درنگی
از
شین میم شین
خود شکن اینه شکستن خطاست
نظامی گنجوی
مخزن الاسرار
داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی
۱
پادشهی بود رعیتشکن
وز سر حُجت شده حَجاجفن
معنی تحت اللفظی:
پادشاهی رعیت ستیز وجود داشت که یاد حجاج ابن یوسف را در خاطرها زنده می کرد.
حجاج
دولتمردی بسیار توانا و با استعداد ولی ظالم، خشن و بسیار سختگیر بود.
او که همواره به دل هم عصران خود ترس میانداخت، تبدیل به شخصیتی عمیقاً بحثبرانگیز و موضوع دشمنی زیاد در میان نویسندگان بعدی طرفدار عباسیان شد که آزار و اذیت و اعدامهای دسته جمعی را به او نسبت دادند.
۲
هرچه به تاریک شب از صبح زاد
بر در او درج شدی بامداد
معنی تحت اللفظی:
همه رخدادها که در جامعه در خفا صورت می گرفت،
به گوش او رسانده می شد.
۳
رفت یکی پیش ملِک صبحگاه
راز گشایندهتر از صبح و ماه
معنی تحت اللفظی:
خبرچینی خبره روزی نز د او رفت.
۴
از قمر اندوخته شب بازییی
وز سحر آموخته غمازییی
معنی تحت اللفظی:
خبر چین خبره
افشاگری را از ماه و خبرچینی را از صبح
آموخته بود.
۵
گفت:
« فلان پیر تو را در نهفت
خیرهکُش و ظالم و خونریز گفت»
معنی تحت اللفظی:
خبرچین گفت که پیری تو را ستمگر و خونریز نامیده است.
گفت:
« هم اکنون کنم او را هلاک »
نَطع بگسترد و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگیاش میگریخت
معنی تحت اللفظی:
پادشاه از شنیدن قضاوت پیر به خشم آمد و تصمیم به اعدام او گرفت و دستور تدارک اعدام او را صادر کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر