میم حجری
ایراد جهان بینانه و بینشی (متدئولوژیکی) حق پرست و نه فقط حق پرست، این است که
او تفکر مفهومی را با واژه بازی عوضی گرفته است.
به همین دلیل
جمله دومش متناقض با جمله اولش است و جمله سومش متناقص با جمله اول و دومش است.
مثال:
جمله اول:
دفاع از وضعیت موجود - ولو به صورت موقت - ضرورتی حیاتی و انکارناپذیر است.
دفاع از وضعیت موجود - ولو به صورت موقت - ضرورتی حیاتی و انکارناپذیر است.
جمله دوم:
تنها راه گریز از این سناریو، تشکیل یک جبههی متحد ضدامپریالیستی و ضد استبدادی توسط نیروهای مترقی، مردمی و آزادیخواه است.
تشکیل جبهه متحد کذایی برای چیست
اگر برای سرنگونی طبقه حاکمه نیست؟
یعنی
اگر برای تغییر وضع موجود نیست؟
تغییر وضع موجود اما با جمله اول حق پرست (دفاع از وضعیت موجود - ولو به صورت موقت - ضرورتی حیاتی و انکارناپذیر است) ناسازگار است.
پیامد بیگانگی با تفکر مفهومی همین است:
عدم درک حرف خود و حرف همنوع خود.
انشاء نویسی و انشاء خوانی.
به همین دلیل
در فقدان انضباط در تفکر مفهومی
بخش اعظم مطالب روزنامه ها و کتاب ها و موعظه ها،
چیزی جز انشاء و پرت و پلا نیست.
حق پرست
بدون تحقق چنین اتحادی،
قبضه قدرت توسط هر گروهی در ایران، جز ویرانی و نابودی پیامدی در پی نخواهد داشت.
این ادعای حق پرست،
با الفبای مارکسیسم ـ لنینیسم حتی در تضاد است.
فقط کافی است، به جای «هر گروهی»،
حزب توده را بگذاریم.
حرب بلشویک و یا حتی حزب کمونیست چین و ویتنام و کوبا را بگذاریم.
آنچه که ضامن حفظ و احیای تمامیت ارضی این کشورها شده است،
سرکردگی پرولتاریا بوده است.
تشکیل جبهه های ضد فاشیستی در جنگ میهنی، جنگ رهایی بخش ملی بر ضد ژاپن و امپریالیسم فرانسه و بعد امریکا
به ابتکار حزب کمونیست این کشورها و تحت سرکردگی آن بوده است.
گروه های اجتماعی غیر پرولتری
منافع طبقاتی خاص خود را دارند.
منافعی که چه بسا ضد منافع پرولتاریا و دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی است.
برای حاکمیت پرولتاریا و اتحاد دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی تحت پرچم و حزب آن،
آلترناتیوی و بدیلی وجود ندارد.
هر هارت و پروتی مغایر با این الترناتیو،
اوتوپی و خیالی بیش نیست.
مثال:
حزب توده
از موضع ضعف و چه بسا به تنهایی و به طور یک تنه
به
جبهه متحد ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی تحت سرکردگی روحانیت فوندامنتالیستی (خمینیستی)
پیوست
و
با تمام انرژی و نیرو به تحکیم مواضع طبقه حاکمه جدید همت گماشت و مدد رساند.
توطئه ها و کودتاها را چه بسا با معرفی سران نظامی خود به طبقه حاکمه جدید خنثی کرد.
قدردانی طبقه حاکمه جدید از حمایت و خدمت و صداقت حزب توده را دیدیم:
حزب توده
حزب جاسوسان قلمداد شد.
تحت بدترین و بیرحمانه ترین شکنجه ها قرار گرفت.
سران و سرداران افسانه ای ـ حقیقی اش
در نهایت پاکدامنی و پارسایی و معصومیت و مطلومیت
به شوهای تلویزیونی کشیده شدند، به توبه واداشته شدند و رسوا شدند و اعدام شدند
و
حزب توده منحل شد و پوسته ای بی خاصیت از آن باقی ماند که در معرض باد ها به دهها قطعه پراکنده به درد نخور تقسیم شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر