اظهارات ترامپ درمورد زلنسکی
.
دونالد ترامپ در سخنانی به شکل بی سابقه ای ولادیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین را به باد انتقاد شدید گرفت.
.
ترامپ رهبران کی یف ازجمله ولادیمیر زلنسکی را مسول ادامه جنگ ، کشتارمردم و ویرانی اوکرایین عنوان کرد وگفت زلنسکی به تشویق بایدن مبنی به پیوستن به ناتو زمینه جنگ و عملیات نظامی روسیه را فراهم کرد و رهبران اوکرایین فرصت داشتند با رهبران مسکو سرمیزمذاکره بنشینند ، جنگ و کشتارراختم کنند.
.
ازنظرمن دونالد ترامپ واقعیت را بیان کرده است .
.
من همیشه وشما دوستان هم درکمنت های تان همیشه از زلنسکی منحیث عامل جنگ وخونریزی نوشته کرده ایم.
.
درسال ۲۰۱۴ معاهده صلح مِنسک با امضا رییس جمهور وقت فرانسه و نخست وزیر آلمان خانم مرکل امضا شد . نیروهای صلح درمرز دنسک جابجا شدند اما سه سال پیش زلنسکی ، دوبرادر قهرمان بکسور کلچکو ودیگر فروخته شدگان رهبری اوکرایین به حمایت بایدن ومکرون و بوریس جانسون انگلیسی به ناتودرخواست عضویت دادند وحتی به دنسک حمله کردند.
.
مسکو چند روز به کی یف وقت داد که اوکرایین ازعضویت به ناتو صرف نظرکند ولی رهبران کیف با تکیه به نیروهای اجیر نظامی خارجی به خواست روسیه اعتنا نکردند وزمینه عملیات نظامی را فراهم کرد.
.
زمانیکه زلنسکی به سخنان ترامپ واکنش تند ومنفی نشان داد چند ساعت پیش دونالد ترامپ زلنسکی را دیکتاتور عنوان کرد وگفت بدون انتخابات هنوزهم رییس جمهور اوکرایین است.
با ساده کردن مسائل
مسائل
ساده نمی شوند.
بلکه لاینحل می مانند.
ما با تشکیل جبهه متحد نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم (به سرکردگی ترامپ و پوتین و حماس و حزب الله و نتان و عردوغان و ...) سر و کار داریم.
این مثلث ارتجاعی
به ظاهر ضد امپریالیستی است
ولی صدهابار ارتجاعی تر از امپریالیسم است.
هدف این مثلث ارتجاعی
تخریب جهان برای بازتقسیم آن است.
همینجا
هدف تقسیم اوکراین با معادن لیتیوم و تیتان و فلزات نایاب بین امپریالیسم امریکا و اولیگارشیسم روس (و به پیشنهاد مد و دوف رفیق پویتن، حتی بین مجارستان و لهستان است)
ترامپ در دور اول ریاست جمهوری هم دشمن زلنسکی بود و حساب بانکی او در پاناما را افشا کرده بود
البته زلنسکی هم نماینده اولیگارش های اوکراین است
یعنی فرقی با پوتین ندارد
هدف دیگر ترامپ
ضمنا
تفرقه افکنی بین چین و روسیه و بی طرف سازی پوتین و تدراک ج. ج. سوم علیه چین است
باشد اندر پرده
بازی های پنهان
مشد حریف
آره.
مش ویلیام.
هر نوزادی
خواندن و نوشتن و سواد را در رحم ننه اش فرامی گیرد و نه در مدرسه و مکتب.
به همین دلیل
بعضی ها به محض تولد، «یا علی» می گویند و قابله را غافلگیر می کنند.
ای حیزب توده
سن هارا آل عبا هارا
"مهربونی یه زبونه که همه میفهمنش، حتی اونی که یه کلمه هم حرف نمیزنه!
وقتی با دل صاف دست کسی رو میگیری، نهتنها حال اون خوب میشه، بلکه یه حس قشنگ میشینه تو دل خودت.
دنیا پر از آدماییه که یه ذره محبت حالشونو زیر و رو میکنه.
پس اگه میتونیم، چرا نکنیم؟ یه لبخند، یه کمک کوچیک!
"مهربونی یه زبونه که همه میفهمنش
مهنار
مهر به تنهایی وجود ندارد
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد
مهر در دیالک تیک مهرو قهر وجود دارد
قهرمانی هم می تواند زبانی باشد که هم هبفهمندش
مهربانی
حتما نباید خوشایند باشد
مهربانی می تواند تحقیرآنیز هم باشد
خیلی ها
اصلا دوست ندارند که کسی دست شان را بگیرد
حتی احوال پرسی از خیلی ها موجب رنجش خاظر آنها می شود
مسائل به این سادگی ها نیستند
برگرفته از کتاب حماسه داد نوشته رفیق جانباخته ف. م. جوانشیر صفحه ۱٨ :
انجمن آثار ملی» بیش از صد جلد کتاب چاپ کرد که به طور عمده آثاری است مبتذل و در جهت تحریف شاهنامه در یکی از انتشارات همین انجمن تحت عنوان یادنامه فردوسی» با کاغذ اعلا و چاپ زرین از جمله این اشعار آمده است: (۱)
چو کودک لب از شیر مادر بشست
محمد رضا شاه گوید نخست
اگر همدم شه بود فرهی
فرح زاید از فر شاهنشهی
شهنشاه بانوی فرخ نژاد
که شاهنشهش تاج بر سر نهاد
به سر تا سر گیتی از غرب و شرق
درخشید فرَش به کردار برق!
نشریات وزارت فرهنگ و هنر در ابتذال از این هم فراتر می رود.
وزارت جلیله تاکنون قریب ده جلد کتاب با چاپ نفیس بر بنیاد شاهنامه» منتشر کرده و در آنها هر چه دل تنگ شاه خواسته به فردوسی نسبت داده است. یک کتاب قطور برای اثبات این ادعای مسخره شاه منتشر شده است که گویا او با امام زمان پیوند نهانی دارد بر بالای جلد کتاب با خط طلا این جمله شاه قید شده است:
در آن حین به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار و حضرت امام قائم روبرو هستم.» تدوین کنندگان کتاب خواسته اند چنین وانمود کنند که ارتباط شاهان با ارواح اصولاً یک پدیده ایرانی است و گویا فردوسی به آن گواهی داده است. در کتاب دیگری که بسیار پر هزینه و قطور است وزارت جلیله فرهنگ ولیعهدی» را بر «بنیاد شاهنامه» بررسی می کند تا چنین بفهماند که گویا ایرانی ها همواره در برابر ولیعهد - هر کس که باشد رخ به خاک می مالیده اند. کتاب پر هزینه دیگری به «فر» شاهنشهی اختصاص یافته و به شاه پیشوا مقام خدایی و ماوراء طبیعی می دهد.
این تبلیغات مبتدل درباری طی پنجاه سال تأثیری در جهت «شاهپرست» و نژاد پرست کردن مردم ایران نداشته و نتوانسته است «نظام شاهنشاهی» را به روان جامعه ایرانی تحمیل کند ولی انکار نکنیم که به اعتبار فردوسی لطمه زده تا جایی که حتی در جرگه روشنفکران ایران طبیعی تلقی می شود که اگر نه همه لا اقل بخشی از نسبت هایی که دربار پهلوی به فردوسی میدهد منطبق با واقعیت است.
(۱): یاد نامه فردوسی انتشارات انجمن آثار ملی تهران
شعر "خرده نگرش"
هــرکسی از سفــرهٔ گستـــردهٔ رنگیــنِ عمـر
بهرهای خوش برد و ما را بهره جز حسرت نبود
«یارب این نودولتان را بر خرِ خودشان نشان»
پیش از ایشان کس تو گویی بر خرِ دولت نبود
غافلنــد از گوشمــالیهای دهـرِ خیـرهچشم
روشن آنکس کاو به گوشش پنبهٔ غفلت نبود
بس «ابدمــدّت» نوشتند از پسِ هر دولتی
دولتی امـا در این عـــالم «ابدمــدّت» نبود
بعد از این باید به قسمت اعتقاد آورد «امید»!
ورنه ما را یکدم آسایش چرا قسمت نبود؟
نادرست است اینکه گفتند: آسیا را نوبتیست،
آسیـابـانی که مــن دیــدم، پیِ نوبت نبــود
میــزبانِ مــن مگـــر رحمت نمیآرد به من؟
کانچه برخوردم ز خوانش جز غم و نکبت نبود
تهران، اسفند ۱۳۳۳
#مهدی_اخوان_ثالث
بس «ابدمــدّت» نوشتند از پسِ هر دولتی
دولتی امـا در این عـــالم «ابدمــدّت» نبود
شاهکار
جامعه که از جمع همگونی تشکیل نمی یابد.
خصلت و ساختار جامعه ما طبقاتی است
و
اعضای طبقات و اقشار اجتماعی
شعور طبقاتی خاص خود را دارند.
با طعنه و ریشخند این و آن که نمی توان به روشنگری علمی و انقلابی خطر کرد.
یا حرف های افراد مورد نظر را منتشر کنید تا نقد مارکسیستی شوند و حقیقت کشف و افشا شود
و
یا خودتان به تحلیل انها خطر کنید تا خدمتی به روشنگری کرده باشید
ساواک
کی تشکیل یافته و فونکسیونش چه بوده است؟
چیزها و پدیده ها باید تحلیل علمی و انقلابی شوند.
تفاوت شاه و شیخ چه بوده و چیست؟
این کامنت سیما که جای تحلیل علمی و انقلابی را نمی گیرد.
انقلاب
چیست؟
تفاوت طبقاتی شاه و شیخ چی بوده و چیست؟
سیدعلی چه تفاوت طبقاتی با رضا پهلوی دارد؟
*بهارانه ....
پشت این پنجره مانده است نسیم
نفسم میگیرد
آی... این پنجره را بگشایید
بوی جانبخش اقاقیها را دریابید
دل من می گوید
قاصدی در راه است
این بهار است که بر پنجره پر می ساید!
…* جویای بهار
ای آمده از کرانههای شب تار
همراه پرنده، باز جویای بهار
مضمون رسای عشق را زمزمه کن
تا خاطرهها به خندهها زنده شوند
بیدغدغه باش و باز آواز بخوان
آواز غریب عشق را باز بخوان
بیگریهی ابر
بیشیون باد
با نی لبک شبان آزادهی دشت
بیواهمه از شبان رسوای پلشت
اکنون که دمیده باز خورشید امید
اکنون که سپیده داده از عید نوید
سرمست نسیم ناب، با نغمهی آب
با سوته دلان گلنفس راز بگو
با قمری پر شکسته از اوج و عروج
وز نشوهی جاودان پرواز بگو
پایان شب سیاه را جار بزن
تصنیف طلوع فصل آغاز بخوان
آزادی ما نوشتهای بیورق است
رنگ شفق است
پس به ایجاز بخوان.
* استاد عباس خوش عمل کاشانی.
تا چشم کار می کند، کسی در دیدرس نیست. همه چیز و همه کس مجازی است. قحط اصالت و واقعیت است. هوش حتی مصتوعی است
ایکاش چنین بود.
اگر چنین می بود
بشریت به این روز نکبت نمی افتاد.
تاریخ که آموزگار نیست
تاریخ چیست؟
تاریخ = سیر پلکانی و بالنده جامعه بشری.
تاریخ را میتوان تحلیل مارکسیستی کرد و به جامعه شناسی علمی و انقلابی (مارکسیستی) نایل آمد.
یعنی
پیش شرط درس آموزی از سیر تاریخی جامعه
آموزش پیشاپیش مارکسیسم است که کار مشقتباری است
معنی تحت اللفظی:
ای مرد خردمند درست فکر کن.
بت باطل نیست
برای اینکه مخلوق خدا ست
خدا مطهر نیکی است و مخلوق نیکان قاعدتا نیکو ست.
بت
مخلوق خدا نیست.
بت
مولود بشر است.
بت پیشفرم خدا ست
بت فرم مادی مشخصی از خدای انتزاعی (مجرد) و فکری است
الله
هم قبلا بت بزرگ در گوشه بتکده کعبه بوده است که توسط پسر عبدالله
مادیت زدایی شده و به صورت خدایی فکری و انتزاعی و آسمانی درآمده است.
بشر مولد بت ساز
با پرستش بت
در حقیقت
مولود خود را
یعنی محصول کار خود را پرستیده است
به همان سان که هر مادر و پدری فرزند خود را می پرستد.
یعنی
خود را و لیاقت خلاق خود را می پرستد
چون در آیینه مولود خود ماهیت انسانی خلاق خود را باز می شناسد و به خودآگاهی می رسد
محتوای این حکایت شیخ شیراز
ارتجاعی است
چون ضد بورژوایی است
یعنی فئودالی است.
بورژوازی
گورکن خجسته فئودالیسم است
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار
شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد، همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست
سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.
گفتم آن کدام سفرست؟
گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .
انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،
گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یاقناعت پر کند یا خاک گور
#سعدی
ساواک
چه بوده است؟
غلامی که عاشق اربابش باشد
در بهترین حالت
بدبخت است و قابل دوست داشتن نیست
ضمنا
عشق
ارادی و اختیاری و دلبخواهی نیست
دل می رود ز دستت
ای کودنان خدا را
•نماز•
باغ بود و دره - چشمانداز، پُرمهتاب.
ذاتها با سایههای خود هماندازه.
خیره در آفاق و اَسرار عزیزِ شب،
چشم من- بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدایی جز صدای رازهای شب،
وآب و نَرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسدارانِ حریمِ خفتگانِ باغ،
و صدای حیرتِ بیدارِ من(من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه میآمد؟
آب.
یا نه؛ چه میرفت، هم زآنسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بیخویشی وضو کردم.
مست بودم، مستِ سرنشناس، پانشناس! اما لحظهی پاک و عزیزی بود.
بَرگَکی کَندم،
از نهالِ گردوی نزدیک؛
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنمآجین سَبزفَرشِ باغ هم، گسترده سجاده.
قبله؟ گو هر سو که خواهی باش!
ا***
با تو دارد گفتوگو شوریدهی مستی.
- مستم و دانم که هستم من -
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟!
زاگون، مرداد ۱۳۳۹
•مهدی اخوان ثالث( م - امید)•
از کتاب •از این اوستا•
شخصی مرده بود . هنگام تلقین دادن او ، دانائی نزد شیخ امد و بدو گفت :
یا شیخ این مرد در زمان حیاتش یک بار مرا با چوبی کتک زد ، چون زورم به او نرسید نتوانستم انتقام خود را از او بگیرم ،
حالا که مرده می خواهم او را چند ضربه چوب بزنم تا دردی را که من کشیده ام او هم بکشد و گناه کتکی را که به من زده با خود نبرد .
شيخ رو به آن مرد کرد و گفت :
تو مگر مجنونی .
این که مرده است و درد چوبی را که به او می زنی نمی فهمد . تا زنده بود باید انتقامت را می گرفتی .
مرد رو به شیخ کرد و گفت :
چگونه است که صدای تشهد تو را می شنود و می فهمد اما درد چوب مرا نمی فهمد ؟
#عبید_زاکانی
زبان ما، مانندِ بارودهای تیزی هستند که به هر طرف پرتاپ کنیم، دوباره به سمت خودمان بر میگردد که هم میتواند زندگی را روشن کند و هم تاریکی به بار آرد. در دنیای امروز زبان ما میتواند در دلهای دیگران نهال محبت بکارد یا در دلشان خنجری فرو کند. بنابراین باید مراقب باشیم که هر واژهای که از زبانمان جاری میشود، بازتابی از درون پاک و اندیشهای شفاف باشد.
زبان شبیهِ بذر است وقتی با دقت و محبت کاشته شود، میتواند درختِ از صلح و آرامش را رشد دهد. اما اگر با بیدقتی و خشم پاشیده شود، ممکن است ریشههای کینه و اختلاف را در دلها بپروراند.
بیایید زبانِ خود را مانند گلی زیبا در میان دستهای دیگران قرار دهیم، نه چون تیغِ که زخمی کند. زبان ما میتواند پل باشد یا دیوار، این انتخاب خودماست!
بیایید در انتخاب کلماتمان دقت کنیم و از آنها برای ساختن دنیای بهتر استفاده نماییم.
با مهر و اندیشه زبان خود را به دنیای بهتر و انسانیتر تبدیل کنیم.
با قلم: سمیرا " صدیقی"
زبان
در جهان
ای سمیرای
چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
ابزار که کاره ای نیست.
همه کاره اندیشه است که بر زبان می آید.
اندیشه چیست و از کجا می آید؟
خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید
دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟
دل نه زانگونه ز ما رفت که از وی خبر آید
چند گریم به سر کوی تو چون ابر بهاری
این نه آبی ست کز و یک گل مقصود برآید
گریه خسرو بیچاره، بتا، سهل نگیری
که خرابی کند آن سیل که از چشم تر آید
زنده آنهایند که پیکار می کنند
آنان که جان وتنشان از عزمی راسخ آکنده است
آنان که از شیب تند سرنوشت بالا می روند
آنان که اندیشمند بسوی هدفی عالی راه می سپارند
وروز وشب در خیال خویش وظیفه ای مقدس دارند
و یا
عشقی بزرگ.
ویکتور هوگو
چون نیز بنگری جهان میدان پیکار است و همه پیکار می کنند. از ترامپ تا پوتین. از کودک کارتن خواب تا کودکان کاخ نشین
غزل فارسی در سیر تاریخی هزارسالهی خود، زبان عشق و عاطفه است و در این حضور سبز، همواره پیوندی بین انسانها و جایگاه تفاهم عواطف و احساسات پاک انسانی است و شاعر غزلسرا در عین حال که از عواطف درونیاش سخن میگوید به دردها و دغدغههای اجتماعی زمانهاش در شعر خود نیز میپردازد.
در این میان حافظ خداوندگار غزل در ادب فارسی، چهرهای شاخصی دارد و نزد او، غزل تنها زبان احساسات و عواطف فردی نیست بلکه سخنگفتن از دردها و مسائل اجتماعی، تعهدی است که یک شاعر رسالت بر دوشکشیدن آن را عهدهدار است.
خواجه زبان گویای روزگارش است و گاهی به خاطر فشار حکومتهای زمانه و نبود آزادی ناچار است به رمز و اشاره سخن گوید اگرچه در جاهایی به صراحت، زبان به انتقاد میگشاید.
زمانهی حافظ عصر حاکمیت ملکوت آسمانی و محبت نیست بلکه عصر کشتار، جنگ، ریا، ستم، زندان، شکنجه، ترس، کینه، خشم، فقر اقتصادی، استبداد و... است.
از نشاط و عیش نشانی نیست و هیچکس را سر آن نیست که سری را به دامان محبت گیرد و به درمان رنج دردمندی برخیزد:
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
و صاحبان زر و زور سر در آخور تنعم دارند یا نمیبینند و یا نمیخواهند که ببینند:
حافظا ابنای زمان را غم مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند
روزگار خواجهی رندان، عصر حاکمیت بیدانشان، چاپلوسان و ریاکاران است:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
واعظان و زاهدان دورو و ریاکار از یکسو چشم بر فرمان و گوش بر حکم حاکمان دارند و از سوی دیگر سر در کیسهی میخوارگی، نظربازی و فساد دارند و همه تزویر میکنند:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
خواجه در جایی دیگر شگفتی خود را از رفتارهای زشت پنهانی که از خود او یا هر حافظ قرآن سر میزند، اعلام میکند:
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد
میتوانیم " حافظ" را در این بیت " من اجتماعی" بدانیم و" منع نکردن او" بیانکنندهی این مفهوم است که کردار زشت و نکوهیده که آشکارا نه پنهانی در جامعه وجود دارند به اندازهای فراوان هستند که دیگر قبح و زشتی خود را از دست دادهاند و خواجهی رندان میگوید باید بدکاران و فاسقان را در ملاعام از گناه و فسق بازداشت و از انسانها مینالد و شکایت میکند که در هنگامی که باید به فساد و تباهی اعتراض نمایند سکوت میکنند و مانند بلبلانی که در هنگام شکوفاشدن گل، آواز نمیخوانند و خاموشی گزیدهاند و مسلماً با این وضع، چیزی درست نخواهد شد:
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
نادر ابراهیمیان
دهخدا در مقاله ای با عنوان « طبیعت سلطنت چیست ؟ » در بارۀ موهبتی بودن سلطنت می نویسد : « در ممالکی که جهل جای علم ، زور جای حق و اوهام جای حقایق را گرفته است سلطنت موهبتی الهی .
حجت
دهخدا
فاقد سواد مفهومی و فلسفی بوده است.
بضاعت فکری و معرفتی (شناخت) دهخدا
محدود به واژه ها بوده است که بهتر از هیچ بوده است.
حکم (جمله) «سلطنت یک موهبت الهی است»
مملو از یک عالمه معنا ست.
دیالک تیک الله و ظل الله
دیالک تیک الله و رسول الله
از مهمترین دیالک تیک های فقهی ـ برده داری ـ فئودالی است
الله چیست و کیست؟
تنبیه مخالفین با میخ طویله!
تا دیدم شاهنشاه خیلی کسل هستند، مقداری از قصههای زمان مصدق که در آن وقت واقعا غصه بود برایشان تعریف کردم. که منجمله مدیر یک روزنامه مصدقی را در مشهد که فکر میکنم نام خوشه یا سنبله داشت و به زن من فحاشی کرده بود، به وسیله مرحوم محمد رفیع خان خزاعی تربتی که از اقوام من بود، در مشهد دزدیدم و محمد رفیع خان او را برای من به بیرجند فرستاد. در بین راه میخ طویلهای به مقعد او فرو کرده بودند که واقعا خیلی باعث ناراحتی من هم از لحاظ انسانی و هم از لحاظ این که مبادا بمیرد شد. بالاخره آن قدر او را نگاه داشتیم و معالجه کردم تا مصدق افتاد. شاهنشاه خیلی خندیدند و قدری از وضع کسالت در آمدند.
یادداشتهای عَلَم|اسدالله علم (وزیر دربار شاه)|جلد2: صفحه
سؤال:
منظور از مفاهیم ترقی، دموکراتیسم و ملی چیست؟
می شود از «جریانات ترقیخواه، دموکراتیک و ملی» مشخصا نام ببرید؟
جهان «بینی» داستاسفسکی
اصولا و اساسا
همان جهان «بینی» روحانیت است:
وارونه و وارونه بین و وارونه نما ست.
پا در هوا
است.
داستاسفسکی
روح را خالق ماده (شعور را خالق وجود) می داند.
داستاسفسکی
در این شعارش
بشریت را به هوشمند و احمق طبقه بندی می کند.
یعنی
داستاسفسکی
روح و یا شعور را مبنای داوری و ارزیابی قرار می دهد.
یعنی
وجود جامعتی بشریت را
شرایط مادی و معیشتی بشریت را
ماستمالی می کند.
اینکه کسی به لحاظ فکری پیشرفته تر از دیگری است
قبل از همه
ناشی از شرایط مادی و معیشتی زندگی او ست.
کودکی که قوت لایموتش را باید در زباله دانی ها بجوید
نمی تواند به مدرسه برود و به لحاظ فکری رشد بکند
سسطح فکری افراد که مادر زادی نیست.
نیک اندیش کذایی
نمی تواند بدکار و بد کردار باشد
مش سعدی.
پیش شرط بدکاری و بدکرداری
بداندیشی پیشاپیش است.
کردوکار و کردار = اندیشه جامه عمل پوشیده
اندیشه بر عمل تقدم دارد.
به قول حریفی فرزانه به نام انگلس:
هر کردوکاری از کله آدمی می گذرد.
بنا برای بنای خانه
مدل خانه را پیشایپش در ذهن خود می سازد
و بعد با خاک و آب و سنگ و سیمان و کاه و آهک و چودب و غیره
به آن مدل فکری مادیت می بخشد و سرانجام
خانه ای تشکیل می یابد که در خطوط کلی اش شبیه خانه فکری او ست
باید عمل کنی. باید بگویی: بس است. از همین امروز !
وقتی فاشیسم برگردد، نمی گوید: "من فاشیسم هستم" نه، او می گوید: "من ضد فاشیسم هستم"
"یک روز زندگی واقعی آغاز خواهد شد. سالها می گذرد و شاید ما بدون اینکه واقعاً زندگی کرده باشیم بمیریم. باید عمل کنی . باید بگویی : دیگر بس است. از همین امروز." به نقل از "شراب و نان - اثر ایگنازیو سیلونه"
توده
دیر زمانی است که وطن ندارد.
.طن توده همراه با وسایل تولیدش غصب شده است.
به همین دلیل
اجامر طبقات حاکمه
حزب توده را حزب بی وطن می نامند.
حق هم دارند.
توده زمانی وطن خواهد داشت که مالکیت بر وسایل تولید
جامعتی و توده ای شود.
هدف و آماج سیاسی اساسی حزب توده هم همین است:
جامعتی کردن مالکیت بر وسایل تولید
این دعاوی حرفای اکسفورد
غلطند:
آینده
در دیالک تیک گذشته و حال و اینده وجود دارد.
آینده نمی تواند جا و مکان باشد.
آینده
با زمان در رابطه است و زمان حفت جدایی ناپذیر مکان و ماده است:
تریاد (تثلیث) ناگسستنی ماده و مکان و زمان مهمترین تریاد فلسفی است.
راهی به اینده ختم نمی شود.
مضارع (زمان حال، اکنون)
پلی است میان ماضی و مستقبل (گذشته و آینده)
برای رسیدن به آینده
گذشته باید به چالش علمی و انقلابی (مارکسیستی) کشیده شود
و گرنه باید در مضارع مدام به سر برد
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر