به قلم شین میم شین
• بنی آدم اعضای یکدیگر اند
• که در آفرینش، زیک گوهر اند
• چو عضوی به درد آورد روزگار
• دگر عضوها را نماند قرار
• تو کز محنت دیگران بی غمی
• نشاید، که نامت، نهند آدمی.
*****
حکم اول
بنی آدم اعضای یکدیگرند
• کمتر کسی در ایران ـ چه بیسواد و چه باسواد ـ یافت می شود، که این مصرع جاوید سعدی را از حفظ نداند.
• ولی شگفتا که کمتر کسی یافت می شود که معنی ژرف آن را بفهمد.
• حتی گروهی از صاحب نظران دانشگاهی (که عمدتا پایگاه طبقاتی فئودالی دارند و زاده شدن در خانواده انگل ـ چه بسا ـ کوری و کوته بینی بدنبال می آورد) به «تصحیح» آن دست زده اند و کلمه « یکدیگر» را با کلمات « یک پیکر» جایگزین کرده اند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را نخست به شکل دیالک تیک فرد و بشریت بسط و تعمیم می دهد و سپس بمثابه دیالک تیک عضو و اندام.
• او از پیوند طراز نوین میان انسانها سخن می گوید.
• واژه ها مثل موم در دستان ورزیده حکیم قرون وسطی فرم می گیرند و معانی ژرف مورد نظر او را در اختیار خواننده می گذارند.
• منظور سعدی از اعضای یکدیگر بودن انسانها تصریح پیوند ارگانیک آنها ست.
• پیوند ارگانیک، با همه پیوندهای دیگر تفاوت اساسی دارد.
• در پیوند ارگانیک، کوچکترین تغییر و تأثیر بر عضوی در اعضای دیگر و در کل ارگانیسم بازتاب می یابد.
• با فرود آمدن ضربه شلاقی بر کف پا، همه اعضا و جوارح اندام (ارگانیسم) به درد می آیند، این را حتی جلادان بی مغز دخمه های شکنجه و آزار می دانستند و می دانند.
• سعدی از رابطه ارگانیک میان بنی نوع بشر سخن می گوید.
• به قول هگل، از نوعیت انسان.
• سعدی از مفهوم «نوعی» بودن مقوله «انسان» سخن می گوید.
• باور به نوعیت انسان، به معنی اصل قرار دادن انسان است، به معنی معیار معیارها دانستن انسان، به معنی غیرقابل انکار و بی چون و چرا بودن عزت انسانی، به معنی برابری همه انسانها، صرفنظر از نژاد، زبان، ملیت، مذهب، طبقه، طرز تفکر و غیره است.
• این شعر، استثنائی ترین شعری است که سعدی در تمام عمرش سروده است.
• محتوای این شعر به عصر جدید تعلق دارد و نه به دوران فئودالیسم.
• در این شعر غول آسا، سعدی بالقوه تن می افرازد، سعدی فردا، سعدی ئی که هنوز زاده نشده است و برای زاده شدنش باید تا روز تولد نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین صبر کرد.
• از این شعر بی همانند و ژرف می توان به عظمت نبوغ شیخ شیراز پی برد.
• کینه و نفرت ارتجاع نسبت به دیالک تیسین بی چون و چرای قرون وسطی بی دلیل نیست.
• فاشیسم آلمان هم تمام کینه و نفرت بربرانه اش را نثار هگل و مارکس و انگلس کرده بود.
• کسانی که کتب نژاد پرستانی از قبیل نیچه را به درجه کتب درسی ارتقا می دادند و مشاورت از نزدیک و دور خردستیزان اگزیستانسیالیستی از قبیل هایدگر و یاسپرس را گرامی می داشتند، نمی توانستند با دیالک تیک میانه خوبی داشته باشند.
• چرا که دیالک تیک و خرد و خود مختاری انسان ها همواره دست در دست و شانه به شانه هم رفته اند و خواهند رفت.
• سعدی برای این ادعای خود دلیل دارد.
• این کار همیشگی سعدی است.
• او بلافاصله بعد از اظهار نظر به استدلال و اثبات ادعای خویش کمر می بندد.
دلیل اول
که در آفرینش، ز یک گوهرند
• سعدی در این حکم، وحدت مادی هستی را بر زبان می آورد.
• اگر مارکس هم برای اثبات پیوند ارگانیک انسانها و برابری بی چون و چرای آنها دلیل می آورد، همین نظر سعدی را کم و بیش نمایندگی می کرد.
• سعدی «یک گوهری» بنی آدم را بر مبنای قصه آفرینش آدم از خاک استدلال و اثبات می کند.
• امروز تز «یک گوهری» همه چیزهای هستی، از جماد و نبات و جانور و انسان و کائنات، یک حقیقت علمی اثبات شده است و در فلسفه علمی تحت عنوان «وحدت مادی جهان» فرمولبندی می شود.
• وحدت مادی جهان حاکی از آن است که جهان بر پیوند متقابل وحدتمندی استوار است و در آن، هرآنچه که هست، فرم توسعه و نتیجه توسعه ماده ای است که در زمان و مکان در حرکت و جنبش است.
• سعدی اما با تأکید بر «یک گوهری بنی آدم» خود را در چنگ تناقضی دست و پاگیر گرفتار می سازد.
• احسان طبری هم به تناقضمندی فلسفه سعدی اشاره کرده است.
• ولی این تناقض، تناقضی از قماشی دیگر و بعدی دیگر است.
• این تناقض به معنی نفی مطلق تئوری اجتماعی (فلسفه تاریخ) سعدی است.
• اگر انسان، از یک گوهر واحد است، دیگر نمی توان دلیلی بر صحت «تئوری گوهر و بنیاد» سرهم بندی کرد.
• اگر سعدی واقعا به گوهر واحد انسانی باور داشته باشد، دیگر نخواهد توانست صدور حکم اعدام را در حق راهزنان و کودکانشان، به بهانه بد بنیادی و تربیت ناپذیری، بطور تئوریک توجیه کند و باید به اکتسابی و اجتماعی بودن عادات و رفتار انسانها تمکین کند.
• پذیرش اصل یک گوهری انسانها جزم های اسلامی ـ خرافی و حتی «تئوری فقر و ثروت»، «دوئالیسم خیر و شر» و توجیه تئولوژیکی اختلافات طبقاتی در جامعه را درهم خواهد ریخت و بی اعتبار خواهد کرد.
• اگر همه انسانها بنیاد و گوهر مادی واحدی دارند، دیگر دلیلی بر تمرکز ثروت در دست تعداد انگشت شماری از برگزیدگان «نیک بنیاد» دردانه الهی و فقر و فاقه توده های عظیم «بد بنیاد» خدا خواسته وجود نخواهد داشت.
• در آن صورت خدا نخواهد توانست، گوهر واحد انسان را دو باره دو شقه کند و از آن گوهر بد و خوب بسازد.
• چنین کاری به معنی دو گوهری بنی آدم خواهد بود و مونیسم فلسفی سعدی را به دوئالیسم مبدل خواهد ساخت.
• از این رو می توان گفت که این شعر سعدی، یک شعر تصادفی است و سعدی به احتمال قوی پس از سرودنش پشیمان شده است.
• سعدی واقعی با محتوای معنوی این شعر بیگانه است.
• این شعر می توانست به نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین متعلق باشد و نه حتی به شهریار و امثالهم.
دلیل دوم
• چو عضوی به درد آورد روزگار
• دگر عضوها را نماند قرار
• سعدی برای اثبات حکم «بنی آدم اعضای یکدیگرند» به توضیح نوع پیوند بنی آدم می پردازد و همانطور که اشاره شد، به پیوند ارگانیک آنها اشاره می کند.
• او دلیل اعضای یکدیگر بودن انسانها را در خصلت ارگانیک پیوند آنها با یکدیگر می داند و ضمنا منظور خود را از مفهوم «اعضای یکدیگر بودن انسانها» از صراحت علمی ـ بیولوژیکی ـ دیالک تیکی می گذراند.
نتیجه نهائی
• تو کز محنت دیگران بی غمی
• نشاید، که نامت، نهند آدمی.
• نتیجه نهائی حاصل از احکام و دلایل ارائه شده را سعدی بمثابه پتکی به خشم بر مغز خفته پادشاه ستمگر می کوبد و حتی انسانیت ملک ستمگر انسان ستیز را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
• در دیالک تیک عضو و اندام، عضو باید بطور قانونمند از محنت اعضای دیگر احساس محنت کند.
• کسی که از محنت و آزار دیگران محنت نمی برد، نمی تواند در دیالک تیک عضو و اندام، در دیالک تیک فرد و بشریت حضور داشته باشد و بدلیل نداشتن رابطه ارگانیک با اندام (بشریت) نمی تواند انسان نامیده شود.
• این هومانیسم ژرف بی چون و چرا ست، آنهم صدها سال قبل از خروج خجسته بشریت از ظلمات ضد انسانی قرون وسطی.
پایان
گلستان با ب اول، ص 29.
• که در آفرینش، زیک گوهر اند
• چو عضوی به درد آورد روزگار
• دگر عضوها را نماند قرار
• تو کز محنت دیگران بی غمی
• نشاید، که نامت، نهند آدمی.
*****
حکم اول
بنی آدم اعضای یکدیگرند
• کمتر کسی در ایران ـ چه بیسواد و چه باسواد ـ یافت می شود، که این مصرع جاوید سعدی را از حفظ نداند.
• ولی شگفتا که کمتر کسی یافت می شود که معنی ژرف آن را بفهمد.
• حتی گروهی از صاحب نظران دانشگاهی (که عمدتا پایگاه طبقاتی فئودالی دارند و زاده شدن در خانواده انگل ـ چه بسا ـ کوری و کوته بینی بدنبال می آورد) به «تصحیح» آن دست زده اند و کلمه « یکدیگر» را با کلمات « یک پیکر» جایگزین کرده اند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را نخست به شکل دیالک تیک فرد و بشریت بسط و تعمیم می دهد و سپس بمثابه دیالک تیک عضو و اندام.
• او از پیوند طراز نوین میان انسانها سخن می گوید.
• واژه ها مثل موم در دستان ورزیده حکیم قرون وسطی فرم می گیرند و معانی ژرف مورد نظر او را در اختیار خواننده می گذارند.
• منظور سعدی از اعضای یکدیگر بودن انسانها تصریح پیوند ارگانیک آنها ست.
• پیوند ارگانیک، با همه پیوندهای دیگر تفاوت اساسی دارد.
• در پیوند ارگانیک، کوچکترین تغییر و تأثیر بر عضوی در اعضای دیگر و در کل ارگانیسم بازتاب می یابد.
• با فرود آمدن ضربه شلاقی بر کف پا، همه اعضا و جوارح اندام (ارگانیسم) به درد می آیند، این را حتی جلادان بی مغز دخمه های شکنجه و آزار می دانستند و می دانند.
• سعدی از رابطه ارگانیک میان بنی نوع بشر سخن می گوید.
• به قول هگل، از نوعیت انسان.
• سعدی از مفهوم «نوعی» بودن مقوله «انسان» سخن می گوید.
• باور به نوعیت انسان، به معنی اصل قرار دادن انسان است، به معنی معیار معیارها دانستن انسان، به معنی غیرقابل انکار و بی چون و چرا بودن عزت انسانی، به معنی برابری همه انسانها، صرفنظر از نژاد، زبان، ملیت، مذهب، طبقه، طرز تفکر و غیره است.
• این شعر، استثنائی ترین شعری است که سعدی در تمام عمرش سروده است.
• محتوای این شعر به عصر جدید تعلق دارد و نه به دوران فئودالیسم.
• در این شعر غول آسا، سعدی بالقوه تن می افرازد، سعدی فردا، سعدی ئی که هنوز زاده نشده است و برای زاده شدنش باید تا روز تولد نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین صبر کرد.
• از این شعر بی همانند و ژرف می توان به عظمت نبوغ شیخ شیراز پی برد.
• کینه و نفرت ارتجاع نسبت به دیالک تیسین بی چون و چرای قرون وسطی بی دلیل نیست.
• فاشیسم آلمان هم تمام کینه و نفرت بربرانه اش را نثار هگل و مارکس و انگلس کرده بود.
• کسانی که کتب نژاد پرستانی از قبیل نیچه را به درجه کتب درسی ارتقا می دادند و مشاورت از نزدیک و دور خردستیزان اگزیستانسیالیستی از قبیل هایدگر و یاسپرس را گرامی می داشتند، نمی توانستند با دیالک تیک میانه خوبی داشته باشند.
• چرا که دیالک تیک و خرد و خود مختاری انسان ها همواره دست در دست و شانه به شانه هم رفته اند و خواهند رفت.
• سعدی برای این ادعای خود دلیل دارد.
• این کار همیشگی سعدی است.
• او بلافاصله بعد از اظهار نظر به استدلال و اثبات ادعای خویش کمر می بندد.
دلیل اول
که در آفرینش، ز یک گوهرند
• سعدی در این حکم، وحدت مادی هستی را بر زبان می آورد.
• اگر مارکس هم برای اثبات پیوند ارگانیک انسانها و برابری بی چون و چرای آنها دلیل می آورد، همین نظر سعدی را کم و بیش نمایندگی می کرد.
• سعدی «یک گوهری» بنی آدم را بر مبنای قصه آفرینش آدم از خاک استدلال و اثبات می کند.
• امروز تز «یک گوهری» همه چیزهای هستی، از جماد و نبات و جانور و انسان و کائنات، یک حقیقت علمی اثبات شده است و در فلسفه علمی تحت عنوان «وحدت مادی جهان» فرمولبندی می شود.
• وحدت مادی جهان حاکی از آن است که جهان بر پیوند متقابل وحدتمندی استوار است و در آن، هرآنچه که هست، فرم توسعه و نتیجه توسعه ماده ای است که در زمان و مکان در حرکت و جنبش است.
• سعدی اما با تأکید بر «یک گوهری بنی آدم» خود را در چنگ تناقضی دست و پاگیر گرفتار می سازد.
• احسان طبری هم به تناقضمندی فلسفه سعدی اشاره کرده است.
• ولی این تناقض، تناقضی از قماشی دیگر و بعدی دیگر است.
• این تناقض به معنی نفی مطلق تئوری اجتماعی (فلسفه تاریخ) سعدی است.
• اگر انسان، از یک گوهر واحد است، دیگر نمی توان دلیلی بر صحت «تئوری گوهر و بنیاد» سرهم بندی کرد.
• اگر سعدی واقعا به گوهر واحد انسانی باور داشته باشد، دیگر نخواهد توانست صدور حکم اعدام را در حق راهزنان و کودکانشان، به بهانه بد بنیادی و تربیت ناپذیری، بطور تئوریک توجیه کند و باید به اکتسابی و اجتماعی بودن عادات و رفتار انسانها تمکین کند.
• پذیرش اصل یک گوهری انسانها جزم های اسلامی ـ خرافی و حتی «تئوری فقر و ثروت»، «دوئالیسم خیر و شر» و توجیه تئولوژیکی اختلافات طبقاتی در جامعه را درهم خواهد ریخت و بی اعتبار خواهد کرد.
• اگر همه انسانها بنیاد و گوهر مادی واحدی دارند، دیگر دلیلی بر تمرکز ثروت در دست تعداد انگشت شماری از برگزیدگان «نیک بنیاد» دردانه الهی و فقر و فاقه توده های عظیم «بد بنیاد» خدا خواسته وجود نخواهد داشت.
• در آن صورت خدا نخواهد توانست، گوهر واحد انسان را دو باره دو شقه کند و از آن گوهر بد و خوب بسازد.
• چنین کاری به معنی دو گوهری بنی آدم خواهد بود و مونیسم فلسفی سعدی را به دوئالیسم مبدل خواهد ساخت.
• از این رو می توان گفت که این شعر سعدی، یک شعر تصادفی است و سعدی به احتمال قوی پس از سرودنش پشیمان شده است.
• سعدی واقعی با محتوای معنوی این شعر بیگانه است.
• این شعر می توانست به نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین متعلق باشد و نه حتی به شهریار و امثالهم.
دلیل دوم
• چو عضوی به درد آورد روزگار
• دگر عضوها را نماند قرار
• سعدی برای اثبات حکم «بنی آدم اعضای یکدیگرند» به توضیح نوع پیوند بنی آدم می پردازد و همانطور که اشاره شد، به پیوند ارگانیک آنها اشاره می کند.
• او دلیل اعضای یکدیگر بودن انسانها را در خصلت ارگانیک پیوند آنها با یکدیگر می داند و ضمنا منظور خود را از مفهوم «اعضای یکدیگر بودن انسانها» از صراحت علمی ـ بیولوژیکی ـ دیالک تیکی می گذراند.
نتیجه نهائی
• تو کز محنت دیگران بی غمی
• نشاید، که نامت، نهند آدمی.
• نتیجه نهائی حاصل از احکام و دلایل ارائه شده را سعدی بمثابه پتکی به خشم بر مغز خفته پادشاه ستمگر می کوبد و حتی انسانیت ملک ستمگر انسان ستیز را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
• در دیالک تیک عضو و اندام، عضو باید بطور قانونمند از محنت اعضای دیگر احساس محنت کند.
• کسی که از محنت و آزار دیگران محنت نمی برد، نمی تواند در دیالک تیک عضو و اندام، در دیالک تیک فرد و بشریت حضور داشته باشد و بدلیل نداشتن رابطه ارگانیک با اندام (بشریت) نمی تواند انسان نامیده شود.
• این هومانیسم ژرف بی چون و چرا ست، آنهم صدها سال قبل از خروج خجسته بشریت از ظلمات ضد انسانی قرون وسطی.
پایان
گلستان با ب اول، ص 29.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر