ایدئولوژی آلمانی
درنگی
از
شین میم شین
مارکس_و_انگلس
ﺗﺎﮐﻨﻮن همیشه انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺧﻮد، درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ.
آنها رواﺑﻂ ﺧﻮد را ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪﺷﺎن در ﺑﺎرۀ ﺧﺪا، درﺑﺎرۀ اﻧﺴﺎن ﻋﺎدﯼ و ﻏﻴﺮﻩ ﺗﻨﻈﻴﻢ کرده اند.
ﻣﺤﺼﻮﻻت اذهانﺷﺎن، از ﮐﻨﺘﺮلﺷﺎن ﺧﺎرج ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.
اﻳﻦ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﮔﺎن، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻓﺮﻳﺪه های ﺧﻮد زاﻧﻮ زده اند.
ﺑﻴﺎﺋﻴﺪ ﺁنها را از ﺗﺼﻮرات واهی، ﻋﻘﺎﻳﺪ، اﻧﺪﻳﺸﻪهاﯼ ﺟﺰﻣﯽ و ﻣﻮﺟﻮدات ﺗﺨﻴﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮔﺮدنﺷﺎن ﻳﻮغ نهاده اند، ﺑﺮهاﻧﻴﻢ.
ﺑﻴﺎﺋﻴﺪ ﻋﻠﻴﻪ اﻳﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ مفاهیم ﻃﻐﻴﺎن ﮐﻨﻴﻢ
.....
(ایده ئولوژی آلمانی)
۱
مارکس_و_انگلس
ﺗﺎﮐﻨﻮن همیشه انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺧﻮد، درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ.
ﺗﺎﮐﻨﻮن همیشه انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺧﻮد، درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ.
از مفهوم «پرداختن انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ» مارکس و انگلس جوان
خامی و ساده لوحی و سطحی اندیشی آندو خودنمایی می کند.
مارکس و انگلس جوان
خیال می کنند
که
عقاید انسان ها
به طور سوبژکتیو (دلبخواهی، فردی) تشکیل می یابند و نه به طور دیالگ تیکی یعنی سوبژکتیو اوبژکیتو (عینی و ذهنی).
ضمنا
نمی دانند که در دیالک تیک سوبژکتیو اوبژکتیو نقش تعیین کننده از ان قطب اوبژکتیو است:
در دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت
نقش تعیین کننده از ان اوبژکت شناخت است.
مارکس و انگلس جوان
خیال می کنند
که
هر کس می نشیند و برای خودش در رابطه با «ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ» نظرسازی می کند.
اگر چنین باشد، ما باید به اندازه تعداد افراد، عقیده داشته باشیم.
در حالیکه عقاید دیالک تیکی از منفرد و خاص و عام اند
و
در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن عام است و نه از آن منفرد و خاص.
مارکس و انگلس
بعدها
رشد فکری و علمی و عقلی خواهند کرد.
به
درک ماتریالیستی تاریخ
پی خواهند برد
و
از دیالک تیک های زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
و
دیالک تک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی)
پرده برخواهند داشت.
آنگاه متوجه خواهند شد که عقاید (چه عقلی و علمی و نسبتا درست و چه خرافی و نادرست) یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی اند
و
بسان بقیه عناصر روبنایی (مذهب و دولت و هنر و اخلاق و قضاوت و غیره)
تابع زیربنای اقتصادی اند.
و
خواهند گفت
که
با تحول زیربنای اقتصادی جامعه، روبنای ایده ئولوژیکی آن عمدتا و ماهیتا تغییر می یابد.
مثلا
عقاید اعضای جامعه راجع به خود و جامعه خود در زمان گذشته و حال و آینده
به طور جدی تغییر می یابند.
عقاید مذهبی اعضای جامعه
حتی
در خطوط ماهوی شان عوض می شوند.
آنگاه خواهند دانست و از بلندترین مناره های جهان اعلام خواهند داشت
که
شعور حاکم در هر جامعه
را
شعور طبقه حاکمه در آن جامعه
تشکیل می دهد
(یعنی عقاید طبقاتی اند و نه شخصی محض)
و
عقاید رایج در هر جامعه یکی از عناصر شعور اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر