۱۴۰۴ خرداد ۱, پنجشنبه

درنگی در شعری از محمد زهری تحت عنوان «آزار تنهایی» (۱)

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۱)  

محمد زهری

 درنگی

از

شین میم شین


آزار تنهایی
 
هوای خانه، سنگین است و افسرده است
گلی، بی آب، در گلدان روی میز، پژمرده است
...
غبار آینه، پوشیده راه جلوه های پاک را بر خویش
چراغ سقف، لرزان است از تشویش
ورق های کتاب نیمه بازی، منتظر مانده است دست آشنایی را


نشسته گربۀ شیطان و ناآرام و بازیگوش
کنار پنجره، بی حوصله، اندوهگین، خاموش


سراپا پرده و دیوار و ایوان، گوش
که شاید بشنوند از خانه، گلبانگ صدایی را


و یا بر سنگ فرش کوچه ریزد پرتو فانوس
به همراه نفس های شتاب آلود دلبندی
که جان را می شکوفاند ز رستاخیز لبخندی


نفس را می فشارد لحظه های حسرت و افسوس
که با آن یاد آرام و قراری دلنشین باشد
نوازش های دستی نازنین باشد
میان حلقۀ چشمان من، برق نگین باشد
چه آزاری ست در این لحظه ها و یادها، بیگانه بودن با شکیبایی
چه آزاری ست تنهایی
 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر