سنگ و قلم
خدامراد فولادی
برای فکرهای شیرینی که از شاخه ی قلم می افتد
برای فکرهای شیرینی که از شاخه ی قلم می افتد
• گناه سنگ و آستین نبود
• که فکر تازه ای از شاخه ی قلم افتاد
• دستی اندیشه ی چیدن دارد، در مشت
• که باید پرتاب شود
• که فکر تازه ای از شاخه ی قلم افتاد
• دستی اندیشه ی چیدن دارد، در مشت
• که باید پرتاب شود
• و پرتاب اگر نشود
• وحدت سنگ و مشت بی معنی است
• با میوه های تازه
• پیش چشم توطئه ایستاده است
• قلم
• وحدت سنگ و مشت بی معنی است
• با میوه های تازه
• پیش چشم توطئه ایستاده است
• قلم
• و رعایت نکرده
• قلمرو استخوان و جمجمه را
• این است که فکرهای شیرین می افتد
• از بلندای شاخه ها
• قلمرو استخوان و جمجمه را
• این است که فکرهای شیرین می افتد
• از بلندای شاخه ها
• و نمی داند و نمی بیند
• دست پرتابگر
• آن بالا
• میوه های تازه می روید هر دم و
• دست نخورده می ماند
• دست پرتابگر
• آن بالا
• میوه های تازه می روید هر دم و
• دست نخورده می ماند
• بالاتر از دست پرتاب و
• فهم کودن سنگ.
• فهم کودن سنگ.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر