۱۴۰۴ تیر ۱۸, چهارشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۱۰)

      


میم حجری

 

عجب عقلی خدا داده:
پزشکیان

 در مقیاس جهانی بی همتا ست.
پزشکیان
عاری از  تزویر و ریا ست
پزشکیان
استثنا ست
.

پزشکیان
سیاستمداری رشگ انگیز است.
پزشکیان
 دیالک تیکی از شهامت و شعور است.
پزشکیان
شهید زنده است
بغرنجی پزشکیان
در سادگی او ست.


نقطه، فقط یک نقطه
«نقطه‌زنی» اصطلاحی جدید بود در انبار مهمات تبلیغاتی راستگرایان برای مشروعیت بخشیدن به بمب‌های اسراییلی. این واژه ذهن را پذیرای چیزی خوشایند و عادلانه می‌کرد. روی نقشه‌ی شهر، «نقطه» نماینده‌ی موجودیتی منحوس بود که محو کردن‌اش یک قدم ما را به آزادی نزدیک‌تر می‌کرد. «نقطه» فقط به رژیم تعلق داشت. در اطراف «نقطه» همه چیز امن و امان بود. نقطه‌زنی مثل تیغ جراح به سرعت یک غده‌ی بدخیم را به درک واصل می‌کرد تا بدن جامعه قوی شود؛ یک گام نزدیک‌تر به عدالت!
در کلیپی که مشاهده می‌کنید، «نقطه» میدان تجریش است، نقطه‌های کوچک‌تر اتوموبیل‌های پشت چراغ قرمز، و نقاط ریزتر و بی‌مقدارتر ده‌ها بدن شهروندی که در ثانیه‌ای در هوا محو می‌شوند. عفو بین‌الملل: دست‌کم ۱۲ نفر کشته شامل کودکان و یک زن باردار! تعداد زخمی‌ها نامعلوم.
وقتی این ویدیو از دوربین مداربسته منتشر شد، راستگرایان تلاش کردند آنرا ساخته و پرداخته‌ی هوش مصنوعی جلوه دهند، و وقتی شواهد جانبی و عکس‌های دیگر از همان میدان و در همان لحظه اصالت این کلیپ را بدون بروبرگرد ثابت کرد، واکنش تیپیک این «عدالتخواهان» در گفته‌ی خانم جامعه‌شناس مقیم فرانسه مهناز شیرالی منعکس شد که شانه بالا انداخت و تقصیر را به گردن خود مردم انداخت، «مردم اگر تعلیم دیده‌ بودند در شرایط جنگی پشت چراغ قرمز چه می‌کردند؟» به راستی، این مردم تعلیم ندیده چرا قدردان این نقطه‌زنی‌ها نیستند که آمده آنها را آزاد کند؟
میدان قدس تجریش، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، برای ثبت در تاریخ. ///



چه تحلیلی خدا داده:
جای تحلیل طبقاتی  افراد را
تحلیل نطفه ای آنان  گرفته است


نه
به تخریب فردا


جایزه صلح نوبل را باید به هر دو بدهند:
به ترامپ و لطانیابو

تامار عیلام گیندین، کارشناس امور ایران و استاد دانشگاه حیفا:
اسرائیل و شخص ترامپ در برابر ایران شکست خوردند؛ جمهوری‌اسلامی همچنان پابرجاست و ما نتوانستیم آن‌ را ساقط کنیم.
بعید می‌دانم ترامپ به تأسیسات هسته‌ای ایران ضربه جدی وارد کرده باشد.
وعده صادق۳ بسیار زیان‌بارتر از حملات قبلی ایران بود.


مکثی بر "کار کثیف"… خسرو باقرپور
برای کسانی چون من که نزدیک به چهل، پنجاه سال است در آلمان کار و زندگی می‌کنیم، و با واژگان و ادبیات نیز سر و کاری داریم، واژه‌ی Drecksarbeit “دِرِک-ز آربایت” در ترجمه‌ی واژه به واژه؛ به معنای: دِرک (کثیف) و آربایت (کار) است. برای مثال به این جمله‌ی اعتراضی توجه کنید: – “فلانی کار تمیز را انجام می دهد، اما، نوبت که به ما می‌رسد، باید گندکاری (یا کار کثیف) را انجام بدهیم.” اما… وقتی این ترکیب (درک-ز آربایت) به مثابهِ یک واژه استفاده شود، معنایی دیگر دارد که داستان‌ها ورای آن نهفته است.
در دهه‌ی بیست تا پنجاه قرن گذشته، به خصوص در گروه‌های مافیایی در ایتالیا و آمریکا، سفارش قتل دادن، به این گروه‌ها مرسوم بود و (کار کثیف) نامیده می شد که شخص انجام دهنده‌ی عضوِ مافیا، صورت می داد. یعنی کاری که از عهده‌ی هر کسی بر نمی‌آید. با این توضیح؛ کارهای ناخواستنی، کارهای بسیار سخت و دشوار و آلوده کننده‌ی دست (“دست های آلوده” اثر ژان پل سارتر؛ یاد باد!)، “کار کثیف” نام می‌گیرد. کارهایی که حتی به “کار” به مفهوم رایج آن هم ممکن است نظر نداشته باشد. به مثل: به کسی بگویند؛ تو وظیفه داری خبر مرگ فرزند یا عزیز فلانی را به او بدهی. یا، مثلا؛ کسی می‌میرد؛ گروهی در باب مرگ وی تقسیم وظیفه می کند، یکی مجلس یادبود را سازمان می‌دهد، دیگری پذیرایی از سوگواران را به عهده می‌گیرد و یکی دیگر هم وظیفه‌اش می‌شود شستن جسد درگذشته و کفن‌کردن‌اش! به این آخری؛ اصطلاحا در زبان آلمانی می‌گویند؛ بیچاره فلانی؛ “کار کثیف” را انجام داد. بازهم مثلی دیگر: عده‌ای با هم شروع به ساختن خانه‌ای در محلی نا‌امن می‌کنند، یکی دیوار می‌چیند، دیگری سقف را درست می‌کند، یکی‌دیگر نجاری می‌کند و از این‌گونه کارها… به یکی هم وظیفه می‌دهند؛ -چون این محل امن نیست و ممکن است شب‌ها بیایند و مصالح را بدزدند، تو شب‌ها بیدار باش و نگهبانی بده! این یعنی “کار کثیف” را انجام دادن! یعنی کاری که ناخواستنی و دشوار و نفرت‌آور است و کسی دلش نمی‌خواهد انجام بدهد. هماره در ورای “کار کثیف” شرکای دیگری نیز قرار دارند. کسی که “کار کثیف” را انجام می‌دهد؛ از ستون‌های اصلی‌ی این تیم است، از او دلجویی می‌شود و سپاس‌اش می‌گویند. در پیوند با حمله‌ی اسرائیل به ایران هم صدراعظم آلمان به اسرائیل فرموده است: “حالا که تو اونجایی و نزدیک‌تری، این کار را واسه ما انجام بده!”
با توجه به آن چه در بالا گفته شد؛ در این‌جا می‌خواهم بر سرشت این واژه، در پیوند با سخنان "فردریش مرتس"، صدراعظم آلمان و حمایت او از اسرائیل و هجوم نظامی‌ی او به ایران تمرکز کنم: وی گفت: "اسرائیل کار کثیف را برای همه‌ی ما انجام می دهد". مرتس این سخنان را در حاشیه‌ی نشست گروه ۷ در کانادا و در گفت‌وگو با شبکه ZDF آلمان بر زبان راند.
این سخنان، وقتی در پیوند با حمله‌ی نظامی به کشوری صورت می‌گیرد و سبب‌ساز کشتار شهروندان آن کشور می‌شود، دیگر تنها اظهار نظری سیاسی نیست. فقط زبان جنگ هم نیست. این زبانِ “رایش سوم” است. این زبان نازیسم” است که کشتن غیرنظامیان را به عنوان کار کثیف توصیف می‌کند.
زبان صدراعظم آلمان، زبانی است که ریشه در شروع جنگ جهانی‌ی دوم توسط نازی‌ها دارد.
“کار کثیف” در تاریخ معاصر آلمان و از شروع جنگ جهانسوز دوم، لق‌لقه‌ی زبان نازی‌ها و سران آن‌ها بوده است. این سخن؛ سخنی آشناست. شغلی که مردم از انجام آن توسط دیگران خوشحال می‌شوند، زیرا به معنای کثیف شدن دست‌هایشان است و شادا که خود انجامش نمی‌دهند. با این حال، فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، تنها کسی نیست که فقط زبان نازی‌ها را برای ستایشِ نابودی اتخاذ می‌کند. دولت فدرال او نیز دولتی است که حرکت تاریخی به سمت شرق اروپا را به عنوان یک مفهوم ژئوپلیتیکی پذیرفته است. مرتس قصد دارد “قوی‌ترین ارتش اروپا را ایجاد کند” تا آلمان را به عنوان محافظ اروپای شرقی در برابر روسیه معرفی کند. برای اولین بار از سال ۱۹۴۵، یک تیپ تانک آلمانی حتی در لیتوانی در مرز روسیه مستقر شده است. هر اندیشه‌ای با انبانِ واژه‌گان خویش سخن می‌گوید.
افسوس… “صدها چراغ دارد و بیراهه می‌رود!”



محک و معیار مطمئن برای چک صداقت افراد
شده شهادت افراد.
به قول شکنحه گران (اساتید دانش کاه) ساواک:
معیار تعیین وفاداری کسی به سلطنت  = مرگ او تحت شکنجه
این طرز شناخت افراد و تمیز خادم از خاین
را
خواجه شیراز به میراث نهاده است:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود
هر که در او
غش باشد.

خدای کریم
هم
همین محک و معیار شناخت مطمئن را دارد:
به ابراهیم می گوید:
برای اثبات ایمان خود
سر اسماعیل را از تنش جدا کن.

دیدگاه خواندنی:
ــــــــــــــــــــــ
چرا ایران کره شمالی نمی‌شود؟
ــــــــــــــــــــــ
تقلیدی ناقص از مدل کیم ایل سونگ
سه دهه پس از تلاش‌های رهبران جمهوری اسلامی برای تبدیل ایران به نسخه‌ای از کره شمالی، نتیجه چیزی جز یک کاریکاتور از آن کشور نشده است. برخلاف کیم ایل سونگ که صادقانه گفت «ما تصمیم گرفته‌ایم جور دیگری زندگی کنیم»، رهبران جمهوری اسلامی وانمود می‌کنند الگوی آن‌ها دموکراتیک و مردم‌سالار است. از محمد خاتمی تا ظریف، همگی کوشیده‌اند با استفاده از مفاهیمی چون «مردمسالاری دینی» یا «دموکراسی اسلامی»، چهره‌ای بزک‌شده از واقعیتی اقتدارگرایانه ارائه دهند.
ــــــــــــــــــــــ
تفاوت بنیادین در بافت اجتماعی و حکمرانی
در کره شمالی همه چیز مبتنی بر سادگی، کنترل کامل و برابری در فقر است. مقامات دارایی شخصی ندارند، فرزندانشان امتیازی ویژه نمی‌گیرند و ساختار قدرت تا حدی پایدار و یک‌دست است.
اما در ایران، الگوی «خودی‌ و غیرخودی» باعث شده اقلیتی ممتاز، دست‌ در فساد، تجمل، تبعیض، رانت، و غارت نظام‌مند داشته باشند. آقازاده‌ها میلیاردر می‌شوند، ژنرال‌ها صدها شرکت تجاری دارند و در خارج ملک و حساب بانکی می‌اندوزند.
ــــــــــــــــــــــ
دروغ، دروغ، باز هم دروغ
نظام جمهوری اسلامی نه‌تنها به مردم دروغ می‌گوید، بلکه خود را نیز فریب می‌دهد. از ادعای تحقق عدالت اجتماعی گرفته تا تبلیغ استقلال و خودکفایی، هیچ‌یک با واقعیت سازگار نیست.
این تفاوت عمده‌ای با مدل کیم ایل سونگ دارد که دست‌کم در دروغ گفتن به خود غرق نبود.
ــــــــــــــــــــــ
تاریخ، حافظه و مقایسه‌گری ایرانیان
مردم کره شمالی، به‌سبب انزوای شدید، تاریخ و تصویری برای مقایسه ندارند. اما ایرانیان، با حافظه‌ای تاریخی از توسعه و آزادی، وضع موجود را مرتب به چالش می‌کشند. آنان خاطره‌ای روشن از پیش از انقلاب دارند، و همین مانع بزرگ پروژه شبیه‌سازی ایران به کره شمالی است.
ــــــــــــــــــــــ
جغرافیا و مخاطرات هسته‌ای
ایران با وسعت، جمعیت و موقعیت ژئوپلیتیک منحصربه‌فردش، نه قابل اشغال است و نه نیاز به بازدارندگی هسته‌ای دارد. کره شمالی هسته‌ای شد چون تنها گزینه دفاعی‌اش بود، اما اتمی شدن ایران، تهدیدی برای خودش خواهد بود، نه سپری امنیتی.
ــــــــــــــــــــــ
فرجام یک خیال خام
آیت‌الله خامنه‌ای با تقلید ناقص از مرشد خود، همان زاغچه‌ای شد که راه رفتن خود را نیز از یاد برد. ایران کره شمالی نمی‌شود، زیرا مردم آن، تاریخ آن، موقعیت آن و حتی فساد و تبعیض در آن، با «عدالت خاکستری» کیم ایل سونگ زمین تا آسمان فرق دارد.
ــــــــــــــــ
خلاصه مقاله امیر طاهری، ۴ ژوئیه، ایندیپندنت
امیر طاهری (متولد ۱۳۲۱، اهواز) روزنامه‌نگار، تحلیل‌گر سیاسی و نویسنده مقیم لندن است. او پیش از انقلاب ۱۳۵۷ خبرنگار دیپلماتیک و سپس سردبیر روزنامه کیهان بود.



تنها راه نجات موقتی ارتجاع از شر تضادهای درونی اش
تخریب نیروهای مولده است
و
علم
نیروی مولده بیواسطه است.
فاجعه این است که اگر این شیوه تحریب و ترور تعمیم یابد
یعنی اگر مثلا خلق های ایران
مقابله به مثل کنند
یعنی
به ترور دانشمندان و اندیشمندان و تحصیلکردگان ممالک امپریالیستی بپردازند،
بخش اعظم  جمعیت این کشورها
باید بادیگارد شوند
 یعنی
حراست از علم و فکر و فرهنگ
به عهده شعبان بی مخ ها بیفتد



سرمایه‌داری نه تنها حقوق کارگران را سلب می‌کند، بلکه آنها را از خود بیگانه نیز می‌کند، به طوری که استثمارشونده به دشمن طبقه خود تبدیل می‌شود، رقابت شدید بین کارگران را تشویق می‌کند و آنها را به عنوان رقیب و نه متحد معرفی می‌کند. این تفرقه مانع از سازماندهی در میان پرولتاریا می‌شود.
کارل مارکس
یکی از خطاهای تبیینی مارکس
عدم مرزبندی دقیق میان سیستم و سوبزکت بوده است.
سرمایه داری
سیستم است
سرمایه داری
سیستمی اقتصادی است
 در خریت  کارگران  
  سیستم سرمایه داری
در تحلیل نهایی مؤثر می افتد.
مانی پولاسیون فکری زحمتکشان را طبقه حاکمه جامعه سرمایه داری و روشنفکریت آن (رسانه ها و کتب و مجلات و مطبوعات و غیره)
انجام میدهد


جایگزینی هر حکومتی مهمتر از سرنگونی آن است؟

این خرافه واقعا از لنین است؟
جایگزینی به چه معنی است؟
مگر نشستن جولانی به حای بشرالاسد
به معنی  جایگزینی نیست؟
مگر این جایگزینی مبتتی  بر سرنگونی بشرالاسد نبوده است؟
منظور لنین
چیز به کلی دیگر است.
چیست؟

ما مصاحبه او با حریف را با دقت شنیده ایم
و
 ایرادی در موضعگیری پزشکیان ندیده ایم.
 شما اگر ایرادی در ان دیده اید،
 بفرمایید تا ما هم ارشاد شویم.


این شخص و رفیقاش،حسابی مملکت رو بی درو پیکر و بی کسو کار دیدند، که در اوج وقاحت و جسارت، زمانی که دشمن بزرگترین سرمایه مردمی این کشور و تمام کشورهای مستضعف رو تهدید به ترور میکنه،با خوشحالی و خوش ذوقی برایش جانشین تعیین میکنند، آن هم کی؟؟؟
روباه بنفش،عامل یک دهه و حتی بیشتر بدبختی و مشکلات مردم، عامل نفوذی دشمن و خائن باالفطره، دشمن امنیت و اقتصاد مردم و…
حسن روحانی.
چه باید گفت به این جماعت؟؟
جانشین شخصیت های سیاسی و نظامی و علمی وفنی را
یا ملت تعیین می کند و یا نهاد و سازمان و حزب و انجمن مربوطه
و
 نه
هر ننه قمر و دده دمر


گذشت آن زمان
کسروی جان

تحت رهبری روحانیت
ایران در ۴۰ سال
به کشور صنعتی به لحاظ تکنیکی و تکنولوژیکی رشگ انگیز مبدل  شده است
تسلیحات موشکی ایران
از آسمان نازل نشده اند.
توسط دانشمندان چه بسا جوان ایرانی تولید شده اند که
پیشرفته ترین پدافند هوایی امپریالیسم و صهیونیسم
را
آچمز کرده اند
 و
 فاتجه بلند و بالایی بر هارت ها و پورت های شان خوانده اند
جهان تحت ستم
و
حتی
رسانه های طبقه حاکمه امپریالیستی
لب به تجلیل از روحانیت باز کرده اند.
مجله های امپریالیستی
با عکس سید علی
  به مثابه هیرو (پهلوان) تزیین می یابند.
هنر
نزد ایرانیان است و بس
نگیرند شیر جهان (rising lion) را به خس



بیچاره مرتس
مرتس بینوا
اولین بار است که صدر اعظم شده است و به تقلید از ترامپ هارت و پورت میکند
در زمان صدام
از مرتس بیچاره
حتی نام و نشانی در بین  نبود


جنبش اول که قلم برگرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد
"نظامی گنجوی"

  حرکت قلم همان و تشکیل و یا تحریر  اولین حرف از سخن همان
پیدا شدن قلم همان و شروع شدن (تغییر و تحول) همان
قلم چشم بشر را به سخن باز کرده است.

نظامی شاعر بیشعوری است
سخن چیست؟
سخن = مادیت یابی فکر
سخن = ترکیب واژه ها
واژه = مادیت یابی مفهوم
مفاهیم و احکام (کلمات و جملات)
در روند کار و به برکت کار
زاده می شوند.
اگر نیاکان بشر مجبور به تولید مایحتاج خود نمی شدند
حیوان می ماندند.
امتحانش اسان است:
شروع کردن به کار همان و به کار افتادن   مغز همان
یعنی تفکر همان



گفتگوی تاکر کارلسون با رئیس‌جمهور ایران؛
صلح یا بن‌بست؟
ــــــــــــــــ
پزشکیان:
«مانعی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی در ایران وجود ندارد!»
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سرانجام مصاحبه تاکر کارلسن با دکتر مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور جدید ایران، با تمرکز بر جنگ آمریکا و ایران، برنامه هسته‌ای، نقش اسرائیل، و آینده روابط تهران-واشنگتن پخش شد.
در این گفت‌وگو، پزشکیان از موضع ایران دفاع کرد و خواهان صلح و دیپلماسی شد،
اما هم‌زمان از جنایات اسرائیل و بدعهدی غرب نیز گلایه کرد.
ــ شعار ایران: صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز
پزشکیان تأکید کرد که ایران آغازگر هیچ جنگی نبوده و علاقه‌ای به ادامه آن ندارد. به گفته او، اصل سیاست داخلی دولتش بر پایه وحدت ملی و سیاست خارجی‌اش مبتنی بر صلح و همکاری با همسایگان و ملت‌های جهان است. او تصریح کرد که ملت ایران خواهان دوستی با ملت آمریکا است، نه دشمنی و درگیری.
ــ برنامه هسته‌ای ایران: خط قرمز شرعی
رئیس‌جمهور ایران با اشاره به فتوای آیت‌الله خامنه‌ای، تصریح کرد که تولید سلاح هسته‌ای از نظر شرعی حرام است و ایران هیچ‌گاه در پی دستیابی به بمب نبوده است. او تأکید کرد که همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای راستی‌آزمایی فعالیت‌های صلح‌آمیز ایران همواره برقرار بوده، اما این روند با حملات خرابکارانه اسرائیل مختل شده و برخی تأسیسات به‌شدت آسیب دیده‌اند.
ــ اتهام جاسوسی آژانس و سوءاستفاده اسرائیل
پزشکیان گفت که ایران نسبت به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بدبین شده، چرا که اطلاعاتی از بازرسی‌های آن به اسرائیل منتقل شده است. به گفته او، این آژانس حتی پس از حملات نیز نتوانست یا نخواست آنها را محکوم کند و همین موجب بی‌اعتمادی گسترده میان مسئولان ایرانی و افکار عمومی شد.
ــ فرصت‌سوزی دیپلماسی و نقش نتانیاهو
وی گفت مذاکرات بین ایران و آمریکا در جریان بود و حتی از حمله اسرائیل جلوگیری شده بود، اما اسرائیل میز مذاکره را ترک کرد و عملاً این مسیر را نابود ساخت. از نظر پزشکیان، نتانیاهو از ابتدا با تحریک سیاسی، مانع دیپلماسی شد. ایران تنها خواهان توافقی بر مبنای احترام متقابل و رعایت حقوق ملت‌ها بوده است.
ــ بحران منطقه‌ای و قتل فرماندهان و دانشمندان
پزشکیان با اشاره به ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران تأکید کرد که این اقدامات بر اساس قوانین بین‌المللی جنایت جنگی محسوب می‌شوند، زیرا این افراد در حال استراحت و خارج از خدمت بوده‌اند. او گفت اسرائیل حتی تلاش کرده شخص او را نیز ترور کند.
ــ مسئله اعتماد به آمریکا
رئیس‌جمهور ایران از تردید عمیق نسبت به بازگشت به مذاکرات سخن گفت و تأکید کرد که بدون تضمین واقعی، تکرار گفتگوها بی‌معناست. به گفته او، مردم ایران از فدا شدن در راه وطن نمی‌ترسند، اما از تکرار خیانت‌ها و فریب‌ها بیم دارند.
ــ پاسخ به تبلیغات درباره ایرانیان و شعارها
پزشکیان شعار «مرگ بر آمریکا» را به معنای مرگ بر سیاست‌های ظالمانه و تجاوزکارانه تفسیر کرد و گفت که این شعار هرگز متوجه مردم آمریکا نیست. او یادآوری کرد که ایرانیان در خارج از کشور هیچ‌گاه دست به خشونت نزده‌اند و تبلیغاتی که آن‌ها را تهدیدی ترسناک نشان می‌دهد، زاییده تبلیغات اسرائیل است.
ــ پیشنهاد به آمریکا: فریب نتانیاهو را نخورید
وی گفت که آمریکا نباید وارد جنگی شود که متعلق به آن نیست. به باور او، این جنگ، جنگ اسرائیل است که به دنبال بی‌ثباتی در منطقه است. ایالات متحده باید به جای دنباله‌روی از نتانیاهو، به صلح‌سازی روی آورد و مسیر سازنده‌ای برای منطقه انتخاب کند.
آینده ایران و آمریکا: تحریم یا تجارت؟
پزشکیان گفت که هیچ مانعی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی در ایران وجود ندارد و رهبر جمهوری اسلامی نیز از این امر حمایت کرده است. او افزود که این اسرائیل است که نمی‌خواهد آرامش به منطقه بازگردد. تحریم‌ها از سوی آمریکا وضع شده‌اند، نه از سوی ایران.
ــ نه جنگ، نه تسلیم
پزشکیان در پایان با اشاره به توانمندی ایران در دفاع از خود، گفت که کشورش به دنبال جنگ نیست، اما در برابر تجاوز سکوت نخواهد کرد. او تأکید کرد که تصویر ایران به عنوان یک تهدید دروغی بیش نیست و نتیجه دسیسه‌های اسرائیل است. رئیس‌جمهور ایران از آمریکا خواست راه جنگ را کنار بگذارد و صلح را انتخاب کند، چرا که این همان چیزی است که ملت ایران به دنبال آن است.
منبع: YOUTUBE


از نامه های فروغ فرخزاد به برادرش فریدون...
من مثل تو،عاشق گَرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان اميريه و کبوترها و سگ ها و گل های آفتابگردان هستم، ولی تو برای که می خواهی اینها را تعریف کنی؟! تو با سادگی و احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی می کنی و اینها با مسخره کردن همین احساسات تو، نان خواهند خورد. من به این چیزها عادت کرده ام و این دلقک ها را خوب می شناسم، تو هم بيا تا آنها را بهتر بشناسی. به هرجهت، اولین کسی که در فامیل ما می میرد، من هستم و بعد از من، نوبت تو است. من این را می دانم.
در مقیاس جهانی
متأسفانه
مد شده است.
ولی انتشار نامه های محرمانه شخصیت ها
بدترین بی حرمتی نسبت به انها و بشریت به طور کلی  است.

شهدای تجاوز اسرائیل به ایران در میان مردم عادی: قسمت چهل و دوم
پنج مددکار اجتمأعی که در حمله به زندان اوین جان باختند. خانم‌ها فاطمه بعاج زاده، اکرم محمد سلیمی، پوراندخت سعادت نژاد، خانم لطفی‌، و مهناز خوش کردار [که از ۱۳۵۹ در آنجا کار میکرد]


آلبرت انشتین:
"گاو یونجه می خورد اما از فوائد یونجه چیزی نمی داند!"

مگر
خود اینشتین و ۹۹ درصد علمای جهان
 از محتوای شیمیایی و بیوشیمیایی و ارزش بیولوژیکی  مواد غذایی ئی که می خورند،
خبر دارند؟
پس چه فرقی از یین بابت بین بشر و جانور هست؟

شاهدان فاجعه تجریش: «آنقدر آدم روی زمین ریخته بود که اگر می‌دیدی، وحشت می‌کردی»
چشم‌های شاهدان حمله دو موشک اسرائیل به میدان قدس تهران در روز ۲۵ خرداد، هنوز هم از تصویر انفجار و جنازه خالی نشده‌اند. حالا تکه‌فیلمی کوتاه از لحظه انفجار، وقتی ماشینها پشت چراغ قرمز معروف میدان قدس ایستاده‌اند و بعد به هوا پرتاب می‌شوند، از راه رسیده و آدم‌های زیادی از دیدنش شوکه شده‌اند…./
***
گزارش میدانی از میدان قدس تهران و روایت اهالی و کسبه از حمله موشکی اسرائیل به این منطقه
حالا همه شاهدان میدان قدس، پشت چشم‌هایشان تصویری از انفجار و مرگ دارند، همان روزی که «مردم داشتند خیلی عادی زندگی می‌کردند.»
سارا سبزی: آقای «الف» دیدبان خمپاره دوران جنگ بود ولی نمی‌تواند آن جنازه‌های کنار میدان قدس را باور کند؛ آنقدر آدم روی زمین ریخته بود که وحشت او را هم گرفت. آن دستفروش کنار خیابان هم از آسمانی که در نیمه‌های روز ناگهان سیاه شد، ترسیده بود. کارگر مغازه آبمیوه‌فروشی هم خاطره مردی را که دو روز بعد از انفجار از زیر آوار بیرون کشیده شد، فراموش نمی‌کرد؛ چشم‌های شاهدان حمله دو موشک اسرائیل به میدان قدس تهران در روز ۲۵ خرداد، هنوز هم از تصویر انفجار و جنازه خالی نشده‌اند. حالا تکه‌فیلمی کوتاه از لحظه انفجار، وقتی ماشینها پشت چراغ قرمز معروف میدان قدس ایستاده‌اند و بعد به هوا پرتاب می‌شوند، از راه رسیده و آدم‌های زیادی از دیدنش شوکه شده‌اند.
روی گودال نزدیک میدان قدس که نتیجه برخورد دومین موشک بود، حالا پوشیده شده و خبری از آسفالت از جا کنده شده و لوله‌های آب تخریب شده نیست؛ روزی که چند منطقه دیگر هم هدف قرار گرفت: خانه‌ای در خیابان صابونچی، بلوار کشاورز، نیروی هوایی، ستاد وزارت دفاع، خیابان شریعتی، خیابان عشقیار، خیابان آپادانا، حوالی پژوهشگاه نیرو و مناطقی در شرق تهران و فرودگاه هاشمی‌نژاد مشهد. تا روز آخر حملات اسرائیل به ایران و شروع آتش‌بس، یعنی بامداد سوم تیر، ۹۳۵ نفر جانشان را از دست دادند. آمار قربانیان این حملات در تهران بیشتر از شهرهای کشور بود و روزنامه اعتماد در گزارشی، تعداد جانباختگان و مجروحان حمله به میدان قدس را ۶۳ نفر اعلام کرد؛ ۱۲ نفر شهید که یکی از آنها زنی باردار بود.
موشکها ۲۵ خرداد به نزدیک میدان خوردند و تصویرش ۱۹ روز بعد پخش شد. حالا مردم دوباره از کاسب‌ها می‌پرسند کدام قسمت از میدان بود که موشک به ماشین‌ها خورد و آنها را به هوا پرت کرد؟ تماشاچیان روبروی ساختمان مرکز امور مساجد می‌ایستند تا با چشم‌های خودشان ببینند موشک این ساختمان را چطور در هم کوبیده اما هنوز نریخته است.
از آن دو موشک اسرائیل، یکی به همین ساختمان، کم بالاتر از میدان قدس اصابت می‌کند و یکی درست سر چهارراه و کنار میدان، بر سر ماشین‌ها و عابرها فرو می‌افتد. ساعت نزدیک به چهار بعد از ظهر روز ۲۵ خرداد، صدای انفجار و برخورد موشک‌ها میدان قدس و خیابان تجریش را می‌لرزاند، آسمانش را سیاه و جنازه‌ها و خودروها را به گوشه‌ای پرتاب می‌کند. این تصویر را همه اهالی و کسبه و رهگذرهای آن روز میدان قدس به خاطر سپرده‌اند، حالا که ظهر تبدار ۱۳ تیر است، یک روز بعد از بیرون آمدن تصویری از لحظه حمله موشکها به آدم‌های غیرنظامی.
ردیف جنازه‌ها روی زمین
چند لحظه بعد از انفجار، ساکنان کوچه شیرازی – کوچه‌ای که در کنار ساختمان موشک خورده قرار دارد، به کوچه می‌ریزند تا منشا آن صدای مهیب را پیدا کنند. آقای «الف» هم آن دقایق خودش را به کوچه می‌رساند، دود و ساختمان منفجر شده، شیشه‌های شکسته و تکه‌های ساختمان پرت شده و مردم ترسیده در حال فرار را می‌بیند و به خانه برمی‌گردد که با خانواده‌اش شهر را ترک کنند؛ مثل باقی همسایه‌ها: « هیچکس از اهالی در کوچه نماند. ۱۵ روز از خانه رفتیم و دو شب پیش برگشتیم.»
کوچه شیرازی تا ساعتی بعد از انفجار از همسایه‌ها خالی می‌شود و صف خودروها به سمت میدان قدس به راه می‌افتد. آقای الف دوسال در جبهه دیدبان خمپاره بود، اما این صحنه‌ها برایش آشنا نبود و ندیده بود که مردم خانه و زندگی‌شان را رها و فرار کنند. او همان روز با خانواده‌اش به سمت دماوند به راه می‌افتد و ۹ ساعت بعد به جایی امن می‌رسند. وقتی ردیف کشته‌های میدان قدس و ماشین‌های تخریب شده و مچاله را به یاد می‌آورد، یک پرده اشک توی چشم‌هایش می‌نشیند؛ چو دیده بود موج انفجار یک پراید را به اندازه نیم متر مچاله و دو سه ماشین را به هوا پرتاب کرده بود. او در میدان قدس جنازه‌ها و ماشین‌ها و تکه‌های پرتاب شده از ساختمان را دیده بود: «آنقدر آدم روی زمین ریخته بود که اگر می‌دیدی، وحشت می‌کردی.» گفتن هر کلمه‌، برایش یک جنگ بود و حالا او دوباره داشت برای تکرار دوباره آن فاجعه با خودش می‌جنگید، وقتی که حالا با هم روبروی ساختمان آوار شده ایستاده‌ایم.
آن روز انفجار شهر را رها نمی‌کرد، از مرکز تا شمال شهر، از ساختمان مسکونی تا ساختمان دولتی و نظامی: «از بلوار ارتش که به سمت دماوند حرکت می‌کردیم، هرساعت یک جایی را می‌زدند. تا نزدیک دماوند فقط آن سمت را زد. شانس آوردیم جاده و ماشین‌ها را نمی‌زد.
تمام آن جاده داشت منفجر می‌شد.» آقای «الف» و خانواده‌اش ۱۵ روز بعد از حمله به میدان قدس بالاخره به خانه برگشتند، وقتی که دیگر اثری از گودال و خرده شیشه‌ها و تکه‌های پرت شده و بانک شهر ساختمان نبود، حالا فقط صدای برداشتن آوار از ساختمان موشک‌خورده شنیده می‌شود و نوار زردرنگ روبروی ساختمان موشک خورده هنوز برداشته نشده است. کارگرها می‌گویند دیگر جنازه‌ای لابلای این تل خاک و آهن و شیشه نیست.
نام کشته شده: گمنام
دستفروش‌ها و مغازه‌دارها تعریف می‌کنند که بین کشته‌های حمله موشکی به میدان قدس، یک دستفروش هم جانش را از دست داده است. کسی که کنار خیابان باهنر خیارچنبر می‌فروخت و موج انفجار سرش را به گوشه‌ای کوباند و جانش را گرفت. روز حادثه کنار همان خیابان دستفروش‌های دیگری هم بودند که حالا به شاهدان فاجعه تبدیل شده‌اند. موج انفجار زنی را که نخ و سوزن و سنجاق می‌فروشد به یک پست برق زردرنگ ‌می‌چسباند و به دستش صدمه می‌زند. او همان روز نیمی از بساطش را به یکی از مغازه‌دارها می‌سپرد و چند روز بعد برمی‌گردد؛ چون «درآمد دیگری ندارم و باید کار کنم. کاش دوباره جنگ نشود خانم، به خیر گذشت.» دستفروش روبروی مرکز امور مساجد هم آن روز با موج انفجار به گوشه‌ای پرت می‌شود ولی زنده می‌ماند و دوباره درست روبروی همان مغازه‌ای که شیشه‌هایش روی بساطش خرد شد، می‌نشیند.
روبروی ساختمان موشک خورده، جایی که پارکینگ شهرداری و یک داروخانه و گلفروشی از موج انفجار تخلیه شده بودند، داربست‌کشی شده تا تعمیرات شروع شود. مرد دستفروش آن روز را به یاد می‌آورد، وقتی که انفجار او را پنج متر جلوتر پرت می‌کند و جان مشتری‌اش را می‌گیرد. او همیشه همین‌جا روبروی مغازه‌‌ای بساطش را پهن می‌کرد و عطر و عروسک می‌فروخت، اما حالا تعطیل شده؛ چون روز حمله، موج انفجار شیشه مغازه را روی بساط پیرمرد می‌شکند و حالا تمام مغازه فروپاشیده است. مرد تعریف می‌کند که همه پنج میلیون جنسی که خریده بود، لابلای خرده شیشه‌ها از بین رفته است: «فقط این چند تا آشغال مانده. الان پول هم ندارم بروم وسایل بخرم. همه زندگیم همین بود.» پنج متر پرتاب شدن با موج انفجار به دست و پایش آسیب می‌زند و حالا گاهی پایش از جا در می‌رود. آسمان تا نیم ساعت بعد از حمله از دود حمله موشک و انفجار، سیاه می‌شود و پیرمرد با چشم‌های خودش می‌بیند که « همه شیشه‌ها شکست، سه-چهار نفر اینجا مردند، چند نفر هم نزدیک شهرداری مردند. آنهایی که نتوانستند فرار کنند، هم از موج انفجار مردند. یک پیرزن سبزی‌فروش هم بود که او هم مرد. هوا خیلی تاریک بود.»
او گاهی داخل پارکینگ شهرداری هم کار می‌کند و می‌داند که موج انفجار خودروهای پارک شده داخل آن را هم مچاله کرد. یک برگه صورتجلسه خسارت را از بین کارتهایش بیرون می‌کشد که کلانتری آن را نوشته، مطمئن نیست که کسی خسارتش را پرداخت کنند. می‌گوید کلانتری آمد، گزارش نوشت و یک کاغذ هم دادند، ولی خبری نشد. با دست، ساختمان موشک‌خورده و جای خالی بانک شهر را نشان می‌دهد که هنوز از زیر بار آوار بالا نیامده؛ می‌گوید اگر صبح موشک می‌زدند همه کارمندان بانک می‌مردند.
ساختمان پشت مرکز امور مساجد هم آسیب دیده و مرد دستفروش فکر می‌کند کسی آنجا جانش را از دست نداده و شاید فقط چند نفر ترسیده باشند.« موج انفجار ساختمان‌های روبرو را گرفته و تا خود شهرداری هرچه مغازه است، از بین رفته. ساختمان کناری هم خیلی آسیب دید. کسی هم خسارتش را نمی‌دهد. آن ساختمانی که موشک خورد هم هم همانطوری مانده است.»
بوی گاز اسیدی در دهان ماند
مغازه قهوه‌فروشی روبروی محل اصابت موشک، فقط یک ربع قبل از انفجار کرکره را پایین می‌کشد و می‌رود. همان روزی که چند انفجار دیگر تهران را می‌لرزاند. صاحب مغازه به کارگرانش گفته بود: «همین حالا تعطیل کنید و بروید». ۱۵ دقیقه بعد، همه‌چیز شکل دیگری می‌شود. کاسب‌ها هم اولین شاهدان حمله بودند؛ مثل کارگر مغازه آبمیوه فروشی نزدیک چهارراه که آن روز خودش شش-هفت جنازه را بعد از انفجار می‌بیند. همان روز که «مردم داشتند خیلی عادی زندگی می‌کردند» و همه‌چیز در یک دقیقه تمام می‌شود. او خوب به خاطر می‌آورد که موشک اول و دوم با چه فاصله‌ای به ساختمان و میدان برخورد می‌کنند و فرصتی برای فرار نبود؛ عابرانی که از انفجار اول به سمت میدان فرار می‌کردند، به موشک دوم می‌خورند و همه‌چیز تمام می‌شود.
کارگر مغازه آبمیوه فروشی می‌دانست که آن دو موشک جان یک راننده تاکسی، یک راننده اسنپ، یک زن باردار و فرزندش را گرفت و جنازه مردی را که دم عابربانک شهر، قرار بود پولی کارت به کارت کند، دو روز بعد از زیر آوارها بیرون می‌آید. « همسایه‌ها و شهرداری می‌گویند ۱۶-۱۷ نفر شهید شدند، ولی تعدادشان بیشتر است. بالای ۱۵-۲۰ ماشین تخریب شد. هر ماشین هم یکی دو سرنشین داشت. آنهایی که رهگذر بودند و ما نمی‌شناختیم هم تعدادشان بالا بود.
سرچهارراه از پشت چراغ قرمز مردم داشتند می‌رفتند خانه یا از سرکار برمی‌گشتند. همینجا کلی جنازه بود. این که می‌گویند هوش مصنوعی است، دروغ می‌گویند، واقعی بود.»
او تا دو روز بعد از آن حمله، بعد از هربار سرفه، مزه خاکستر و سوختگی انفجار را روی زبانش حس می‌کرد. « مثل یک گاز تند بود، انگار جوهرنمک و وایتکس را با هم مخلوط کنی. از آن هم تندتر بود، اسیدی بود، وقتی آن دود سیاه بلند شد، این بو را می‌داد.»
هشت روز بعد از حمله به میدان قدس، وقتی ساختمان‌های اداری منطقه با ۵۰ درصد ظرفیت، کارشان را شروع می‌کنند، درست همان روزی که موشکها به زندان اوین هم حمله می‌کنند، آتش‌نشان‌ها از طبقه سوم ساختمان شهرداری منطقه یک، قسمت جلوی یک خودروی ۲۰۶ و یک لاستیک ماشین بیرون می‌آورند. شدت انفجار آن تکه از ماشین را داخل ساختمان پرت کرده بود. پاک کردن خیابان از تکه‌های ساختمان و شیشه و آسفالت دوباره خیابان یک هفته زمان می‌برد و کسبه کم کم مغازه‌هایشان را باز می‌کنند. کارگرهای مغازه آبمیوه فروشی تا سه روز بعد از انفجار فقط خاکسترو گردوغبار از روی زمین و دستگاهها جمع می‌کنند. دو روز بعد از حمله، آب و برق منطقه وصل می‌شود اما کسبه می‌گویند گاز هنوز قطع است.
سیل و مرگ در خیابان
آن روز هم مرگ در خیابان به راه می‌افتد و هم سیل. موشک‌ها لوله‌های آب منطقه را منفجر می‌کنند و آب به متروی تجریش هم می‌رسد. یکی از مسافران آن روز متروی تجریش میلاد است که لحظه انفجار، پایش را از مترو بیرون می‌گذارد و با چشم‌های خودش می‌بیند که ماشین‌ها چطور به هوا پرتاب می‌شوند. «من دیدم که آن ماشین پرت شد. دو موتور هم از ترس کنترلشان را از دست دادند و روی زمین کشیده شدند.»
هنوز یک دقیقه از انفجار نمی‌گذرد که آب همه‌جای خیابان را برمی‌دارد. «باور نمی‌کردم دارم می‌بینم که یک ماشین جلوی چشم‌هایم پرواز می‌کند. حتی به ذهنم نرسید که گوشی دربیاورم و فیلم بگیرم. یک دفعه یک نفر کوبید تخت سینه‌ام. یک مامور بود که داد می‌کشید و می‌گفت بروید، می‌خواهید یکی دیگر هم بزند؟» میلاد وقتی از پله برقی مترو پایین می‌رود، می‌فهمد که کفش‌هایش از سیل بعد از انفجار خیس شده و آب تا ورودی متروی تجریش هم رسیده است. مسافرها روی پله‌های برقی به سمت پایین می‌دویدند و به دیگران خبر را می‌رساندند: «زدند.» بوی باروت پایین پله‌های برقی شدیدتر از ورودی به مشام می‌رسد و از سقف خروجی مترو به سمت شهرداری آب می‌چکد؛ آنقدر که دو زن تا زانو توی سیل فرو رفته می‌روند و دو مامور مترو کمک می‌کنند از آب بیرون بیایند. تا دقایقی بعد از انفجار، دیگر کسی از مسافران وارد شده به ایستگاه متروی تجریش، به سمت بالا نمی‌رود. حتی مسافران قطاری که تازه به ایستگاه تجریش رسیده بود هم به خط کهریزک می‌آیند و دوباره سوار قطار می‌شوند. میلاد می‌گوید: «من در فیلم متوجه شدم که به ماشین‌ها موشک خورده است. تا قبل از آن فکر می‌کردم که ماشین با یک انفجار از زیر، به هوا پرتاب شده و نمی‌دانستم چه چیزی آن را منفجر کرده است؟»
قصابی کنار چهارراه، مشرف به همان جایی است که موشک خورد و از آن حادثه فقط شیشه‌های طبقه بالایش آسیب دید. چند دقیقه بعد از اینکه بار گوشت را از نیسان خالی می‌کنند، صدای انفجار بلند می‌شود. یکی از صاحبان مغازه ۲۵ خرداد را با این کلمات به یاد می‌آورد، با تصویر شش-هفت ماشین از بین رفته و جنازه‌هایی که روی زمین افتاده بودند: «ما چهارپنج جنازه را دیدیم، از کسانی که داخل ماشین‌هایشان بودند. یکی اینجا افتاد و یکی هم آن جلوتر. بعد از یک ساعت به ما گفتند مغازه‌ها را ببندید و بروید. زخمی‌ها را همه انتقال دادند بیمارستان شهدا.»
صاحب مغازه می‌گوید آن روز مردم را نجات می‌داد اما نتوانست سرنشین یکی از خودروها را نجات دهد؛ چون «رویش یک تکه آسفالت بزرگ افتاده بود.» نزدیک قصابی آنها یک موتور نصف شده روی زمین می‌افتد که راکبش به گوشه‌ای پرتاب شده بود.«بعد از اینکه موشک خورد یک دقیقه نشد که آب زد بالا و سیل به راه افتاد. آنهایی که در ماشین مانده بودند، با همین آب خفه شده بودند. یک ماشین هم پرس شده بود. موج انفجار چرخ یکی از ماشین‌ها را انداخت داخل حیاط بیمارستان. یکی دو روز آب نداشتیم و ۱۰ روز بعد مغازه را باز کردیم. همه بسته بودند، به کلی تعطیل بود. صحنه‌ای بود که آدم می‌دید روانی می‌شد. هشت سال جنگ بود ولی همه کاسبی می‌کردند، همه دکان‌ها باز بود. مردم کمک می‌کردند. من خودم جبهه بودم، اما هیچ صحنه‌ای را این طوری ندیده بودم، ندیده بودم که تهران تعطیل شود و مردم بروند. هیچ وقت این طور نبود که شبانه‌روز تهران را بزنند. هر زمان که می‌خواست هواپیما بیاید، آژیر می‌کشیدند و مردم می‌رفتند داخل پناهگاه، اما این بار هیچ چیز نبود.»
حالا همه شاهدان میدان قدس، پشت چشم‌هایشان تصویری از انفجار و مرگ دارند، همان روزی که «مردم داشتند خیلی عادی زندگی می‌کردند.»/ هم‌میهن
۱۶ تیر ۱۴۰۴

 

چه زود دیر می شود؟
حنای  پس از عروسی توطئه و ترور و تخریب و خون و جنون را
خلایق
هرگز
به سر
نمی گذارند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر