادشاه
• اولین بار: تربیت، پند است
• دومین : توبه خانه و بند است
• سومین : توبه و پشیمانی
• چارمین : عهد و شرط و سوگند است
• پنجمین : گردنش بزن که خبیث
• به قضای بد آرزومند است.
• اگر کسی همین تئوری را به محک تجربه و پراتیک زنده زندگی بزند و در گوشه محرابی، در انتظار روزی خویش بنشیند، سعدی و حافظ چه خواهند کرد؟
• اتفاقا سعدی در بوستان به چنین آزمایشی اشاره می کند.
• مردی روباه بی دست و پائی را می بیند که از باقی مانده شکار شیر تغذیه می کند و زنده می ماند.
• او همانند سعدی این امر را به معنی روزی رسانی خدا تعبیر می کند و ایده خود را مورد آزمون و آزمایش مستقیم قرار می دهد :
حکم
• یقین، دیده مرد، بیننده کرد
• شد و تکیه بر آفریننده کرد :
• کزین پس، به کنجی نشینم چو مور
• که روزی نخوردند پیلان، به زور.
• زنخدان فرو برد، چندی به جیب
• که بخشنده، روزی فرستد زغیب.
• پراتیک، مطمئن ترین محک تعیین حقیقت احکام است.
• بدین طریق بی پایه بودن ایده موسوم به «روزی رسانی خدا» در عمل اثبات می شود :
حکم
• نه بیگانه تیمار خوردش، نه دوست
• چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست.
• اگر کس دیگری به جای سعدی بود، به تصحیح نظریه و نظر خویش اقدام می کرد، ولی سعدی هرکس نیست.
• وابستگی طبقاتی شعور انسان ها را مختل می کند و از خردمندترین و هوشمندترین آنها ابلهی کور و کودن می سازد.
• از این رو ست که سعدی به جای تصحیح نظریه و نظر خویش، ویراژ می دهد و گرد و خاک راه می اندازد.
• او مرد آزمون و آزمایش وعمل را مورد حمله لفظی بی رحمانه قرار می دهد و از زبان دیوار محراب به تحقیر و توهین او می پردازد:
حکم
• چو صبرش نماند، از ضعیفی و هوش
• ز دیوار محرابش آمد بگوش :
• برو، شیر درنده باش، ای دغل
• مینداز، خود را چو روباه شل
• چو شیر، آن که را گردنی فربه است
• گر افتد چو روبه، سگ از وی به است.
• مفهوم و اصطلاحی که دیوار محراب به کار می برد، مفهوم و اصطلاح آشنائی است که اربابان فئودال و بعدها سرمایه دار در حق مولدین زحمتکش بکار می برند:
• «گردن فربه» داشتن و تن به استثمار اربابان ندادن.
• دیوار محراب را باید به جرم وارونه سازی حقایق سرزنش و ملامت کرد، زیرا گردن کلفت های واقعی نه مولدین لاغر و رنجور، بلکه اشراف مفتخور، بیکاره و عیاش بنده دار، فئودال و دربارند.
• سعدی می تواند دشنام و توهین و ناسزا تحویل مرد آزمایشگر دهد، ولی نمی تواند بطلان نظر خود را کتمان کند.
• کسانی که چنین نظریات باطلی را رواج می دهند، یا باید از سرچشمه واقعی «رزق و روزی» بی خبر باشند و یا خود را به بی خبری زده باشند.
• نانی که سعدی و حافظ هر روزه می خورند، مائده آسمانی نیست، بلکه در روند عرقریز تولید مادی تهیه می شود.
• ساده ترین موجود تک سلولی زنده، یعنی آمیب، کلیه امکانات ادراک حسی خود را برای برقراری رابطه با محیط زیست خود بسیج می کند، تا «نانی به کف آرد و به غفلت نخورد»، چه برسد به انسان.
پایان
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت.
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
«ما با لوح نوینی در دست، پیامبرانه وارد صحنه جهان نمی شویم.
ما فقط می گوئیم که حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!
«ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که چرا باید به مبارزه برخیزد.
و شعور چیزی است که طبقه کارگر باید از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!»
مارکس
شین میم شین
حکم
• مهیا کن روزی مار و مور
• اگر چند، بی دست و پای اند و زور
• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «روزی»، «تهیه» و «بی دست و پائی»
• مفهوم «رزق و روزی» یکی از مفاهیم اصلی فلسفه اجتماعی سعدی و بعد حافظ است.
• بنظر سعدی موجودات زنده مشتی انگل و مفتخورند و خدا پادشاهی انگلپرور و مفتخورپرور است.
• مهیا کن روزی مار و مور
• اگر چند، بی دست و پای اند و زور
• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «روزی»، «تهیه» و «بی دست و پائی»
• مفهوم «رزق و روزی» یکی از مفاهیم اصلی فلسفه اجتماعی سعدی و بعد حافظ است.
• بنظر سعدی موجودات زنده مشتی انگل و مفتخورند و خدا پادشاهی انگلپرور و مفتخورپرور است.
• نعمات مادی در فلسفه اجتماعی سعدی، تولید نمی شوند، بلکه از آسمان نازل می شوند.
• خدا در روز کذائی الست به قلم قضا، روزی هر موجودی را بر پیشانی اش نوشته و آنها حتی اگر زیر سنگی غول آسا و یا در قله قاف باشند، روزی خود را دریافت می کنند.
• اشکال منطقی و تجربی این تئوری غیرعلمی، پاسخ به این مسئله است که چرا موجوداتی از گرسنگی می میرند.
• علمای عوامفریب برای خروج از این بن بست تجربی ـ منطقی پاسخی سرهم بندی کرده اند.
• آنها طول عمر و محل زندگی هر کس را با میزان روزی او در پیوند قرار می دهند:
• مرگ هر موجود وقتی فرامی رسد که روزی اش را خورده و تمام کرده باشد.
• بدین طریق، مرگ موجودات در ایام قحطی نه از گرسنگی، بلکه از پایان رزق معین و معلوم است.
• اما اکنون این سؤال پیش می آید که چرا فقیه کذائی را ـ در شعر «قحط سالی در دمشق» ـ غم بینوایان از پا در می آورد؟
• مگر مرگ آنها به سبب تمامخواری روزی خویش نبوده است؟
• سعدی باید دست به گریبان با هزاران تناقض زیسته باشد.
• کاری که سعدی در این حکم انجام می دهد، تعمیم شیوه زیست اشراف بنده دار، فئودال و دربار است.
• در قاموس سعدی، مار و مور به همانسان روزگار می گذرانند، که اشراف بنده دار، فئودال و دربار.
• همانطور که اشراف بنده دار، فئودال و دربار در تولید مایحتاج خود شرکت نمی کنند، کار تولیدی را ننگ می شمارند و مایحتاج خود را از سوی توده مولد و زحمتکش، حاضر و آماده در اختیار می گیرند، همان طور که آنها ماست و پنیر و طعام و عسل و گلقند و لباس و قصر و باغ و اسب و ساز و برگ جنگ و تفریح و تفرج خود را حاضر و آماده از سوی زحمتکشان شهر و ده دریافت می کنند و از چند و چون تولید آنها کوچکترین خبری ندارند، به همانسان نیز مار و مور رزق و روزی خود را از خدا دریافت می کنند.
• این ادعای سعدی ادعائی سراپا تخیلی و تعمدی است.
• جانوران زندگی انگلی نمی شناسند.
• حتی لاشخورها، که فونکسیون پاکسازی و نظافت طبیعت را به عهده دارند، برای کشف لاشه و تغذیه از آن زحمت می کشند.
• مار طعمه خود را با توسعه استراتژی تولیدی شگفت انگیزی شکار می کند.
• کسی غذای حاضر و آماده برای مار و مور نمی فرستد.
• چه بسا شیرانی که به علت بیماری و ناتوانی از شکار، از گرسنگی می میرند.
• به نظر سعدی خدا مسئولیت روزی هر موجودی را از مار و مور تا حیوان و انسان به عهده دارد.
• حدود هشتاد سال بعد، خواجه حافظ نیز همین نظر را دارد:
بیت
• ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
• با پادشه بگو، که روزی مقدر است.
• این نظریه باطل، سعدی را گرفتار معضلات کمرشکن ایدئولوژیکی، منطقی و طبقاتی خواهد ساخت.
• ایدئولوگ نظام اجتماعی فئودالی باشی و ادعا کنی که روزی مقدر است، خود معضلی دست و پا گیر است.
• اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید «خداوندان نعمت» روزی خود و خانواده خود را از استثمار توده مولد و زحمتکش جامعه فراهم آورند؟
• اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید بنده ها و رعایا تن به استثمار و کار کمرشکن بدهند؟
• چگونه می توان خدا را روزی رسان مطلق و بی چون و چرای مار و مور قلمداد کرد و همزمان فرمان تازیانه و شلاق در ملأ عام بر اندام بنده و رعیت فراری صادر نمود؟
رهنمود سعدی به پادشاه
• اولین بار: تربیت، پند است
• دومین : توبه خانه و بند است
• سومین : توبه و پشیمانی
• چارمین : عهد و شرط و سوگند است
• پنجمین : گردنش بزن که خبیث
• به قضای بد آرزومند است.
• اگر کسی همین تئوری را به محک تجربه و پراتیک زنده زندگی بزند و در گوشه محرابی، در انتظار روزی خویش بنشیند، سعدی و حافظ چه خواهند کرد؟
• اتفاقا سعدی در بوستان به چنین آزمایشی اشاره می کند.
• مردی روباه بی دست و پائی را می بیند که از باقی مانده شکار شیر تغذیه می کند و زنده می ماند.
• او همانند سعدی این امر را به معنی روزی رسانی خدا تعبیر می کند و ایده خود را مورد آزمون و آزمایش مستقیم قرار می دهد :
حکم
• یقین، دیده مرد، بیننده کرد
• شد و تکیه بر آفریننده کرد :
• کزین پس، به کنجی نشینم چو مور
• که روزی نخوردند پیلان، به زور.
• زنخدان فرو برد، چندی به جیب
• که بخشنده، روزی فرستد زغیب.
• پراتیک، مطمئن ترین محک تعیین حقیقت احکام است.
• بدین طریق بی پایه بودن ایده موسوم به «روزی رسانی خدا» در عمل اثبات می شود :
حکم
• نه بیگانه تیمار خوردش، نه دوست
• چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست.
• اگر کس دیگری به جای سعدی بود، به تصحیح نظریه و نظر خویش اقدام می کرد، ولی سعدی هرکس نیست.
• وابستگی طبقاتی شعور انسان ها را مختل می کند و از خردمندترین و هوشمندترین آنها ابلهی کور و کودن می سازد.
• از این رو ست که سعدی به جای تصحیح نظریه و نظر خویش، ویراژ می دهد و گرد و خاک راه می اندازد.
• او مرد آزمون و آزمایش وعمل را مورد حمله لفظی بی رحمانه قرار می دهد و از زبان دیوار محراب به تحقیر و توهین او می پردازد:
حکم
• چو صبرش نماند، از ضعیفی و هوش
• ز دیوار محرابش آمد بگوش :
• برو، شیر درنده باش، ای دغل
• مینداز، خود را چو روباه شل
• چو شیر، آن که را گردنی فربه است
• گر افتد چو روبه، سگ از وی به است.
• مفهوم و اصطلاحی که دیوار محراب به کار می برد، مفهوم و اصطلاح آشنائی است که اربابان فئودال و بعدها سرمایه دار در حق مولدین زحمتکش بکار می برند:
• «گردن فربه» داشتن و تن به استثمار اربابان ندادن.
• دیوار محراب را باید به جرم وارونه سازی حقایق سرزنش و ملامت کرد، زیرا گردن کلفت های واقعی نه مولدین لاغر و رنجور، بلکه اشراف مفتخور، بیکاره و عیاش بنده دار، فئودال و دربارند.
• سعدی می تواند دشنام و توهین و ناسزا تحویل مرد آزمایشگر دهد، ولی نمی تواند بطلان نظر خود را کتمان کند.
• کسانی که چنین نظریات باطلی را رواج می دهند، یا باید از سرچشمه واقعی «رزق و روزی» بی خبر باشند و یا خود را به بی خبری زده باشند.
• نانی که سعدی و حافظ هر روزه می خورند، مائده آسمانی نیست، بلکه در روند عرقریز تولید مادی تهیه می شود.
• ساده ترین موجود تک سلولی زنده، یعنی آمیب، کلیه امکانات ادراک حسی خود را برای برقراری رابطه با محیط زیست خود بسیج می کند، تا «نانی به کف آرد و به غفلت نخورد»، چه برسد به انسان.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر