۱۴۰۴ خرداد ۱۷, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۹۷)

     


میم حجری

 

قصه تلخ و شیرینی از  یونس خادمی
کارگر شرکت نفت:

 
  در قسمت اکتشاف نفت کار می کردم،
از بحرکان به طرف گچساران،
هرجا نفت پیدا می شد با نصب میله یا لوله آهنی
علامت می کذاشتیم،
چند روز بعد آنها را می دزدیدند،
سنگ گذاشتیم، بردند.
قالب بتونی گذاشتیم، بازهم دزدیدند،
خلاصه ذله شدیم
،با کنسولگری انگلیس در خرمشهر تماس گرفتیم وچاره جویی کردیم،
 فردای آن روز تلگرافی رسید که هرجا نفت پيدا شد، امامزاده کوچکی بسازید،
 ساختیم،
نه تنها دست نمی زدند، بلکه شمع روشن می کردند،
 یا چند سکه یا اسکناس هم روی صندوق می گذاشتند،
  الان از بحرکان تا دیلم وسردشت و.....تا گچساران یک سری امامزاده هست که همگی علامت چاه نفت ااند.



سئوالی که تا کنون هیچکس پاسخ نداده است.
یک وبلاگنویس آمریکایی تصویری از کیف پس از دو سال بمباران و تصویری از غزه پس از دو هفته بمباران را نشان میدهد و میپرسد:
چرا روسیه از المپیک محروم شد، اما اسرائیل نه؟

وبلاگنویس آمریکایی عزیزم
از سوریه هم پس از بمباران های پوتین عکسی منتشر کن تا مقایسه ات رئالیستی تر باشد
و قضاوتت راسیونالیستی تر.
ضمنا
نشانشیده، شب دراز است و قلندر بیدار.
امروز غزه
فردای اوکراین و روسیه است.
علاوه بر این
حماس و خزب الله
پدافند هوایی ندارند.
اوکراین بزرگترین مولد پهباد در جهان است و یک میلیون تن از ارتش اولیگارشیسم روس را کشته و زخمی کرده است.
روسیه دستخوش خونریزی درونی است.



از نوشته‌های جاودان فیلسوف برجسته و معاصر ایران در قرن بیستم و میراث‌دار تفکر، دانش، فرهنگ و تاریخ ایران، و سلف همرزمش دکتر تقی ارانی از جمع ۵۳ نفر در زندان‌های رضاشاه قلدر؛ همچنین زندانی حکومت اسلامی که با افتخار عوامل ساواک را به کار گرفت و به تحریکات سازمان‌های ام‌آی‌سیکس، موساد و سیا برای قربانی کردن دگراندیشان عمل کرد. بریده‌ای از مقالهٔ زیر:
"تبعیت از حقیقت، اجراى وظایف خود و مراعات حقوق دیگران برجسته ترین و عمده ترین صفات مثبته انسانى است.
انسان باید دارای دو وجدان باشد:
*وجدان منطقى (یا علمى) یعنى وجدانى که دروغ و ضد حقیقت را تحمل نکند. حافظ ما چه نیکو گفت:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روى گشت صبح نخست
**وجدان اجتماعى یعنى وجدانى که ستم و ضد عدالت را تحمل نکند."
ما از این  پژوهش طبری
تحلیلی مارکسیستی منتشر کرده ایم.

درنگی در پژوهشی از طبری راجع به شخصیت انسانی

https://hadgarie.blogspot.com/2025/05/blog-post_8.html

طبری
ادیب است
شاعر است
عارف است
معلم اخلاق است.
ولی فیلسوف نیست.
ایران
کشور شعر و  شعار و  فقه و عرفان است
و
نه کشور فلسفه.
ما اصلا فیلسوف نداریم.
ما فقیه داریم
ما فقیهی دیالک تیکی اندیش به نام سعدی داریم.
طبری
 خیام و حافظ را حتی نمی شناسد.
خیام و حافظ
خردستیزند.
حافظ شاعر محبوب نیچه است
همان نیچه ای که  طبری نقد نسبتا خبوی بر افکارش  نوشته است
طرز تفکر طبری
اسکولاستیکی است
هنر و شق القمر طبری
ازبر کردن حرف های چه بسا خرافی این و آن
و
نقل مکانیکی آنها ست.



روبرت کورتس
از مارکسیست نماهای سکسی محبوب القلوب امپریالیسم بوده است
متافیزیک کار دیگر چه صیغه ای است؟
مش روبرت کورتس؟

ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه:
 "رژیم کیف به شهروندانش، چه زنده و چه مرده، اهمیتی نمیدهد."

ای شرم، ای حیا
تو کجایی تا شویم ما چاکرت؟
چارقت دوزیم، کنیم شانه خرت؟
اولیگارشیسم روس
اجساد خلق های مظلوم اوکراین را به روسیه می برد و زنده ها را  گروگان می گیرد
و
ما را به یاد فوندامنتایسم اسلامی سنی و شیعی (حماسیسم و حزب اللهیسم) می اندازد.
سؤال این است
که
کدامیک از این دو
 مرجع تقلید است
 و
 کدامیک مقلد؟

خلق را تقلیدشان بر باد داد


مهرداد

فاشیسم چیست؟
فاشیسم یکی از پدیده‌های سیاسی قرن بیستم است که همچون طاعونی در مقاطع بحرانی سرمایه‌داری پدیدار شده و خون و وحشت به بار آورده است. فاشیسم صرفاً یک «انحراف فکری» یا «استبداد فردی» نیست، بلکه یک ابزار خشونت‌آمیز و تمام‌عیار سرمایه‌داری برای حفظ خود در زمان بحران‌های ساختاری است.
۱. فاشیسم از منظر سوسیالیسم؟
از دیدگاه سوسیالیستی، به ویژه در تحلیل لنینیستی و مارکسیستی، فاشیسم «دولت سرمایه‌داری در شرایط بحرانی است که چهره دموکراتیک را کنار می‌زند و با سرکوب کامل جنبش‌های کارگری، سوسیالیستی و روشنفکری، به حکومت آشکار سرمایه‌داران بزرگ، زمینداران، و نخبگان مالی تبدیل می‌شود.»
دیمیتروف، یکی از رهبران کمونیست بین‌الملل، در تعریف مشهور خود می‌گوید:
«فاشیسم دیکتاتوری آشکار، تروریستی و ضدپرولتاریای سرمایه‌ی انحصاری است.»
۲. تاریخچه فاشیسم
ایتالیا: فاشیسم موسولینی (۱۹۲۲)
فاشیسم اولین بار در ایتالیا توسط بنیتو موسولینی به قدرت رسید. موسولینی که سابقاً یک سوسیالیست بود، در دوران پس از جنگ جهانی اول با حمایت نخبگان مالی، زمین‌داران بزرگ، و کلیسا، گروهی شبه‌نظامی به نام «پیراهن‌سیاه‌ها» ایجاد کرد و کمونیست‌ها و اتحادیه‌های کارگری را سرکوب کرد. او به تدریج یک دولت استبدادی، ملی‌گرای افراطی و نظامی‌گرا بنا نهاد.
آلمان: نازیسم هیتلر (۱۹۳۳)
در آلمان، فاشیسم با نام «نازیسم» توسط آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان ظهور کرد. این حزب با حمایت سرمایه‌داران بزرگ نظیر کرُپ و زیمنس، قدرت را در دست گرفت و با ایدئولوژی نژادپرستانه، ضدیهودی، ضدکمونیستی، و نظامی‌گرایانه، آلمان را به سوی جنگ جهانی دوم سوق داد.
اسپانیا: فاشیسم فرانکو
در اسپانیا، ژنرال فرانسیسکو فرانکو با حمایت فاشیست‌های ایتالیا و نازی‌های آلمان در جریان جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) به قدرت رسید. رژیم فرانکو یک دیکتاتوری کاتولیکی-نظامی با سرکوب گسترده‌ی کمونیست‌ها، آنارشیست‌ها و جمهوری‌خواهان ایجاد کرد.
۳. فاشیسم از دیدگاه مارکسیسم
فاشیسم و سرمایه‌داری
از نگاه مارکسیست‌ها، فاشیسم محصول تضادهای درونی سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم است. زمانی که بحران اقتصادی، شورش‌های کارگری، و تضعیف ساختار دولت بورژوا موجب ترس طبقات حاکم می‌شود، فاشیسم به عنوان شکلی خشن و سازمان‌یافته از سرمایه‌داری سر برمی‌آورد. هدف آن:
• نابودی سازمان‌های کارگری و احزاب چپ
• ایجاد وحدت ساختگی ملی (از طریق دشمن‌سازی: یهودی، مهاجر، کمونیست)
• تمرکز قدرت در دست یک رهبر کاریزماتیک و شبه‌الهی
• تبدیل اقتصاد به ماشین جنگی و استثمار مضاعف طبقات پایین
۴. فاشیسم مدرن (Neo-Fascism) در جهان امروز
در دنیای امروز، فاشیسم دیگر همیشه با یونیفورم نظامی و سلام نازی ظاهر نمی‌شود، بلکه در قالب‌های جدید، فرهنگی و پنهان بروز می‌کند.
نمونه‌ها:
الف) هند – فاشیسم هندو
در دوران نارندرا مودی و حزب BJP، شاهد ملی‌گرایی افراطی هندو، سرکوب مسلمانان، تحقیر چپ‌گرایان، و تقویت سرمایه‌داری الیگارشیک هستیم. مارکسیست‌های هندی، این پدیده را به‌عنوان شکلی از «فاشیسم فرهنگی» می‌شناسند.
ب) اسرائیل – آپارتاید مدرن
با گسترش شهرک‌سازی‌ها، سرکوب فلسطینی‌ها، و همراهی رسانه‌ها و نخبگان سرمایه‌داری جهانی، رژیم اسرائیل توسط بسیاری از روشنفکران و مارکسیست‌ها «فاشیسم قوم‌مدار» توصیف شده است.
ج) آمریکا – راست افراطی و ترامپیسم
ظهور دونالد ترامپ و جنبش‌های نژادپرستانه، ضدزن، ضدکمونیست، و ضدمهاجر در ایالات متحده، نمونه‌ای از «فاشیسم نرم» در دل دموکراسی لیبرال به شمار می‌رود. فاشیسم در اینجا با رسانه، تکنولوژی، و ناسیونالیسم اقتصادی آمیخته شده است.
د) اروپا – احزاب راست افراطی
در کشورهایی مانند فرانسه (حزب مارین لوپن)، مجارستان (اوربان)، لهستان و ایتالیا، احزاب راست افراطی با شعارهای ضد مهاجر، ضد اتحادیه اروپا، و ضدچپ در حال پیشروی‌اند. فاشیسم مدرن در این کشورها اغلب در لباس «حمایت از سنت و خانواده» پنهان می‌شود.
۵. نتیجه‌گیری
فاشیسم از نگاه سوسیالیستی، نه‌تنها یک پدیده سیاسی بلکه ابزاری طبقاتی برای نجات سرمایه‌داری در بحران است. آن‌چه فاشیسم را خطرناک می‌سازد، توانایی‌اش در تبدیل نارضایتی عمومی به نفرت نسبت به «دیگری» و سپس نابودی ساختارهای مقاومت (اتحادیه‌ها، احزاب، روشنفکری، آزادی بیان) است.
وظیفه‌ی سوسیالیست‌ها و کارگران آگاه، شناسایی ریشه‌های طبقاتی فاشیسم، مبارزه با اشکال مدرن آن، و بسیج نیروی طبقاتی علیه آن است. فاشیسم را تنها با اتحاد و آگاهی طبقاتی می‌توان شکست داد، نه با تکیه بر نهادهای پوسیده‌ی دموکراسی
بورژوا
وظیفه‌ی سوسیالیست‌ها و کارگران آگاه در مقابله با فاشیسم
وظیفه‌ی سوسیالیست‌ها، مارکسیست‌ها و تمام کارگران آگاه، تنها در محکوم‌کردن فاشیسم خلاصه نمی‌شود، بلکه مسئولیتی تاریخی و حیاتی بر دوش آن‌هاست:
شناسایی ریشه‌های طبقاتی و ساختاری فاشیسم، تحلیل زمینه‌های ظهور آن در دل نظام سرمایه‌داری، و مبارزه‌ی فعال، سازمان‌یافته و آگاهانه با اشکال مدرن، فرهنگی، و پنهان آن.
در دنیای امروز، فاشیسم لزوماً با پرچم‌های نازی، رژه‌های نظامی و دیکتاتوری‌های آشکار ظاهر نمی‌شود. گاه در قالب ناسیونالیسم افراطی، نژادپرستی نهادی، مذهبی‌گری دولتی، یا سرکوب تدریجی آزادی بیان و جنبش‌های کارگری پدیدار می‌گردد. این اشکال مدرن اغلب زیر نقاب دموکراسی، امنیت ملی، یا دفاع از «فرهنگ و سنت» پنهان شده‌اند.
بنابراین، کارگران آگاه و نیروهای چپ نمی‌توانند دل به نهادهای پوسیده و فرمال دموکراسی بورژوایی ببندند—نهادهایی که در لحظه‌های بحرانی، خود تسلیم نیروهای راست افراطی می‌شوند یا حتی فاشیسم را تقویت می‌کنند. تجربه‌ی تاریخی نشان داده که بسیاری از پارلمان‌ها، دادگاه‌ها، و رسانه‌های “آزاد” در بزنگاه‌ها یا سکوت می‌کنند یا در خدمت نظم موجود قرار می‌گیرند.
تنها راه واقعی مقابله با فاشیسم، ایجاد آگاهی طبقاتی عمیق، سازمان‌دهی مستقل کارگران، اتحاد سراسری اقشار تحت ستم، و ساختن جبهه‌ای انقلابی است که ریشه‌ی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک فاشیسم را هدف بگیرد.
این مبارزه باید هم تئوریک باشد (افشای نقش فاشیسم به عنوان ابزار سرمایه)، هم عملی (مبارزه در محل کار، خیابان، دانشگاه، رسانه)، و هم اخلاقی و فرهنگی (بازسازی ارزش‌های همبستگی، برابری و رهایی).
فاشیسم را نمی‌توان با رأی دادن صرف یا تکیه بر قانون اساسی متوقف کرد، بلکه باید با اتحاد آگاهانه‌ی طبقه کارگر، آموزش سیاسی، و مقاومت همه‌جانبه‌ی ضدسیستمی، آن را نابود کرد.


در مالزی، شورش کمونیستی همچنان یک تابو است.
زنان نقش مهمی به عنوان جنگجویان چریکی ایفا کردند
دوره استعمار بریتانیا از سال ۱۷۸۶ آغاز شد و تنها در سال ۱۹۶۵ پایان یافت.
اشغال ژاپن و فاشیسم ژاپنی از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵
مالزی در سال ۱۹۵۷ پس از به قدرت رسیدن رژیم طرفدار بریتانیا، به رهبری سازمان ملی مالایایی‌های متحد (UMNO)، که هنوز هم بر مالزی حکومت می‌کند، استقلال نیم بند پیدا کرد.
نقطه عطف مهمی در تاریخ ضد استعماری مالزی، اعمال وضعیت اضطراری در ژوئن ۱۹۴۸ بود. پس از بازگشت، بریتانیایی‌ها علیه شورشیان کمونیست اعلام جنگ تمام‌عیار کردند.
حزب کمونیست مالزی (CPM) یک شبه غیرقانونی اعلام شد، اگرچه این حزب و چریک‌هایش تا پایان جنگ در کنار متحدان بریتانیایی علیه ژاپنی‌ها جنگیدند.
برای دور زدن کنوانسیون ژنو، دولت استعماری بریتانیا نه از جنگ علیه مردم مالایی، بلکه از «وضعیت اضطراری» صحبت کرد.
این امر به کمونیست‌های دستگیر شده و هواداران کمونیست اجازه داد تا مانند مجرمان عادی به جای اسیران جنگی رفتار شوند.
این امر منجر به قتل عام روستاییان چینی در باتانگ کالی در ۱۲ دسامبر ۱۹۴۸ شد. این کارگران استخراج لاستیک و معدنچیان قلع به عنوان شورشیان ادعایی به قتل رسیدند. دولت بریتانیا تنها در آوریل ۲۰۲۵ از نقش خود در این ماجرا عذرخواهی کرد.
حزب کمونیست مالزی (CPM) در سال ۱۹۲۸ تأسیس شد و اولین کنگره رسمی خود را در آوریل ۱۹۳۰ برگزار کرد. هوشی مین نیز به عنوان نماینده آسیای جنوب شرقی در بین‌الملل دوم در آن شرکت کرد.
در طول جنگ جهانی دوم، این حزب برای مدت کوتاهی با بریتانیایی‌ها علیه ژاپنی‌ها همکاری کرد. با این حال، هنگامی که بریتانیایی‌ها به مالزی بازگشتند و حزب و فعالیت‌های سیاسی آن را ممنوع کردند، حزب کمونیست مالزی (CPM) دوباره دست به اسلحه برد. اعمال وضعیت اضطراری، چاره‌ای جز عقب‌نشینی به جنگل و آغاز جنگ چریکی برای آن باقی نگذاشت
در سال ۱۹۵۵، توافق صلحی با دولت‌های مالزی و سنگاپور، به اصطلاح مذاکرات صلح بالینگ، مورد بررسی قرار گرفت.
نخست وزیر وقت مالزی و فرماندار سنگاپور علاقه‌ای به موفقیت مذاکرات نداشتند. بنابراین، حزب کمونیست مالزی (CPM) بار دیگر به جنگل بازگشت و به تدریج به مرز جنوبی بین تایلند و مالزی عقب‌نشینی کرد. در آنجا به جنگ ادامه داد تا اینکه دومین توافق صلح در هات یای، جنوب تایلند، در دسامبر ۱۹۸۹ امضا شد.
گزیده ای از منبع:



چرا . به چه دلیل نهاد روحانیت چاه کثافت است؟ روحانیت اصلا چیست؟

بر سنگ نوشته‌های بیستون
یاد سردبیران رنجبر و اعضای دفتر سیاسی گرامی باد
در کتیبه بیستون داریوش «بزرگ» در چگونگی رفتارش با فروتنیش یکی از دشمنانش مینویسد «او را زنجیر کرده پیش من آوردند. من بهدست خویش گوشها و بینی او را بریدم و چشمانش را از کاسه برآوردم. او را همچنان در غل و زنجیر در دربار من برپا نگهداشتند و مردم سلحشور همگی او را دیدند. پس از آن فرمان دادم تا او را در اکباتانه سر بر نیزه نشاندند؛ نیز مردانی را که هواخواه او بودند در اکباتانه در درون دژ، بر دار آویختم».
قدرت استبدادی فردی، در تاریخ کهن سرزمین ما، حکایت از خشونتی دارد که افراط آنرا تنها میتوان به حساب فرهنگ بیمارگونه انتقام جویانه یا بی شعوری حاکمان گذارد. از همان آغاز شکل گیری قدرت سیاسی طبقاتی، طی دوران گوناگون بردگی و ارباب - رعیتی تا به امروزِ سرمایه داری، با ادیان و مذاهب و فرقه‌های گوناگون خداپرستی، این خشونت و انتقام جوئی در پیوندی ناگسستنی با صاحبان قدرت قرار داشته و نسل اندر نسل، کشتار مخالفان به ویژه دگراندیشان تا به امروز ادامه یافته است.
رنجبر با انتشار دویست و چهلمین شماره دوره سوم آن، حکایت از بیست سال تلاش اعضای حزب رنجبران برای خدمت به خوانندگانش، سابقه طولانی تری دارد، حکایت از تلاشی که به دست سردبیران آن، رفقا فرامرز وزیری و محمود بزرگمهر آغاز شد؛ دو رفیق عزیزی که به فرمان خمینی به جوخه‌های اعدام سپرده شدند.
بیستمین سالگرد دوره سوم رنجبر، شماره ۲۴۰، یادآور کمونیست‌هایی است که نسل اندر نسل در جامعه ایران تحت دیکتاتوری و استبداد حکومت‌های سرکوبگر، راه ارانی‌ها را پیگیری کردند.
پرسش اینجاست: چه نیرویی است که انسان را وا می دارد بی هراس از مرگ و سختی‌های بیشمار، در حالی که حق انتخاب زندگی مرفه و پر آسایش را داراست به کار کمونیستی بپردازد؟ این چه نیرویی است او را به آن درجه از آگاهی طبقاتی می کشاند که از طبقه‌ای که از آن برخاسته دست می کشد و به طبقه ستم دیدگان و استثمار شوندگان میپیوندد و در کنار آنان به مبارزه تا آخر ادامه می دهد؟
نزدیک به نیم قرن پیش، با شعار «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است»، اولین شماره رنجبر جایگزین «ستاره سرخ» که به سردبیری رفیق فرامرز وزیری در خارج از کشور منتشر می شد گردید و انتشار خود را در داخل ایران آغاز کرد. فرامرز وزیری از فعالان پیشرو کنفدراسیون دانشجویان در آمریکا و از کادرهای سازمان انقلابی، مسئول «کمیسیون تحقیق و بررسی در مورد جامعه ایران» و عضو دفتر سیاسی حزب رنجبران ایران بود. او جزو اولین رفقایی بود که چندین ماه قبل از فرار شاه، به ایران بازگشت و نقش فعالی را در گسترش سازمان انقلابی در آستانه انقاب ۵۷ ایفا کرد. او در همان روزهایی که مبارزات مردم با خیزش و گسترش هر چه بیشتر پیش می رفت توسط ماموران «ساواک» که همزمان در حال فروپاشی بود دستگیر می شود. شرکت فرامرز در روند انقلاب ۵۷ به صورت متشکل و تلاش بی وقفه او برای ایجاد صف مستقل نیروهای پراکنده سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها، او را به کادری توانا و پای در عمل سازمان انقلابی تبدیل کرده بود. او هنگامی که حزب رنجبران با ضربه‌های سخت از سال ۶۰ مواجه شده بود مبارزه را در شرایط مخفی در ایران ادامه می دهد. زمانی که رفقای خارج از ایران از او تقاضا می کنند که کشور را ترک کند، تقاضا را نمی پذیرد تا این که در سال ۶۳ دستگیر می شود. او تا لحظه آخر مقاومت می کند و با این جمله از فروغ فرخزاد که: «پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردنی است» با سربلندی پرولتاریایی، همچون خسرو روزبه پا به میدان اعدام می گذارد.
پس از این که مسئولیت گیلان به رفیق فرامرز واگذار می شود، رفیق محمود بزرگمهر سردبیری نشریه رنجبر را به عهده میگیرد. رفیق بزرگمهر تا به آخر در شرایط مخفی پس از سرکوب تشکیلات حزب توسط دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، این وظیفه خطیر را به پیش می برد. رفیق بزرگمهر در اسفند ماه ۶۱ توسط نیروهای امنیتی حکومت دستگیر و سپس اعدام می شود.
رفقا فرامرز وزیری و محمود بزرگمهر با این که جزو رفقایی بودند که با خط مشی مقاومت مسلحانه حزب رنجبران مخالف بودند و هیچگاه در هیچ یک از اقدامات مسلحانه، چه در گرگان و چه در فارس، شرکت نداشتند، اما حکومت خونخوار آنها را تنها به خاطر عقایدشان به جوخه اعدام سپرد.
یاد هر دو رفیق عزیز را همچنان گرامی میداریم.
حزب رنجبران ایران

سازماندهی طبقه کارگر
بدیهی است که طبقه کارگر ، به منظور مبارزه ، باید قبل از هر چیز در کشور خود ، که جایگاه اصلی مبارزه اوست ، به عنوان یک طبقه سازمان یابد.
بنا به گفته مانیفست ، از آنجائی که مبارزه این طبقه در شکل خود ( و نه در مضمون آن ) ملی است ، سازماندهی طبقه کارگر نیز باید در سطحی ملی صورت پذیرد.
نقد برنامه گوتا – کارل مارکس



رئیس جمهور برزیل حملات اسرائیل به غزه را "نسل‌کشی" خواند
در دیدار با رئیس جمهور فرانسه در پاریس، لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا حملات اسرائیل به غزه را "نسل‌کشی" توصیف کرد و گفت:
"این یک جنگ نیست، این نسل‌کشی است – کشتار سازمان‌یافته توسط یک ارتش حرفه‌ای علیه زنان و کودکان."
او از واکنش ناکافی جامعه جهانی به کشتار غیرنظامیان فلسطینی انتقاد کرد و به کشته شدن دو کودک فلسطینی در حال حمل آرد اشاره نمود.
لولا همچنین خواستار اصلاحات در شورای امنیت سازمان ملل شد و آن را "ضعیف و ناتوان در حل مناقشات جهانی" خواند.
موضع دوگانه در قبال جنگ‌های جهانی:
در حالی که او خواستار توقف فوری خشونت‌ها در غزه شد، از تلاش‌های دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ اوکراین نیز حمایت کرد



تحمل دگر اندیشان
همیشه
مثبت و مفید و  قابل توصیه نیست.
اگر دگراندیشان جزو اشرار باشند،
تحمل اندیشه شان به تبهکاری مبدل می شود.
توماس مان

اندیشه باید به چالش علمی و انقلابی کشیده شود
فرق هم نمی کند که صاحبنظر چزو اشرار باشد و یا جزو اخیار.
هیچ حرفی
حرف آخر نیست.
هر نظری حاوی نواقص و معایبی است.
پس زنده باد هماندیشی

"اگر قوانین تکوین در گذشته به درستی درک نشود، پیش ً نگری خطا است.
مثلا جامعه شناسی معاصر بورژوائی نمی خواهد توالی صورت بندی های اجتماعی ـ اقتصادی در تاریخ و وجود خود این صورت بندی ها را بپذیرد.
لذا برای او ضرورت پیدایش نظام سوسیالیستی پس از سرمایه داری مطرح نیست.
 لذا تمام تحولات تاریخ معاصر در نظرش نتیجه »رقابت های ملی« و »توازن نیروها« است.
در ورای وقایع روز، در آن سوی رویدادهای پراکنده، چیزی نمی بیند.
نابیناست و هر شکست خود را نتیجه یک تصادف نامساعد یا اشتباه تاکتیکی تلقی می ًکند که کاملا قابل جبران است.
بورژوازی جهانی سخت می کوشد به کمک دستگاه های کامپیوتر »پیشنگری« کند
ولی این یک پروگنوستیک جدا از بررسی ژنتیک، یک آینده گسسته از گذشته است
 و غوطه زدن تجربی (آمپیریک) در میلیون ها فاکت و آمار است که فقط می تواند گیج کند.
پیوند گذشته و حال و آینده یکی از اهم مسائل در بررسی زمان سیستمی است.
 لنین می گوید:
»در هر پدیده اجتماعی بقایای گذشته، بینادهای اکنون و نطفه های آینده وجود دارد.«
 (کلیات، جلد اول ص 181)
تنها در دیدن این پیوند سه بعد زمانی، می توان تکوین سیستم را مطالعه کرد و آنرا شناخت.
 لنین می گوید که از سکوی آینده، اکنون را بهتر میتوان دید."
(بررسی تکوین تاریخی سیستم ما را به پیش نگری قادر می سازد.
بررسی تکوینی را ژنه تیک و بررسی پیش گیرانه را پروگنوستیک می نامند.
 ژنه تیک، زمینه منطقی ضرور پروگنوستیک است)
به قلم اندیشمند فرزانه: زنده یاد احسان طبری
 در: نوشته های فلسفی و اجتماعی/جلد دوم
گر قوانین تکوین در گذشته به درستی درک نشود، پیش ً نگری خطا است.
احسان طبری
تفاوت و تضاد بینش پرولتری با بینش بورژوایی
تفاوت و تضادی جهان بینانه است و نه جامعه شناسانه.
جهان بینی چیست؟
ضمنا
 تفاوت و تضاد جامعه شناسی مارکسیستی  با جامعه شناسی بورژوایی ـ امپریالیستی
 در درک و توضیح  توسعه جامعتی چیست؟
 مگر علمای بورژوایی مثلا داروین
مخالف سیر پلکانی توسعه و تکامل بوده اند
مگر منکر منشاء حیوانی بشر بوده اند؟

دو عامل بدبختی و نکبت بشریت در تاریخ رو معرفی می‌کنیم:
۱.نهاد روحانیت (شیخ)
۲. نهاد سلطنت (شاه)
این انقلابی که در ایران هم در حال وقوع هست، برای همیشه طومار شاه و شیخ را برخواهد چید.
به همین دلیل است که پهلوی و خامنه‌ای به یک اندازه دچار تلاطم و تقلا برای بقاء هستند.
خادمی
خوب.
فرض کنیم که حق با شما باشد.
انقلابی صورت بگیرد که نه از شاه نشانی باقی بماند و نه از شیخ.
جای شاه و شیخ را و جای طبقه حاکمه در زمان شاه و شیخ را
کدام حزب و سازمان و شخصیت سیاسی و کدام طبقه حاکمه خواهد گرفت که بهتر از شاه و شیخ و طبقه حاکمه مربوطه باشد؟
تکرار و تکثیر سخنان این و آن
مثلا آناتول فرانس
که جای خوداندیشی و  استدلال علمی و  عقلی را نمی گیرد
آلترناتیو بدیل بهتر برای شاه و شیخ چیست؟


سال ۱۹۵۴ وقتی واکسن فلج اطفال توسط جوناس سالک کشف شد، او این کشف را بنام خود ثبت نکرد.
از او پرسیدند: چرا امتیاز کشفت را بنام خودت ثبت نکردی تا بتوانی درآمد بالایی از فروشش کسب کنی؟
او گفت:" مگر میشود حق انحصاری خورشید را فقط بنام خورشید زد تا کسی استفاده نکند؟ این واکسن هم همانند خورشید، آب و نفت برای استفاده بشریت از طبیعت ساخته شده".
جوناس سالک متولد ۱۹۱۴ در نیویورک بود و فرمول ساخت واکسن فلج اطفال را به طور رایگان در اختیار جهانیان قرار داد. او باعث شد میلیون ها کودک از جمله خود ما از فلج شدگی نجات پیدا کنیم.




خوش به حالت
مش مارکس
که نیستی تا ببینی که آخرالزمان است
آبها همه سر بالا می روند و قورباغه ها ابوعطا می خوانند.
پرولتاریا
دیری است که از همه سنگرهای طبقاتی گریخته است
و
به اولیگارش های بی شرم و بی شعور دلبسته است.



عمویی  نویسنده و مترجم ستایش انگیزی است
و
عمرش  
  دراز باد.
عمویی  
 ولی به درد الگو شدن نمی خورد.
عمویی توان شناخت فوندامنتایسم اسلامی شیعی را حتی نداشته است
اگرچه با اجامر فوندامنتایسم اسلامی شیعی
مدت مدیدی در زندان زیسته بود.
عمویی
 در خطاهای خطیر و خونین حزب توده
سهم مهمی به عهده داشته است.
ایکاش به عوض الگو شدن
به انتقاد از خود خطر کند.


نه.
آگاهی
(Bewusstheit)
یک مفهوم سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) است.
آگاهی
تعریف روشن دارد.
دریافت چیه؟
آگاهی
در دیالک تیک خودپویی و آگاهی وجود دارد.
حقیقت چیست؟
به قول مشد هگل:
حقیقت در کل است.
منظور هگل همان منظور مولانا در حکایت فیل است:
جقیقت فیل در کل فیل است و نه در پا و دست و دم و خرطوم و عاج فیل



عجب «تحلیلی» هیکل ها دارند.
برای افتادن هر برگی از هر درختی حتی
دیالک تیک داخلی و خارجی مؤثر می افتد
چه رسد به روی کار آمدن شاهی و شیخی و مسمار گشتن میخی.
جیمی کارتر
 رئیس جمهور امریکا اخیرا گفته است:
مصلحت این بود که در کشورهای مسلمان نشین
حکومت های اسلامی روی کار آورده شوند.
فقط ایران که نبود
مشد هیکل.
خود شاه از زوار امریکایی که برای زیارت ملاها آمده بودند، پس از برگشت از مذاکره با اردبیلی و رفسنجانی و قزوینی و لواسانی می پرسد:
با دوستان جدیدتان به توافق رسیدیند؟
تسلیم کردن زمام امور به دار و دسته خمینی
به شاه
دیکته و تحمیل می شود.



حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت.
شریعتی

هر فرد پخمه و ساده لوحی هم همین خرافه شریعتی را بر زبان می راند.
حکومت چیست؟
روحانیت چیست؟
جکومت به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
حکومت
در دیالک تیک حاکمیت و حکومت (دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه) وجود دارد.
حکومت = نماینده سیاسی حاکمیت
حاکمیت
چیزی طبقاتی است.
هم شاهان و صدر اعظمان  نماینده سیاسی طبقه تشرتف فئودال بوده اند و هم شیخان
شاه و شیخ
مأمورند.
تعیین کننده
 طبقات حاکمه اند
که
از جنیس اجنه اند.
به قول حافظ
پشت پرده نشین اند و تصمیمگیر اصلی اند



بخشی ازنطر شریعتی در باره حکومت مذهبی
وی حدود پنجاه سال پیش در کتاب مذهب علیه مذهب آورده است :
حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‌داند و در چنین صورتی مردم حق اظهارنظر و انتقاد و مخالفت با او ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم می‌داند؛ به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم. بنابراین یک حاکم غیرمسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است. و چون خود را سایه و نمایندهٔ خدا می‌داند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی‌دهد، بلکه رضای خدا را در آن می‌پندارد. گذشته از آن برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات نیز قایل نیست. آن‌ها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق می‌شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی میکند




عدالت، نان مردمان است
پروین اشرافی

لامصبا
حداقل به شاهنامه فردوسی سری بزنید.
جوانشیر شهید
شاهنامه فردوسی  را حماسه داد نامیده است.
کتابی هم به همین نام نوشته است.
داد یکی از مهمترین مفاهیم فردوسی است که بر اساس آن  دهها مفهوم دیگر بنا شده است:
دیالک تیک داد وبیداد
دادخواه
دادجو
دادگر
دادگستر


هر شکلی از اعتیاد بد است؛
مهم نیست که مخدرش الکل باشد، مورفین باشد و یا آرمان‌گرایی.
#کارل_گوستاو_یونگ

اعتیاد چه ربطی به آرمان دارد؟
آرمان چیست؟
آرمان
ترجمه ایدئال به فارسی است.
ایدئال
ضد دیالک تیکی رئال است.
دیالک تیک ایدئال  و رئال
ایدئال = فکری
ایدئال  از ایده می آید که به معنی اندیشه است
آرمانگرایی
 به معنی پا فراتر نهادن از شرایط رئال (شرایط واقعا موجود)
و
تعیین آماج  بهتر برای خود و تلاش در راه نیل به آن آماج است
کجای آرمانگرایی اعتیاد است؟
خلایق خیال می کنند که فروید و یونگ و غیره
نه دیوانه،
 بلکه
علامه اند.



شما کامنت همنوع هماندیش  را نمی خوانید.
 فرق واقعیت با حقیقت چیست؟
حقیقت هر انعکاسی از واقعیت نیست.
حقیقت با کلیت و ماهیت و عامیت و عینیت و علمیت خویشاوند است.
بدون از ان خود کردن فلسفه مارکسیستی  (خرد کل اندیش)
کشف حقیقت محال است



جفری ساکس:
Jeffrey Sachs
اسرائیل بدون امریکا ، یک روز هم زنده نمی ماند!
جفری ساکس اقتصاد دان امریکائی هشدار می دهد که تا زمانی که امریکا به تحمیل هژمونی خود و ارائهء پشتیبانی کامل نظامی، مالی و اطلاعاتی از اسرائیل ادامه می دهد، صلح در منطقه غیر ممکن است.
وی با اشاره به اینکه این جنگ ها در حد عالی "امریکائی " است، تصریح کرد که اسرائیل بدون حمایت امریکا قادر به ایستادگی و ادامهء تجاوزات خود نیست.

حریف اقتصاد دان امپریالیستی است و از «هر» و «بر» تاریخ بی خبر است.
اولا
اختلاف میان مسلمانان و یهودیان
قدمت چند هزار ساله دارد.
اگر کسی قران را به اندکی دقت بخواند
متوجه ماجرا می شود.
حضرت محمد ۱۴۰۰ سال قبل غزوات بیشماری بر ضد خلق یهود به راه انداخته است.
غزوه خیبر یکی از آنها ست که بر سر تصاحب دختر رئیس خیبر بین حضرت محمد و حضرت علی غزوه دیگری شعله ور می شود و نهایتا حضرت محمد کوتاه می آید.
ثانیا
حمایت امپریالیسم امریکا از خلق یهود تازگی ها شروع شده است.
اولین دولتی که دولت خلق یهود را به رسمیت می شناسد
دولت اتحاد شوروی بوده است
و
گلد مایر اولین سفیر اسرائیل در اتحاد شوروی بوده است.
ثالثا
درخت تناور دولت اسرائیل «آنقدر رشد کرده است که  بتواند دیوار را برای برگ هایش معنی کند»


تنها درسی که بشر از تاریخ می اموزد،
 این است که هیچ درسی نمی اموزد.
ظلم
در آغاز هم  بود
ولی اندک بود
هر کس آمد، بر ان مزید کرد و به اینحا رسیدیم.
سپاه امپراطوری روم
اورشلیم را محاصره کرد و همه راه ها و  آبراه ها را بست
خلق یهود از فرط تشنگی و گشنگی
به ستوه امدند و به جان هم افتادند.
بعد
هیتلر همان بلا را بر سر خلق یهود و خلق های اتخاد شوروی آورد
و
اکنون همان یهودیان بر سر خلق فلسطین می اورند.
هر که ناموزد ز پیر روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار



دقیقا
آب ها در قرن ۲۱ سر  بالا می روند
و
قورباغه ها ابو عطا می خوانند.
پرولتاریا
شکست خورده است و در حال عقب نشینی شتابزده از همه جبهه ها ست.
جشن جهانی ارباب ها ست.
رکود و سکون و سکوت حکمفرما ست.
چه رنگ باختی (چه رنگبازی و نیرنگ بازی ئی کردی) ای روزگار رنگ امیز (رنگ آمیزنده و نیرنگ سازنده)
که آن سپید، سیه گشت و این سیاه، سپید؟
سایه
سلام الله علیه


چه کنند؟
پوتین و پالان
سودای امحای نهایی ملت اوکراین را در سر دارند.
حماس و حزب الله هم سودای امحای نهایی دولت خلق یهود را.
معلوم نیست که در این میان مرجع تقلید کیست و مقلد کدام یکی است.


چرا
مش پروین اشرافی؟
سرمایه داری
 صد میلیون بار بهتر از برده داری و فئودالیسم است


فدریکو خسوس گارسیا لورکا، (پنجم ژوئن ۱۸۹۸-نوزده اوت ۱۹۳۶م) شاعر انقلابی، نویسنده، نقاش، نوازنده پیانو و آهنگساز اسپانیایی بود. لورکا نخستین کتابش به نام باورها و چشم‌‌اندازها را در سال ۱۹۱۸ به چاپ رساند. ده سال بعد، محبوبترین کتابش یعنی ترانه‌های کولی منتشر شد که شهرتی گسترده برای او به ارمغان آورد و لقب شاعر کولی گرفت.
شخصیت‌های نمایشنامه‌های لورکا را اغلب زنان تشکیل می‌دهند، زنانی که همصدا با آفریننده خود، رؤیای رهایی از قید و بند سنت‌های پوسیده را فریاد می‌زنند. در برابر بازگشت به سنت‌های منسوخ‌شده می‌ایستند و در تقابل با تمکین از نظمی اسطوره‌ای به مبارزه برمی‌خیزند. آنان در برابر سنت و نظمی قد علم می‌کنند که اسپانیا نیمی از آن را از سر گذرانده و از قیود آن رها شده بود.
لورکا در نخستین روزهای جنگ داخلی اسپانیا در نیمه شب ۱۹ اوت ۱۹۳۶ به دست گروهی از اوباش فالانژیست دستگیر شد و در تپه‌های شمال شرقی گرانادا در نزدیکی مزرعه‌ی زادگاهش به طرز فجیع تیرباران شد و جسد و آرامگاهش هرگز باز شناسایی نشد.




سياوش كسرايي
——-
ای سبکباران بر این دشت بزرگ
توشهٔ امید در انبان کنید
از نشاط و از جوانی هر چه هست
در بغل در پیرهن پنهان کنید
کاندر این راه بیابان دراز
چشم دارد بر شما غولی سیاه
می‌رباید بوسه‌هاتان را ز لب
می‌کند گل‌خنده‌هاتان را تباه


حقیقت چیست؟
حقیقت = انعکاس کلی، ماهوی، علمی و ریشه ای و عینی واقعیت عینی
گذار از جامعه اشتراکی اولیه در حال تجزیه و تلاشی  به جامعه برده داری
حرکتی انقلابی بوده است
حضرت محمد و علی
منادی نظری و عملی حقیقت تاریخی بوده اند
معیار مطمئن
به قول لنین
برای تمیز انقلاب از ارتجاع
خدمت به توسعه نیروهای مولده است.
انقلاب اسلامی تحت رهبری کریم (حضرت محمد و علی)
به گذار از جامعه اشتراکی اولیه در حال تجزیه و تلاشی  به جامعه برده داری منجر شده است
یعنی جامعه هم از اضمحلال نجات یافته است و هم با تعویض مناسبات تولیدی اشتراکی با مناسبات طبقاتی
رو به توسعه و تکامل و ترقی رفته است.
اشراف برده دار و روحانی تحت رهبری کریم و حزب الله
سوبژکت تاریخ بوده اند و توده را برای این گذار انقلابی بسیج و رهبری کرده اند.
رسالت تاریخی کریم
گذار از جامعه اشتراکی به جامعه طبقاتی برده داری بوده است
الله
انعکاس انتزاعی اربابن برده دار زمینی است
الله
معبود است
برده دار انتزاعی ـ آسمانی مطلق است.
  حضرت محمد و علی
شخصیت های انقلابی بوده اند
و
حزب الله
حزبی  انقلابی  بوده است
و
قرآن کریم
مانیفست  انقلاب  اسلامی ( انقلاب برده داری) بوده است.
اسلام صدر اسلام را نباید با اسلام فئودالی ـ فوندامنتالیستی خ و خا. عوضی گرفت
کریم
دیالک تیکی می اندیشد
سعدی
تحت تأثیر کریم بوده است.



نورالدین کیانوری
فارع التحصیل و پروفسور رشته معماری (شهرسازی)   بود.
ولی سواد مارکسیستی نداشت.
مواعظ کیانوری
  ارزش خواندن و شندین
حتی ندارند
چه رسد به اینکه تجزیه و تحلیل مارکسیستی شوند.
یکی از دلایل عقب ماندگی فکری جامعه
فقر فلسفی حزب توده بوده است.
حزب توده می بایستی دست به روشنگری علمی و انقلابی بزند



فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله‌ی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله‌ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایه‌ی ما بسته به آهی‌ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
هوشنگ_ابتهاج

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
سایه

عجب دلیل خیامانه ای.
اینکه خیلی ها زاده شده اند و خیلی ها مرده اند،
چه ربطی به  شاد شدن از تولد همنوعی و غمگین شدن از مرگ همنوعی دارد؟
شادی و غم
چیستند؟
شادی و غم
اختیاری و ارادی و آگاهانه که نیستند.
شادی و غم
پدیده های پسیکولوژیکی (روانی) اند.
انعکاس پدیده های واقعی ـ عینی اند.

بازگشت
"بخش دوم"
ماتریالیسم تاریخی
هویت اجتماعی انسان
در کار و تولید جمعی
امیر نیک آئین
فصل دوم- طبیعت، جامعه، انسان
درس 51- مناسبات تولیدی
"تولید مادی، شالوده تکامل اجتماع و علت تعیین کننده این تکامل است"- این یکی از مهمترین قوانین علم ماتریالیسم تاریخی است که از درس گذشته به آموختن آن پرداختیم. ولی برای فراگرفتن دقیق این قانون باید مقوله "شیوه تولید" را نیز همه جانبه بیاموزیم، زیرا که درست همین شیوه تولید نعمات مادی است که در هر مرحله تاریخی معین، سیمای اجتماعی را مشخص می سازد و علت قاطع تکامل جامعه است. شیوه تولید، علاوه بر "نیروهای مولده" که در درس گذشته آموختیم، دارای جهت و جنبه اساسی دیگری هم هست که "مناسبات تولیدی" نام دارد.
(1)
توضیح مقوله مناسبات تولیدی- تولید مادی تنها به نیروهای مولده محدود نمی شود. تولید نعم مادی در هر مرحله معین تاریخ، تنها دارای یک جنبه نیست، زیرا که انسان ها بطور مجزا و انفرادی زندگی و تولید نمی کنند؛ بلکه همراه با هم، اجتماعا، در حالی که در جامعه بشری متشکل هستند کار می کنند و به تولید نعم مادی می پردازند. کار همیشه کار اجتماعی است. انسان همیشه موجودی اجتماعی است. فعالیت تولیدی انسان ها همواره در چارچوب اجتماع صورت می گیرد.
اما در جریان کار و در روند تولید، انسان ها ناگزیر با یکدیگر دارای مناسباتی می شوند، بین خود روابط مختلفی برقرارمی کنند. آدمیان در جریان تولید، تنها بر محیط مجاور تاثیر نمی گذارند، تنها با طبیعت روبرو و همجوار، در نبرد یا همزیستی، در کشمکش یا بهره گیری نیستند؛ بلکه برای همان فعالیت مشترک و ادامه زندگی و مبادله متقابل ثمره کار و فعالیت خویش، ناگزیر با یکدیگر در تماس و رابطه در می آیند.
مناسبات بین انسان ها بطور کلی و بسیار گونه گونه و سخت متنوع است، هم مادی است و هم معنوی، هم اقتصادی است و هم سیاسی و اخلاقی و حقوقی و عاطفی و غیره. اصولا خود جامعه چیزی نیست جز مجموعه ای از مناسبات گوناگون اجتماعی. منتهی مارکسیسم بین مناسبات مادی اجتماعی و مناسبات معنوی یا ایدئولوژیک و روانی جامعه تفاوت قائل می شود. موضوع بحث ما مناسباتی است که در امر تولید، بین انسان ها بوجود می آید و آن را "مناسبات تولیدی" می نامیم.
مارکس می نویسد:
"انسان ها برای تولید، در رابطه و مناسبات خاصی با یکدیگر وارد می شوند و تنها در چارچوب این روابط و مناسبات اجتماعی است که عمل انسان ها بر روی طبیعت جریان می یابد و تولید انجام می شود.
اگر مقوله "نیروهای مولده" بیانگر رابطه انسان با طبیعت بود، مقوله "مناسبات تولیدی" مبین رابطه انسان ها با یکدیگراست.
به این نکته توجه کنید که از همان زمان ابتدائی ترین مراحل تولید، از همان بدو تبدیل میمون به انسان که کار و ابزار سازی عامل اساسی آن بود، انسان ها بین خود دارای مناسبات متقابلی می شوند. البته این مناسبات در هر مرحله تاریخی متفاوت است. مثلا مقایسه کنید روابط همکاری بدیهی بین افراد قبایل شکارچی اولیه را به منظور شکار جمعی، با روابط بین برده و برده دار، یا مقایسه کنید مناسبات بین مشتی سرمایه دار بزرگ غارتگر را با انبوه عظیم کارگران رنجبر و درمقابل آن مناسبات بین کارگران و دهقانان را در جامعه سوسیالیستی بر اساس همکاری و برابری. این مثال ها نشانه تغییر مداوم مناسبات تولیدی در طول تاریخ است که بر شالوده رشد نیروهای مولده انجام می گردد.
(2)
اجزاء مقوله "مناسبات تولیدی"- با تکامل اجتماع و رشد نیروهای مولده بین دستجات کشاورز و دستجات دامپرور و بین گروه های کشاورز و گروه های پیشه ور و بین اینها و گروه تجار، تقسیم کار ایجاد می شود و مناسبات تولیدی هر چه متنوع تر و تازه تری استقرار می یابد. تولید صنعتی ماشینی، این روابط بین تولید کنندگان، بین افراد اجتماع را بسیار گوناگون کرده است. اما از بین این تنوع و گوناگونی باید عنصر اساسی را پیدا کرد، باید به عامل ریشه ای دست یافت.
شالوده مناسبات تولیدی عبارت است از اشکال مالکیت. یعنی اینکه وسائل تولیدی در دست چه کسانی، در تعلق چه کسانی و به چه صورت است. به دیگر سخن موضع و موقعیت افراد نسبت به وسائل تولیدی نظیر زمین و منابع زیرزمینی و جنگل ها و آب ها و مواد اولیه و ساختمان های تولیدی و ابزار کار و ماشین آلات تولیدی و غیره چگونه است. خصلت و ماهیت مناسبات تولیدی، مناسباتی که بین انسان ها در روند تولید پدید می آید، در درجه اول وابسته به آن است که این عوامل گوناگون در مالکیت کیست. اما مناسبات تولیدی علاوه بر اشکال مالکیت و روابط ناشی از تعلق وسایل تولیدی، دارای عناصر مهم دیگری نیز هست.
می دانید که تشخیص عنصر اصلی و تعیین کننده، در هیچ موردی، به هیچ وجه به معنای نفی یا کم بها دادن به سایر عناصرو عوامل نیست.
مقوله مناسبات تولیدی علاوه بر "عنصر روابط مالکیت" که عنصر اصلی و تعیین کننده است، عناصر دیگری را نیزدر برمی گیرد، از جمله:
- مواضع گروه های مختلف اجتماعی در تولید و روابط آنها در جریان تولید
- جای هر گروه در سیستم تولیدی اجتماعی
- اشکال توزیع و بهره گیری از ثمره تولید.
این عناصر، در اساس از همان عامل قبلی یعنی اشکال مالکیت ناشی می شود. مثلا اگر مالکیت اجتماعی باشد، یعنی وسائل تولید متعلق به همگان و در اختیار همه زحمتکشان باشد، آن وقت مناسبات تولید خصلت همکاری کمک متقابل به خود می گیرد و موضع گروه های مختلف بر اساس برابری و حق مساوی تعیین می گردد. اما اگر مالکیت خصوصی باشد و وسائل تولیدی در مالکیت مشتی استثمارگر باشد در این صورت مناسبات تولیدی دارای خصلت تسلط، بهره کشی و ستمگری خواهد بود، یک گروه که مالک وسائل تولیدند، حاکم و تصمیم گیرنده و فرمانروا خواهند بود و گروه دیگر که از چنین مالکیتی محرومند، در موضع محکوم، مجری و فرمانبر قرار خواهند گرفت.
مقصود از اشکال توزیع نیز نحوه تقسیم نعمات مادی است. چگونگی کمی و کیفی تقسیم نعم حاصله توسط کار جامعه، و اینکه به هر فرد و گروه چقدر و چگونه از این نعم می رسد، عنصر دیگری از مقوله مناسبات تولیدی است که خود وابسته به نحوه مالکیت بر وسائل تولید است. مثلا مالکیت خصوصی سرمایه دار سبب می شود که به نحو غیرعادلانه و بکلی حق کشانه ای نعمات مادی بین کارگر و کارفرما، بین زحمتکشان و سرمایه داران تقسیم شود و از نظر توزیع نعم مادی اختلافات فاحش طبقاتی و دره ژرف فاصله اجتماعی بوجود آید. همه می بینیم که مالک وسائل تولید، اگر چه کوچکترین شرکتی هم در جریان کار نداشته باشد قسمت اعظم نتیجه کار را می بلعد. نگاهی به وضع درباریان، سرمایه داران بزرگ و زمین داران کلان، نشان می دهد که چگونه مالکیت بر وسائل تولید، که عنصر اساسی در مناسبات تولیدی است، برای آنان وضع و موقعیت حاکم و سیطره گر و برخورداری از نعم را فراهم می سازد و شرایط غارت ثروت کشور و ثمره کار مردم را آماده می کند؛ در حالی که بعلت فقدان مالکیت، میلیون ها کارگر و دهقان زحمتکش دیگر از ثمره کار خود برخوردار نیستند، به فقر و زندگی دشوار محکومند و حقی در تعیین واقعی سرنوشت خود و میهنشان ندارند.
(3)
انواع مناسبات تولیدی- مناسبات تولیدی عبارتست از روابطی که بین انسان ها در جریان تولید و مبادله و توزیع نعم مادی مستقرمی گردد و خود پایه و زیر بنای اقتصادی جامعه را تشکیل می دهد. ماهیت این مناسبات تولیدی است که سراسر نظام زندگی اجتماعی و ساخت درونی اجتماع را تعیین می کند.
انواع این مناسبات تولیدی است که انواع صورت بندی ها یا دوران های اجتماعی- اقتصادی را بوجود می آورد. مناسبات تولیدی می تواند بطور کلی بر دو قسم باشد:
1- مناسبات همکاری و تعاون
2- مناسبات سیادت و تبعیت.
این تقسیم بندی بستگی دارد به رابطه بین انسان ها نسبت به ابزار کار و وسائل تولید. آنجا که آدمیان بطور جمعی و اشتراکی و کلکتیف، مالک وسائل تولید باشند، به مثابه خانواده مشترک و متقابلا ذینفع در همه امور زیست خواهند کرد و مناسبات همکاری و تعاون خواهد بود. آنجا که بخشی از جامعه مالک وسائل تولید باشد و بخش دیگری فاقد آن، بناچار آن بخش دیگر را به تبعیت وا می دارد، او را استثمار می کند، بر او سیادت می جوید.
(4)
خصلت مناسبات تولیدی- مناسبات تولیدی بین انسان ها بطور عینی، یعنی مستقل از خواست و اراده انسان ها و تمایل آنها تشکیل می شود. انسان ها برای ایجاد شرایط ضرور زندگی بناچار وارد این مناسبات می شوند و چگونگی آن منوط به اراده انسان ها نیست، بلکه منوط بدان است که چه سطح و گونه ای از نیروهای مولده را در اختیار دارند. مثلا بشرهای اولیه اصولا تصوری هم از مناسبات سرمایه داری تولید نمی توانستند داشته باشند و نمی توانستند اراده کنند که وارد جامعه سرمایه داری شوند. یا آنها که در نظام برده داری به قیام علیه صاحبان وسائل تولید بر می خاستند، به فرض هم که آرزوی برابری انسان ها و نوعی تصور از جامعه سوسیالیستی در مخیله شان می گنجید، نمی توانستند چنان جامعه ای را که نیاز به سطح معینی از نیروهای مولده دارد بسازند. و این خود یکی از جنبه های مهم رابطه دیالکتیکی بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدیست که دو جهت "شیوه تولید" هستند. مناسبات تولیدی، مناسباتی مادی است. در بین مجموعه مناسبات اجتماعی موجود در جامعه انسانی، این مناسبات تولیدی است که – در آخرین تحلیل- تعیین کننده سایر مناسبات است و ویژگی و خصلت هر دوران اجتماعی را می تواند تعیین




مسعود امیدی و نه فقط او
با مفاهیم عهد بوقی می اندیشد
شرافت
مفهوم علمی معاصری نیست که ورد زبان ها ست.
هماندیشی با مفاهیمی از قبیل شرافت و نجابت و اصالت و غیره
در بهترین حالت
به معنی فقر فلسفی و فقر مفهومی است.
شرف و شریف و اشراف و شرافت و غیره
از مفاهیم نظامات برده داری و فئودالی اند
حتی بورزوایی نیستند
چه رسد به اینکه پرولتری و مارکسیستی باشند.
با تفکر مبتنی بر مفاهیم نظامات برده داری و فئودالی
نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد
فقط می توان عوامفریبی کرد.



"موفقیت یک مسیر است، نه یک مقصد."
  آرتور اش

شیخ آش
معنی مفاهیمی را که به کار می برد، هنوز نمی داند.
مثلا معنی مفااهیم  موفقیت و مسیر و مقصد را.
بهترین طریق و  ترفند برای درک معنی مفاهیم و اشیاء
پیدا کردن ضد دیالک تیکی انها ست.
مفهوم موفقیت یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم پیروزی است
پیروزی در دیالک تیک پیروزی و شکست وجود دارد.
مفهوم مسیر
  یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم راه است
راه در دیالک تیک های متفاوتی وجود دارد:
مثلا در دیالک تیک مبداء ـ راه ـ مقصد
دیالک تیک رهرو و راه
دیالک تیک راه و گمراه
راه و یا مسیر
پلی است میان مبداء و مقصد
مفهوم مقصد
در دیالک تیک مقصد و مقصود وجود دارد
پیش شرط رسیدن به مقصود و اعلام مثلا موفقیت ویا پیروزی
رسیدن پیشاپیش به مقصد مربوطه است




راسل
ریاضی دان بزرگی بوده و در همکاری با وایتهد
بزرگ ترین کتاب ریاضی قرن ۲۰ را نوشته است.
مذهب
اما
مفهومی مته متیکی نیست تا راسل راجع بدان داد سخن سر در دهد.
مذهب
یک مفهوم فقهی و فلسفی است.
مذهب چیست؟
ما قرآن کریم را آیه به آیه تحلیل مارکسیستی میکنیم
راسل بهتر است بخواند تا ارشاد شود




این کوه هایی را که داری حمل می کنی،
فقط  قرار بود ازشان بالا بروی...
نجوا

کدام کوه ها را ما به دوش می بریم
مش نجوا؟
 کفش و کت و  شلوار ما
هموزن پرهای کبوتری اند.
یعنی
از حمل کفش و کت و شلوار درست و حسابی حتی عاجزیم.
تهمت دیگری  به ما بزن تا خلایق باورش کنند و ما را بهتر به دشنه دشنام ببندند.
ما در به دران از سرزمین عه هورا و عا شورا
حتی نام خود را از یاد برده ایم.
کوهنوری در سرزمین عه هورا و عا شورا
کسب و کار عنقلابیون بوده است که بیگانه با کتاب و فکر و ففن و لسفه و فرهنگ بوده اند.

ملی
 یعنی ضد مستعمراتی.
دموکراتیک
 یعنی ضد فئودالی.
پیک ایران در زمان شاه.
 انقلاب چین
 ملی ـ دمکراتیک بوده است.
برای اینکه چین کشور نیمه مستعمره و نیمه فئودالی بوده است.
مگر ایران زمان شاه و شیخ مستعمره و فئودالی بوده است و است؟




"از توقف نترس، از ایستادن بترس."
  کنفوسیوس

ایستادن؟
منظور حریف در جا زدن است و نه ایستادن.



اولا
اعضای طبقات حاکمه (برده دار ، فئودال، سرمایه دار)
دزد نیستند.
دزد جزو لومپن پرولتاریا ست که تحتانی ترین لایه اجتماعی است و نه فوقانی ترین طبقه اجتماعی.
این خرافه غسان را
حضرت پرودون
رهر آنارشیسم هم گفته بود و مارکس او را به طعنه و طنز  از فقر فلسفه دم زده بود.
 ثانیا
دادن لقمه ای به بردگان و رعایا و پرولتاریا
نه برای شنیدن تشکر
بلکه برای زنده نگهداشتن شان و دوشیدن مدام شان است


نیم‌نگاهی به یک پوستر!!!!!!
«عینک بی‌کات»؛ از ویترین سرمایه‌داری تا فریاد بی‌واسطه
فیگور زن با دستان برافراشته
زنی جوان، با پشت به دوربین و دستانی بالا گرفته به نشانه پیروزی، تصویر را می‌گشاید. این ژست نه‌تنها یادآور مقاومت و مبارزه است، بلکه از منظر روان‌شناختی، نشانه‌ای از امید، جسارت، و شورش علیه نظم مسلط است. او همراه با فریاد، با فرم ایستادنش سخن می‌گوید؛ گویی زبان بدن، بلیغ‌تر از هر واژه‌ای‌ست.
مرد عینکی، چهره‌ای سرد و پیروزمند
در مرکز تصویر، مردی با عینک دودی و لباس رسمی ایستاده است؛ چهره‌ای که می‌خواهد با غبغب برآمده و ژست پیروزی، این پیام را القا کند: «ما برده‌ایم». اما در پس این ظاهر، چهره‌ای یخ‌زده و پوشیده از عینکی‌ست که مانع دید و تماس انسانی می‌شود. نه می‌بیند و نه دیده می‌شود. این، نمادی‌ست از قدرت در ساختار سرمایه‌داری: بی‌اعتنا، سرد، و بی‌چهره.
او قابی در دست دارد با سوسکی خشک‌شده درون آن موجودی که اغلب بانمادهای انزجار، پستی و زوال پیوند خورده است. اینکه این سوسک حالا در یک قاب شیشه‌ایِ نمایشی به‌دست قدرت سپرده شده، خود بازتابی‌ست از نظم سرمایه‌داری که حتی زشت‌ترین و پوسیده‌ترین چیزها را به ویترین می‌آورد، لوکس می‌کند و نماد قدرت می‌سازد. (با احترام به دوستداران جانوران، تأکید بر بُعد نمادین تصویر ضروری است.وبا مدیای وابسته خود برای ان تبلیغ می کند.
شعار: «بی‌عینک، بی‌کات»
«بی‌عینک» یعنی دیدن بدون فیلتر، بدون تحریف، بدون لنزهای دروغ.
«بی‌کات» برگرفته از زبان سینما، یعنی بی‌وقفه، بی‌پرده، بی‌سانسور.
این شعار، دعوتی است به تماشای واقعیت، همان‌طور که هست؛ نه آن‌طور که قدرت می‌خواهد نشان دهد.
نقد نمادین
این تصویر، روایتی‌ست از تضادها:
• از نمایشی که حتی فساد را قاب می‌گیرد و فریب را زیبا می‌نماید؛
• از قدرتی که پشت عینک دودی و چهره‌ای سرد پنهان شده؛
• و از مقاومتی که در فریاد زن، در ژست پیروزی، در بی‌واسطگی نگاه، زنده است.
این پوستر تنها یک تصویر نیست؛ بیانیه‌ای‌ست تصویری، سیاسی و زیبایی‌شناسانه.
آنچه در قاب مرد دیده می‌شود، موجودی مرده و پوسیده است، اما همچنان برای صاحبان قدرت، ارزش نمادین دارد. در برابرش، زنی ایستاده است که حقیقت را بی‌واسطه فریاد می‌زند.
این است پیام: اگر عینک را برداری و بی‌کات ببینی، واقعیت را خواهی شناخت.
ناصر کمالی
ژوئن ۲۰۲۵ لندن


اولا
منظور از روان‌شناختی چیست؟
ثانیا
این علامت پیروزی
میراث چرچیل است که از سران ارتجاع امپریالیستی بوده است
امروزه
هر ننه مرده ای همین  علامت چرچیلی را به هر بهانه ای بروز می دهد
برای اینکه هنر  دیگری حز ادای توخالی نداند و ندارد.



چپ یک ضرورت است.
بهزاد دولت آبادی

منظور از چپ چیست؟
مگر هیتلر و خمینی و خامنه ای چپ نبوده اند و نیستند؟
اسم حزب هیتلر چه بوده است؟
منظور خمینی از حکومت مستضعفین چه بوده است؟
ما دهها هزار صفحه از فرمایشات چپ ها را تحلیل و منتشر کرده ایم
فقط اجنه خوانده اند.
چپ ها و راست ها
سواد خواندن جتی ندارند
چه رسد به فهمیدن و ابراز نظر کردن  و شق القمر کردن.
خلایق
امروزه
دنبال عکس اند.
اندیشه بی مشتری است.
بشریت مغز زدایی شده است
همه در بند بند تنبانند.



عبدالله مهتدی، نوکر صهیونیسم، دشمن مردم ایران ، دشمن بشریت!
نیما نامدار

اگر کسی بخواهد با استالینیسم آشنا شود، فقط کافی است، فرمایشات نیما نامدار را مرور کند.
تخریب همه بدون استثناء
برای تطهیر باند بی خبر از «هر« و »بر» خود
تحقیر به عوض تحلیل
تهمت به عوض تنویر


شاه می گفت: من مارکسیست تر از همه مدعیان مارکسیسمم. جق هم داشت. مدعیان چپ ول معطلند. چه بسا عاجز ار تحلیل یک بیت شعرند. فقط ادعا دارند.


بهترین راه مبارزه، مبارزه کردن است.
چه

این یاوه است.
برای اینکه میارزه یعنی مبارزه کردن.
منظور چه این بوده است که در دیالک تیک تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل)
تئوری هیچ است و پراتیک همه چیز.
اندیشه کشک است و عمل آش اعلی از کربلا.
حریفی به اسم لنین
مخالف سرسخت  این یاوه چه بوده است:
بدون تئوری انقلابی
جنبش  انقلابی محال است و خواب و خیال است
خر نمی تواند  انقلابی باشد.
حتی اگر لگد پرانی اش  شیر شرزه را شل  کند
مثلا
ممد رضا را سرنگون کند


ظریات کارل ماکس به زبان ساده در مورد جامعه، اقتصاد و سیاست، که در مجموع به‌عنوان مارکسیسم شناخته می‌شوند،
ضیاء

کسی که مارکسیسم را با  افکار مارکس یکسان قلمداد کند،
اسم را با ایسم عوضی می گیرد.
مارکسیسم علم است و همانقدر به مارکس ربط دارد که مته متیک (علم ریاضی) به اقلبدس و شیمی به الشیمیست ها (کیمیا گران قرون وسطی).
مارکس را نباید با مارکسیسم یکی انگاشت.
 بخش اعظم حرف های مارکس اصلا مارکسیستی نیستند.
مارکس که مارکسیست مادر زاد نبوده است.
شاید در آخر عمرش مارکسیست شده باشد و یا نشده باشد.
خودش هم گفته است:
من (هنوز) مارکسیست نیستم



نه. حافظ بدترین مخالف انتقاد است. حافظ به هر معترضی ها جمله ور می شود: برای چی غر می زنی، همه این کارها را خدا کند.


ملتی که عزا و غم را راه رسیدن به خدا می داند بهشت را گم کرده است
شورا

ریاضت گرایی (صرفنظر از لذات و نعمات)
ربطی به ملت ندارد.
مسیحیت هم مبلغ ریاضتگرایی است.
دلیلش
خصلت طبقاتی مسیحیت و اسلام است.
خصلت طبقاتی مسیحیت و اسلام چیست؟


ماتریالیسم دیالکتیک هیچ ربطی به مارکس الزاما ندارد
یدی از لرستان

صدها ماشاء الله به ترقی ترقه وار.
ماتریالیسم دیالکتیکی
تنها به مارکس مربوط است و نه به کسی دیگر.
 ماتریالیسم دیالکتیکی
در لرستان  به چه معنی است؟
ماتریالیسم دیالکتیکی
اصلا چیست؟
ماتریالیسم چیست و دیالکتیک چیست؟

ما جماعتی
 مفهوم ناشناس و انشاء نوییس هستیم.
مشخصه مهم ما خالی بندی است.
مفهوم تحلیل
تعریف مارکسیستی دارد. که ما ترجمه و منتشر کرده ایم تا اجنه بخوانند و بیندیشند.
بدون تعریف پیشایپش مفاهیم
فقط میتوان هارت و پورت کرد.
توده ای های کذایی
حتی آثار نیک آیین را نمی خوانید.
تحلیل دیالک تیکی سه عصوی است.
 گزارش چیست؟




کسانی که خیال می کنند که در بهمن ماه، انقلاب پیروز نشده است،
معنی انقلاب را نمی دانند.
ما جماعت مفهوم ناشناس و فلسفه ـ فقیری هستیم.
انقلاب = گذار جامعه از پلکان تکاملی جامعتی نازل به پلکان عالی تر.
و  شکست خورده است.
مثلا گذار از فئودالیسم به سرمایه داری
مثلا انقلاب فرانسه و انقلاب سفید
در بهمن ماه،
ضد انقلاب یعنی ارتجاع
پیروز شده است.
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی که همشیره نازیسم است
خصومت خ. و خا. با خلق یهود
نه به معنی دلسوزی هومانیستی به خلق فلسطین
بلکه به معنی ادامه سنت عادولف است.
هدف هر دو
امحای نهایی خلق یهود (Endlösung) است.




بدبخت ملتی که قهرمان ندارد. بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز دارد. و به‌راستی چه کسی می‌تواند بی‌دغدغه یک‌سوی این رابطۀ متقابل را برگزیند؟
این خلاصه‌ای از روند پدید آمدن گرایشی است که هم ضرورتی ناگزیر و مثبت است، و هم چنانکه خواهیم دید، منفی‌زاست. و همین ضرورت مثبت منفی‌زاست که سبب شده است رابطۀ پیشاهنگ و مردم، گاه تا حد آن رابطۀ شبان-رمگی تنزل کند. و همچنان یکی از معضلات این جوامع باقی بماند.
این گرایش برآمدی از مرکز یک مثلث اندیشگی است که از نخبه‌گرایی، منزه‌طلبی، نهایی‌نگری تشکیل می‌شود. و هر چه و هر کس و هر واقعه را از همین زاویه ارزیابی و داوری می‌کند. و طبعاً به ستایش و نکوهش می‌پردازد:
دیرگاهی است که من سرایندۀ خورشیدم
و شعرم را بر مدار مغموم شهابهای سرگردانی نوشته‌ام که از
عطش نور شدن
خاکستر شده‌اند (هوای تازه، احمد شاملو)
آن ذهن عظمت‌طلب، در چنین موقعیتی، خواه‌ناخواه یک ذهن ستایشگر می‌ماند.
ازکتاب انسان در شعر معاصر | محمد مختاری




دلیل ستایش افراطی حافظ از می و میخانه  و عشق و لهو لعب
این است که همه اینها
خانه خرد اندیشنده را  به آتش می کشند
حافظ
 نماینده خردستیزی در ایران است
به همین دلیل
نیچه و دربار و حزب الله  عاشق حافظ اند

اردشیر
ضمن زدن سنگ دیالک تیک بر سینه
از جهان تکقطبی دم می زند
دیالک تیک = همبایی و همستیزی اقطاب متضاد
به قول
دیالک تیکسین بزرگ شیراز
گل و خار
گنج و مار
و
غم و سادی
به هم اند.
چیزی  در کل هستی
از ذرات تا کاینات
یافت نمی شود که تکقطبی باشد
یعنی دیالک تیکی نباشد



هنر کاميون نوشت در ايران
شعرنوشته شده پشت ماشین از عماد خراسانی است و کاملش اين است:
ای شعله ی عشق خانمان سوز ،
ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود،
قربان غمت شوم که کم بود
.
فقط در ایران آدم با چنین صحنه های مؤثر و جانداری برخورد می کند.
اصلاً در ایران ، درکوچه و خیابان و جاده و قهوه خانه و گرمابه و دکان و مغازه و سمساری و خلاصه همه جا (شب شعر) است
از بس که بر قلیان و بشقاب و سفره و ماشین و سردر خانه ها و همه جا و همه چیز بیت های زیبا می بینی...
.
نیایش امروز : خدايا... اعتصاب و اعتراض قشر زحمت کش و شریف کامیون داران را حمایت کن. آنها خیلی تنها هستند
و این خاک شعر و عشق را از قدم های اهریمنان بپالای!
آمین!
پيرايه





اثیرگذار ترین سخنان کارل مارکس- فیلسوف٬ اقتصاد دان٬ روزنامه نگار٬ تاریخ دان٬ یکی از معماران اصلی جامعه شناسی مدرن وبنیانگذار سوسیالیزم انقلابی
سیاستمداران اگر با هم توافق کنند دارایی ما را می دزدند و اگر به اختلاف برسند جان ما را
******
آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعه است . تحقیر زن یکی از ویژگی های اساسی تمدن کنونی است. هیچ کس به اندازه خودِ مرد از اسارتِ زن مجازات نمی شود
******
آزادی از جمله تجملاتی است که هر کس توان کسب آن را ندارد
******
ملت را از تاریخ شان دور نگه دارید٬ در آن صورت به راحتی کنترول میشوند
******
تنها با کمک حس آزادی است که جامعه می تواند بار دیگر به اجتماع انسان هایی تبدیل شود که برترین نیاز خود٬ یعنی تشکیل یک دولت دموکراتیک را محقق سازند
******
فرمانروایانِ شما همدست دزدان شده اند٬ زیرا دزدان را برای سرقت یک سکه٬ یا نیمی از یک سکه ی پول به دار می آویزند٬ ولی با کسانی که همه چیز را به سرقت میبرند و با اطمینانی بیش از دیگران دزدی میکنند٬ همکاری دارند. این ضرب المثل صادق است که دزدان بزرگ ٬ دزدان کوچک را به دار می آویزند
******
زمانی خواهد رسید که خورشید فقط بر دنیایی از انسان های آزاده خواهد تابید٬ زمانی که هیچکس اربابی جز عقل را نخواهد شناخت و در عین حال زمانی خواهد رسید که جباران و برده گان٬ کشیشان و ریاکاران دیگر درجایی به جز اوراقی از کتاب تاریخ یا صحنه های نمایشی وجود نخواهند داشت
******
انسان محصول شرایطی است که در آن بلوغ و بالندگی می یابد٬ پس خود را از هیچ انسانی برتر و حقیر تر مپندار
******
دین ٬ ناتوانی ذهن انسان برای مقابله با حوادثی است که قادر به درک آن نیست
******
اگر یک فکر احمقانه را حتی پنج ملیارد نفر قبول داشته باشند٬ باز هم آن فکر احمقانه است
******
منطق همیشه وجود داشته٬ ولی نه همیشه به شکل منطقی
*****
تا زمانی که جامعه شغل شرافتمندانه ای برای روحانیون پیدا نکند٬ این گروه مفتخور و بارِ گردن جامعه خواهد شد
******
همه به خدا احتیاج دارند: پولدار ها برای حفظ ثروت و فقرا برای تحملِ محرومیت
******
انسان برای بدست آوردن دارایی ها ٬ خود را میفروشد تا آنچه دیگری دارد را صاحب شود٬ ولی هیچوقت نمی فهمد که هرچه بیشتر به دست آورد٬ از خودش کمتر باقی میماند
******
فلاسفه تا کنون در پی تفسیر جهان به اشکال مختلف بوده اند٬ فلسفه- تغییر جهان است نه تفسیر آن
******
سرمایه دار چون هر برده دارِ دیگری میخواهد کارگرش نوکر صفت٬ اندوهگین ٬به لحاظ اخلاقی موجود آستان بوس٬ شکر گذار و از نظر مذهبی- زحمت کشِ متواضع و فروتن باشد
******
تولیدِ چیز های مفیدِ خیلی زیاد٬ منجر به تولید انسان های بی فایدهِ خیلی زیاد میشود
******
هیچکس مخالف آزادی نیست٬ حداکثر مخالف آزادی٬ دیگران هستند
******
هنر همیشه و همه جا اعتراف پنهانی و در عین حال حرکت جاودانه ی زمانه خود است
******
انسان محصول شرایطی است که در آن بلوغ و بالندگی می یابد
******
دین ناتوانی ذهن انسان برای مقابله با حوادثی است که قادر به درک آن نیست
******
نویسنده برای این که بتواند زندگی کند و بنویسد باید پول به دست آورد٬ امابه هیچ وجه نباید برای کسب درامد زندگی کند و بنویسد


کثیف‌ترین نوع خرافه و ایدئولوژی (آگاهی کاذب) همین است،
 کارگری که 10 متر زمین از خاک وطن بنامش نیست برای جای خوابش باید اجاره پرداخت کند!
سرمایه‌داری به او قبولانده که وطن‌پرست و میهن‌پرست باشد!
کارگران جهان، میهن ندارند!
مارکس و انگلس
 مانیفست کمونیست





 فاشیست‌های آلمانی و إمریکایی (؟) و داود شمسایی

مگر بربوک
فاشیست است؟
اصلا
فاشیسم چیست؟



آره.
در پیوند چیزهای مختلف با یکدیگر
تردیدی نیست.
ولی برای حراست از حقیقت
تفکر مفهومی
 یعنی تعریف پیشایپش مفاهیم
الزامی است.
به قول کانت:
تفکر، یا تفکر مفهومی است و یا هارت و پورت است و بس.
صهیونیسم
دشنام واژه نیست.
صهیونیسم ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
ایده ئولوژی
طبقاتی تر از هر چیز طبقاتی دیگر است.
سؤال این است که
صهیونیسم
 ایده ئولوژی کدام طبقه اجتماعی است؟
بدون پاسخ پیشایپش به این پرسش
نمی توان راجع به صهیونیسم
ابراز نظر کرد.


آموزش سیاسی کارگران
وظیفه اصلی هر حزب انقلابی است.
لنین

این رهنمودلنین به چه معنی وبه چه دلیل است؟


«کار» در پارانتز
مزاحم است و غلط انداز و اشتباه است. .
( با آن که [کار] انسان و ماشین را می‌توان با یکدیگر مقایسه نمود.)

 کارگر با ماشین مورد مقایسه قرار می گیرد و نه کار کارگر.
کار کارگر می تواند  با «کار» ماشین مورد مقایسه قرار گیرد.
انسان در ماتریالیسم مکانیکی فرانسه در قرن ۱۸
(دیدرو و لامتری و هولباخ و غیره)
ماشین تلقی می شد.



ما نگفتیم، تو تصویرش کن.
(شاملو خطاب به نقاش باشی)
در گورستان خالی از سخن،
خاموشی و سکوت را تصویر کن
و
در منجلاب و مرداب عاری از جنبش
رکود را و سکون را تصویر کن


يک آدم بی مقدار به نام ناصرالدین شاه با این طرز فکر و با این انشاء وقيحانه که می خوانید،
دقیقاً ۴۹ سال و ۳۶۴ روز بر ایران پادشاهی کرد.
پنجاه سال ... واقعاً زمان زیادی است...
.
پادشاه بی مسئوليت و ابلهی که در تمام دوران سلطنتش فقط دو مورد را به صورت جدی پيگير بود:
1: حرمسرا که نتيجه اش مشخص است
2: عزا داری ماه محرّم و صفر
که اشتیاقش در مراسم ويژه ی نذری پزی، قمه زنی، زخم زنی ، سنگ زنی، قفل آجین و شمع آجین کردن بر بدن باعث بدبختی و شیوع بیماری های عفونی و هلاکت مردم می شد.
.
گاهی از خودم می پرسم راستی ما ایرانی ها چرا اینطور به حقارت و ذلّت گردن می گذاریم؟
پيرايه

 ناصرالدین شاه
شاعر و شعر شناس و حتی گرهگشا از اشعار حافظ  بوده است
  ناصرالدین شاه
صدها بار فرهیحته تر از رضا و ممد رضا و شیوخ و سلاطین دیگر بوده است

بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله‌ی بسیار داشت
حرمسرا
کسب و کار همه سلاطین و رؤسای جنقور جهان است.
پادشاه موناکو
میزبان مکرر حوریان پلی بوی است
شازده انگلیس  رابه جرم بچه بازی سلب سلطنیت کرده اند
شرودر صدر اعظم سابق المان و رفیق پوتین و پالان
مرتب زن جوان می گیرد
پوتین زن همسنش را طلاق داده وبا دختر ورزشکاری ازدواج کرده که در کاخی در سوئیس با پدر و مادرش به سر می برد و سالی یکبار به پوتین سر می زند
پوتین به دخترکان ماهرو فوت  وفن صید ماهی می اموزد و مفتخر است که روسیه بهترین ج. جهان را دارد.


مرتس
دلقک نیست.
مرتس
نماینده اولیگارشی مالی (بلاک راک) است.
مرتس
کارمند بلاک راک  بوده است و مولتی میلیونرش کرده اند.
هواپیمای شخصی دارد.
ماکرون هم نماینده   اولیگارشی مالی است.

طرفداری دول امپریالیستی  از اسرائیل
هم اجتمالا با اولیگارشی مالی بین المللی در پیوند تنگاتنگ است.
راه حل حزب مرتس برای مسئله فلسطین
همان راه حل نتانیاهو و شرکا ست:
انتقال خلق فلسطین به اردن.


محتوای این شعار ولترین دو کلر
این است
که مبارزه اقتصادی = همه چیز
و
مبارزه سیاسی مثلا انتخابات پارلمانی = هیچ چیز
اگر لنین این شعار ولترین را بشنود
جنون می گیرد:
ما با سه نوع  اصلی و اساسی از مبارزه طبقاتی سر و کار داریم که پیوند ناگسستنی با هم دارند:
 مبارزه  اقتصادی
 مبارزه  سیاسی
 مبارزه  ایده ئولوژیکی
لنین


همین مرتس
به محض رسیدن به قدرت
تلفن زده است
و
نتانیاهو را دعوت به آلمان کرده است.
بی اعتنا به اینکه
حریف
در صورت امدن به آلمان
باید دستگیر شود و دست  بسته در اختیار دادگاه در هلند قرار داده  شود
هدف اروپا از هارت و پورت
ماستمالی دفاع از اوکراین ضمن بی اعتنایی به غزه و لبنان است



حنان عشراوی یکی از زنان برجسته سازمان آزادیبخش فلسطین :
ما تنها ملتی در کره زمین هستیم
که از ما می خواهند امنیت اشغالگران سرزمین خود را تضمین کنیم !
و اسرائیل تنها کشوری در کره زمین است
که از قربانیانش می خواهد بدفاع از او برخیزند !

حنان جان ملت به چه معنی است؟
جامعه فلسطین و حتی اردن و عربستان و قطر و امارات عربی و افغانی و لیبی و سوریه
چه جامعه ای اند؟
مگر در این جوامع قبیلتی
ملت وجود دارد؟
اگر ملت وجود می داشت
دیگر کسی به فکر ساختن امت نمی افتاد


شبانه با یک ستاره می‌آیم و در پناه ویرانه‌های شب
ستاره‌ام را در بادها می‌آویزم و می‌نشینم در قایق شبانه‌ی باد
روی شب می‌گردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر می‌دهم.
و می‌سوزم.

من راز سوختن را می‌دانم  و این ستاره که در باد با من است
سهمی‌ست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید.
باید از صخره‌ی سختی‌ها بگذرم  و کوه سنگین و عظیم را به کوری هجر منفجر کنم.
چه حس سرد وسیعی!
رگبار بر تمام درختان لخت شب می‌بارید
و دختر تنها بر صخره‌ی تگرگ نشست.
تمام شب شبحی بودم و جفت ناشناخته‌ام گم بود.
من می‌آمدم از غربت
من از تمام غریبان غریب‌تر بودم.
کسی نمی‌دانست
کسی محبت دست مرا نمی‌دانست.
بیا سکوت مرا زیر بار محبت خود ویران کن
و تکه‌های شکسته‌ی دلم را به بادها بسپار.
شب از صدای قدم‌های من پر است.
شب از صدای عبور ستاره می‌ترسد.
پرنده‌های عشق
میان مه بسوی برج کهنه و پیر قلبم می‌آیند.
و من شبانه با یک ستاره می‌آیم
و روی باروی ویرانه‌های کهنه‌ی قلبم
ستاره را در بادهای شب
می‌آویزم...
سعید سلطان‌پور

شبانه با یک ستاره می‌آیم و در پناه ویرانه‌های شب
ستاره‌ام را در بادها می‌آویزم و می‌نشینم در قایق شبانه‌ی باد
روی شب می‌گردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر می‌دهم.
و می‌سوزم.
سعید سلطانپور

این مفاهیم سعید
حتی خیالی نیستند:
 آمدن و نشستن در پناه ویرانه های شب
آویزان کردن ستاره از بادها
نشستن در قایق شبانه باد
بادی که ستاره سعید  از ان آویزان است
گشتن بر روی شب
و
زیر باد و ستاره آویزان از باد
سرود عشق خواندن و سوختن
هنر نزد ایرانیان است و بس

لامصبا
مگر باد در گذر نیست
مگر می شود زیر باد نشست و سرود عشق خواند؟


هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند.
این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند.
زخم خورده ها علاقه عجیبی
به زخم زدن به دیگران دارند،
آنها که از عزت نفس پایینی برخوردارند
میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند.
تو هیچگاه کنار آنها بزرگ نمی شوی،
فقط تحقیر می شوي.
چون، یک فرد ناسالم،
هرچیز در اطرافش را بیمار میکند.
کارل گوستاو يونگ

  يونگ
هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند.

انسان سالم؟
منظور یونگ از انسان سالم
کسی است که بیمار روانی نیست.
گرگی که گوزنی را می درد،
گرگ ناسالمی است؟
دچار بیماری روانی است.
شکنجه که سهل است
قصابی که  سر گاو و گوسفند را بیرحمانه می برد  
و
سریازی که همنوع خود را به خمپاره می بندد،
انسان سالمی نیست؟
روانبیمار است؟
مگر بشریت به سالم و ناسالم طبقه بندی می شوند؟
 
  يونگ
هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند.

انسان سالم؟
منظور یونگ از انسان سالم
کسی است که بیمار روانی نیست.
گرگی که گوزنی را می درد، امرار معاش میکند و یا
گرگ ناسالمی است
و
دچار بیماری روانی است؟
شکنجه که سهل است
قصابی که  سر گاو و گوسفند را بیرحمانه می برد  
و
سریازی که همنوع خود را به خمپاره می بندد،
انسان سالمی نیست؟
روانبیمار است؟
مگر بشریت به سالم و ناسالم طبقه بندی می شوند؟

یونگ
این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند.

عجب منطق عجق ـ وجقی.
دلیل قصاب برای بریدن سر گاو و گوسفند
این است که سر خود قصاب  بریده شده است؟
مگر همه کردوکارها مبتنی بر کنش و ااکنش اند؟
جامعه
میدان مبارزه طبقاتی است
برای اینکه طبقات اجتماعی مختلف
منافع طبقاتی و شخصی متضاد دارند
جنگ ها ورنج ها و زجرها و  شکنجه ها
بر سر نان اند
روان بشری
از این جنگها تأثیر می پذیرد و مختل می شود
روندهای روانی
ثانوی اند و نه اولین.
شکنجه گر و شکنجه شونده
 در روند شکنجه روانی می شوند و نه به دلیل روانی بودن شکنجه می کنند
شکنجه فرمی از مبارزه طبقاتی است


دورانی به نام دوران سوسیایلسم وجود ندارد.
دوران چیست؟
دوران و یا عصر (Epoche)
یک مفهوم فلسفی است
دوران
تز مفاهیم ماتریایلسم تاریخی است.
محتوای دوران کنونی چیست؟
دولت
چیست؟
دولت = دستگاه فشار طبقه حاکمه در همه دوران ها

انقلاب چیست؟
 انقلاب  یک مفهوم فلسفی است.
 انقلاب = گذار جامعه از پله تکاملی نازل به عالی.
 مثلا گذار از فئودالیسم به سرمایه داری.
مثلا انقلاب  سفید.
 در سال ۵۷ اانقلاب سفید شکست می خورد و ارتجاع فئودالی و فوندامنتایلستی پیروز می شود.
شاه خر نبوده است که فرق ارتجاع با انقلاب  را نداند.


مگر شکسپیر کیست
و
منظور شکسپیر از علم و ثروت چیست؟
ثروت
مثلا   پول و ملک و مال و نعمت
وسیله و  اسباب تهیه حوایج حیاتی (آب و نان و پوشاک و بهداشت و مسکن و غیره) است.
بشر برای زنده ماندن قبل از همه محتاج آب و نان (ثروت و نعمت حیاتی) است
و
در صورت نیاز
حاضر به معاوضه همه کتب علمی با  یک لیوان آب و یک قرص نان خواهد شد
 
اگر شکپسر و هودارانش شک داشتند
سری به غزه بزنند تا دریابند که علم بهتر است و یا ثروت


رژیم شاه
رژیمی انقلابی ـ بورژوایی بوده است.
مخالفان شاه پس از پیروزی انقلاب  ضد فئودالی سفید
همه بدون استثناء
خواه آگاهانه و خواه ناآگاهانه
آب به آسیاب  ارتجاع فئودالی ریخته اند.
مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
در کتاب انقلاب سفید
مفهومی رئالیستی و راسیونالیستی بوده است
و یکی از خدمات فرهنگی مؤلفین این کتاب بوده است.
در سال ۵۷
ضد  انقلاب سفید (یعنی ارتجاع فئودالی ـ‌ فوندامنتالیستی ـ روحانی) پیروز می شود
 ارتجاعی که   به اجرای وصایای  انقلاب سفید محبور می شود.
جامعه ایران
اکنون کاپیتالیستی تر از زمان شاه است.
جلاد هر  انقلاب به مجری مجبور وصایای  انقلاب مغلوب مبدل می شود
مارکس


در  قرن هفده ادعا شد لمس استخوانهای یک قدیس در فلورانس باعث شفا می شود.
زیست شناسی تصادفی کشف کرد که آن استخوانها متعلق به یک بز است،
اما استخوانها همچنان شفا می داد...!
برتراند راسل

برتراند راسل
ریاضی دان بزرگی بوده و در همکاری با وایتهد  بزرگ ترین کتاب ریاضی قرن بیستم  را نوشته است.
ولی به لحاظ جهان بینی
طرفدار پوزیتیویسم بوده است که یکی از مکاتب فلسفی ایدئآلیستی ـ  امپریالیستی است.
کسب و کار  پوزیتیویسم
انتقاد از خرافات و پوز دادن با این انتقادات است.
خرافاتی است که هیچ خری حتی قبولش ندارد .

استخوان که شفا بخش نیست.
شفابخش
بسیج روحی و روانی بیمار در اثر ایمان به شفا به واسطه استخوان بز و یا مقبره خر است.
در این زمینه
دیالک تیک جسم و روح و روان (دیالک تیک اندام و ایمان) مؤثر می افتد.
بین جسم و روح و روان
رابطه دیالک تیکی هست
بیماری  و سلامتی روحی و روانی  با بیماری و سلامتی جسمی در ابطه ناگسستنی و متقابلا مؤثر قرار دارد

عقاید و افکار
مش ولتر
اولا
مشخص اند و نه انتزاعی.
عقاید و افکار
هم می توانند علمی و انقلابی باشند
و
هم می توانند خرافی و ارتجاعی باشند.
عقاید و افکار علمی و انقلابی  مثبت و مفید و رهگشا هستند و مددکار بشرند.
عقاید و افکار خرافی و ارتجاعی را هم می توان تجزیه و تحلیل علمی و انقلابی کرد و سطح فکری جامعه را بالاتر برد.
با بایکوت کردن افکار و تعطیل هماندیشی
جامعه طویله می شود.
 ثانیا
عقاید و افکار
طبقاتی اند.
عقاید و افکار توسط طبقات اجتماعی
ترویج می شوند ویا تحقیر و تخریب و سرکوب می شوند.
  عقاید و افکار
آیینه تعلقات طبقاتی ابنای بشرند.
ار عقاید و افکار افراد
میتوان به ماهیت طبقاتی شان پی برد وبه تمیز دوست از دشمن و خیر از شر نایل آمد.


آره.
مطالعه کتاب و دیدن فیلم و تماشای تلویزیون و سیر و سفر در اینترنت
می تاند به هماندیشی با واسطه با همنوع  منجر شود
و
نعمت بزرگی باشد.



درنگی در تحلیل ثابتی راجع به سرکوب مخالفان
خیلی ها با تحقیر ثابتی
به خودنمایی و خود  بزرگنمایی مبادرت می ورزند.
ثابتی را نباید با شعبان بی مخ عوضی گرفت.
ثابتی
روشنفکر تحصیلکرده تحلیلگری بوده است.
ثابتی از بخش اعظم سران اوپوزیسیون با شعروتر بوده است.
به عوض تحقیر و توهین ثابتی باید فوت و فن تفکر مفهومی  (مارکسیسم) را به مشقتی فرا گرفت و به تحلیل علمی و انقلابی ساواک و شاه و شیخ و ثابتی نایل آمد
این تحلیل ثابتی
تحلیلی رئالیستی و راسیونالیستی است.
ایرادش کجا ست؟



ویکتور «هو» گو:
 کمترین محبت
حتی
 از ضعیف ترین حافظه ها
حتی
 محونمی شود

دیدیم به چشم خود
مشد ویکتور «هو» گو.
حتی به موری آزارمان نرسیده بود
که
به عوض اجر، زجر دیدیم
به عضو شیرینی
شلاق خوردیم
تواب  و خوار و تار و مار شدیم
 در به در دیار غربت
و دور از  یار و دیار  
و
بالاجبار محتاج دستگیری اغیار شدیم


این ترجمه غلطی از این خرافه فروید است:
منظور فروید این است که بشر در صورت شکست، صداقت از خود نشان می دهد و نه در صورت ظفر.
البته
معلوم نیست که منظور فروید از شکست و صداقت چیست.
احتمالا
منظورش از شکست،
شکست در جفتگیری است
و
منظورش از صداقت
اقرار به ضعف جنسی خویش است



من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ

آره.
مش فروغ.
اندیشیدن به پایان ماجرا
(ژرف اندیشی)
همان
و
فاتحه خواندن پیشایپش  بر دوست داشتن کذایی، همان.
عشق
کسب و کار خران و خردستیزان است و نه خردگرایان.
خردگرایان
دنیال عاشق و معشوق نمی گردند.
دنبال دوست می گردند که حکم کیمیا دارد.
راستی چرا؟
چرا عاشق و معشوق شدن آسان است
ولی دوست یابی تقریبا محال؟


بشر
 فقط محتاج نان (غذا برای جسم) نیست.
بشر
ضمنا محتاج  جان (دانش، Geist) است.
عیسی مسیح
به نام خداوند  جان و خرد
فردوسی

شغالی
گَر
ماهِ بلند را دشنام گفت ـــ
پیرانِِ‌شان مگر
نجات از بیماری را
تجویزی این چنین فرموده بودند.
فرزانه در خیالِ خودی را
لیک
آن که به تُندر
پارس می‌کند،
گمان مدار که به قانونِ بوعلی
حتا
جنون را
نشانی از این آشکاره‌تر
به دست کرده باشند.


این شعرِ کوتاه و موجز حاوی طنزی‌ست تلخ وسیاه که به ساده‌گی در سطرسطرِ آن قابلِ لمس‌ست.
(راوی ـ شاعر) حکایتِ کسانی را به تصویر می‌کشد که هم‌چون سلفِ‌شان یا "پیرانِ‌شان" دچار توهم‌اند و در خیالِ خود مدعیِ دانائی وفرزانه‌گی‌اَند و می‌خواهند در برابرِ حقایقِ بدیهی و مسلمِ جامعه و اندیشه‌هایِ نو و پیش‌رُوِ آن بایستند و با هر آن‌چه که در نظمِ کهنه و پوسیده‌‌یِ موروثیِ‌شان اختلال ایجادکند ضدیت پیشه می‌کنند، اما به سببِ عقب مانده‌گی از زمانی که در آن هستند، استبداد و دگماتیسمِ ذهنی وخالی بودنِ چنتهِ‌شان حتی از آن چه به ظاهر هم سنگِ آن را به سینه می‌زنند چون راه به جائی نمی‌برند، ناگزیرند از دشنام دادن و صدایِ‌شان به مانندِ پارس کردن به تُندَر(رعد) می‌مانَد و نیزهم چون شغالی هستند که چون پوزه‌اش به انگور نمی‌رسد می‌گوید ترش است.
از نگاهِ(راوی ــ شاعر) این حالات نشانه‌یِ بیماریِ جنون دراین اشخاص می‌باشد که هنوز براین باورند که روشِ توصیه شده‌یِ "پیرانِ‌شان" می‌توانَد نجات دهنده وثمربخش باشد، حال آن که جز جنون نامی برآن نمی‌توان نهاد.
وطنزِ تلخ و اصلیِ شعر آن‌جاست که انگار این قضیه سرِ دراز دارد و از دیر باز نیز وجود داشته و (راوی) کتابِ قانونِ ابن‌سینا را مأخذِ تشخیصِ قرار می‌دهد و به نیش‌خند و نیزبه تأکیدِ تمام می‌گوید که شک نداردکه به باورِ ''بوعلی‌سینا'' هم این رفتار وحالات بی‌گمان نشانه‌ئی‌ست آشکار از بیماری جنون!

شاملو:
شغالی
گَر
ماهِ بلند را دشنام گفت
شاملو
منتقداین خود را ویا همگنان خود را
به شغال تشبیه می کند.
یعنی به درجه جانوران تنزل می بخشد
و
برای افراط در تحقیر،
به شغال «گر» (مبتلا به بیماری ریختن مو و کچلی) تشبیه می کند.

۱
پیرانِِ‌شان مگر
نجات از بیماری را
تجویزی این چنین فرموده بودند.

دلیل فحاشی شغال به ماه (منتقدین از شاملو و همکنان)
نه خردمندی و خودانیدشی شغال (منتقدین) و معیوب بودن ماه، بلکه درمان درد خود پنداشتن فحاشی است.
درمانی کهبزرگان قبیله و قوم (شغالان پیر) تجویز کرده اند.

۲
فرزانه در خیالِ خودی را

«را»احتمالا زاید است.
منظور شاملو این است که شغال گر خیال می کند،  که خیلی خردمند است.

۳
لیک
آن که به تُندر
پارس می‌کند،
گمان مدار که به قانونِ بوعلی
حتا
جنون را
نشانی از این آشکاره‌تر
به دست کرده باشند.

کسی که بسان سگی به تندر پارس میک ند، دیوانه تمامعیار است.
شامل اینجا خود و همکنانش را نه به ماه بلند (شرف کیهان و بامداد اول و اخر) بلکه به تندر (آذرخش) تشبیه می کند و منتقدین را به سگ.
حتی بدتر به سگ دیوانه.



رولند بارتز
همیشه
رسم بر این بوده است که عقل ستیزی به نام عقل سلیم صورت گیرد.

آره.
ترامپ هم از عقل سلیم دم می زند
و
ضمنا
ادعا می کند که مهاجران بینوا
نه آدم بلکه کنه و سوسک و خس و خاشاک اند و یاید قلع و قمع شوند تا امریکا گریت شود.
ولی بنا بر عقل سلیم به یاد نمی اورد که خودش و میلیاردرهای همکاسه و همسفره و همپیاله اش
جد اندر جد  
مهاجر بوده اند
و
نه بومی.



در ستایش «کمون پاریس»
فصل گیلاس‌ها
ژان باتیست کلمان
ژان باتیست کلمان، Jean-Baptiste Clément ،۱۹۰۳-۱۸۳۶، شاعر انقلابی کمون، در سال ۱۸۶۶، شعر زیبای «فصل گیلاس‌ها» را سرود. شعری در ستایش عشق که گویی در آن مهر انسانی به‌هم، در آمیزه‌ای شکوه‌مند با شور زیستن پرنده و رویش برگ به‌هم آمیخته و در هستی یگانه‌ای، شادی زیستن و امید را جشن گرفته‌اند.
ژان باتيست كلمان، كمونار برجسته، در طی حیات كمون پاريس در كنار رفقاى هم‌رزم‌اش جنگيد و در «هفته‌ی خونين»، در باريكادهاى كمونارها، عليه سركوب وحشيانه‌ی كمون مقاومت كرد. او، پس از شکست کمون، موفق شد از پاريس بگريزد و مبارزه‌اش را در بلژيك و سپس در لندن ادامه دهد. ژان باتيست كلمان، سرانجام، در كنار ديگر کموناردها در گورستان پِرلاشِز آرام گرفت.
«فصل گیلاس‌ها»، از آن‌جا که کمون پاریس پیام‌آور پُر شکوه جهانی آزاد و برابر بود، پس از قتل‌عام کمونارها، به ترانه‌ی جاودان کمون پاریس و مارش جان‌بخش و دل‌نواز کموناردها بدل گردید. «فصل گیلاس‌ها» ترانه‌ای عاشقانه می‌نماید، اما در واقع یادآور خاطره‌ی شورانگیز یکی از مهم‌ترین رُخ‌دادهای تاریخ جهان بشری است. این ترانه پس از سركوب خونين كمون پاريس، به یاد آن و رویاهای شیرین انسانی آن، بارها و بارها ترنم لبان تشنه‌ی آزادی و برابری مردمان جهان شد. «فصل گيلاس» فصلی کوتاه است، چون كمون پاریس که دورانی کوتاه دوام آورد؛ و سرخی گیلاس‌ها، چون خون كمونارها که خیابان‌های پاریس را سرخ کرد.
این ترانه را خوانندگان شهیری چون ایو مونتان، با آهنگی از آنتوان رنارد، اجرا نموده‌اند.
آن دم که ما فصل گیلاس‌ها را خواهیم سرود
بلبل شاد و قُمری شوخ
در جشن و شادمانی خواهند بود!
زیبارویان سر به آستان جنون خواهند زد
گویی خورشیدی در قلب عاشقان طلوع خواهد کرد.
آن دم که ما فصل گیلاس‌ها را خواهیم سرود
قُمری خوش‌خوان نغمه‌ای خوش خواهد خواند.
دریغا که فصل گیلاس‌ها چه کوتاه است
به هنگامی که یکی از دو عاشق، غرقه در رویا
خواهد چید گوشواره‌های آویزان را.
گیلاس‌های عشق با پیراهنان هم‌گون
بر روی برگ‌ها خواهند فتاد، چون چکه‌های خون.
دریغا که فصل گیلاس‌ها چه کوتاه است
چونان رنگ مرجان‌های آویزان،
و عشاق غرقه در رویا، به هنگام چیدن آن‌ها.
آن دم که ما فصل گیلاس‌ها را خواهیم سرود
گر از غم سودای عشق در هراسی،
از زیبارویان دوری کن!
لیکن مرا پروایی از دردهای جان‌فرسا نیست
و روزگار من، بی محنت و رنج سر نخواهد شد.
آن دم که ما فصل گیلاس‌ها را خواهیم سرود
تو نیز در غم و سودای عشق خواهی بود!
من فصل گیلاس‌ها را هماره دوست خواهم داشت،
و هم از آن روست که زخمی گشوده
بر قلب خویش دارم.
حتی اگر بانوی نیک سرنوشت رُخ برنماید
درد مرا هرگز آرامشی نخواهد داد.
من فصل گیلاس‌ها را هماره دوست خوا هم داشت
و خاطره‌ی آن را در قلب خویش خواهم داشت!


  با افتادن سیب قانون جاذبه کشف نشده است
تا با افتادن میلیون ها تن بر خاک
  انسانیت درک شود.
افتادن سیب
فقط سبب تشکیل سؤالی در ذهنی اندیشنده شده است:
این سؤال که چرا سیب به زمین افتاده است و  بسان بادبادکی و یا گل قاصدی  به اسمان نرفته است.
به خاک افتادن میلیون ها  تن
مبارزات طبقاتی و ناشی از مبارزات طبقاتی است
و
مبارزات طبقاتی
زمانی پایان می یابند و صلح ابدی برقرار می شود که فاتحه ای بر طبقات اجتماعی خوانده شود و برابری اینای بشر بر اریکه قدرت نشیند.
یعنی کمونیسم برقرار شود
که
به معنی برقراری  هومانیسم متکامل و ناتورالیسم متکامل (بشر پرستی متعالی و طبیعت پرستی متعالی) است.



کسی که این شعار را می دهد
هرگز در عمرش آرامش را تجربه نکرده است.
آرامش
نه نتیجه لالیت و کوریت و کریت و خریت،
بلکه نتیجه کشف حقیقت است.
خر
اگر لال و کر و کور هم باشد،
در دلهره و دغدغه خاطر مدام است.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد.
فردوسی
وقوف به حقیقت امور
حتی در واویلای حوادث ناگوار
به آرامش خاطر منجر می شود.
تنها راه کشف حقیقت
تمرین و تعلم فلسفه کل اندیش (مارکسیسم) است.


همه‌ی مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند
پرویز شانور

هی پرویز
سکوت که زبان نیست.
زبان چیست؟
زبان = ابزار ابراز نظر
برای سکوت
به  تنها چیزی که نیازی نیست
زبان است.


قلمرو آزادی (اختیار)
زمانی آغاز می شود که کار مفید بنا بر جبر (ضرورت) خارجی پایان می یابد.
این قلمرو ازادی
ماهیتا در ورای تولید مادی قرار دارد.
مارکس

این حرف مارکس همان حرف انگلس است:
گذار از جامعه طبقاتی به جامعه کمونیستی = گذار از رایش جبر (ضرورت)  به رایش اختیار (آزادی)
منظور مارکس از پایان کار مفید به جبر و الزام خارجی
تبدیل شدن کار اجباری به بازی است
تبدیل شدن ریاضت و زحمت  به لذت است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر