۱۴۰۳ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۶۲)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت هشتم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۷ ـ ۸۸)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
 

یکی را به غایت خوش افتاده بود

دگر نافر و سرکش افتاده بود.

معنی تحت اللفظی:

پسر عمویی با دختر عمویش ازدواج کرده بود.

دختر عمو عاشق سینه چاک او بود.

پسر عمو اما متنفر از او بود.

 

 

سعدی

 در این بیت شعر،

از دیالک تیک عشق و نفرت پرده برمی دارد

و

ناخودآگاه به افشای ماهیت عشق مورد نظر خود می پردازد.

 

عشق

باید هم در دیالک تیک عشق و نفرت وجود داشته باشد.

یعنی باید هم یکطرفه باشد.

حتی عشق مادر و پدر به فرزند یکطرفه است.

چه رسد به عشق به این و آن.

 

 عشق

 به معنی انکار داوطلبانه معنا و ماهیت و هویت انسانی خویش و انتقال آن به «غیر» است.

 عشق

به معنی سقوط انسان تا قهقرای جانوران است،

به معنی انکار استقلال اندیشه و عمل انسانی خویش است.

عشق

نوعی بندگی داوطلبانه انسانی تهی مغز و بی شعور است.

عشق

 اشتباه بزرگ، خطرناک و زیانباری است.

 

عشق

را باید با دوستی جایگزین ساخت که  رابطه ای دوطرفه است.

دوستی

به معنی کشش و تمایل عاطفی متقابل میان انسانها ست.

   

دوستی و رفاقت

جاوی گشتاورهای عاشقانه هم است

که

عقل در تشکیل آن نه تماشاگری منفعل، بلکه تصمیمگیر همیشه حی و حاضر و فعال است.

 

عشق اما در غیاب عقل و بر ضد عقل صورت می گیرد.

 عشق همشیره جنون است.

کسی که دشمن خویش را دوست بدارد، یا کودن و نادان است و یا بیمار روانی است و یا هر دو است.

 

عاشق در قاموس سعدی همواره به طبقات و اقشار ستمکش تعلق دارد:

بنده ای است که عاشق ارباب خویش است،

گدازاده ای است که عاشق شاهزاده ای است،

« زنی» (زن در قاموس سعدی پستتر از مرد تلقی می شود) است که عاشق پسر عموی همنژادش است.

 

  آلت دست قرار دادن عشق در آثار سعدی و حافظ، زمینه را برای سلطه طبقاتی اشراف بنده دار، فئودال و دربار هموارمی سازد.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر