منظور تان این است که فردای سوریه، امروز جن ـ قوری اسلامی ایران است؟
یعنی
تاریخ تکرار می شود؟
به نظر ما (سگان هار قند هار)
امروز خرابات شام (سوریه)
فردای جن ـ قوری اسلامی ایران است.
خرابات شام
عملا
تجزیه و اشغال شده است:
بین امپریالیسم امریکا
فوندامنتالیسم ترکیه
فوندامنتالیسم یهود
فوندامنتالیسم اسلامی (ها تی اس و شرکاء)
بغل کردن سهل و ساده کسی
چه بسا
بهتر از رفع ایرادات او ست.
فرنگی
چرا و به چه دلیلی؟
حتی ننه و بابای کسی
انتقاد از فرزند خود را
با بغل کردنش جایگزین نمی سازد.
انتقاد
چه انتقاد از خود
و
چه انتقاد از همنوع و همبود و جامعه و جهان خود
هسته پسته مهر است.
کسی از دشمنش انتقاد نمی کند.
در این شعر مختصر و موجز سعدی
جنگ ایده ئولوژیکی ـ فئودالی او و تحت رهنمودهای تئوریکی او توسط حافظ
تئوریزه می شود:
سعدی
اهل طریقت و عرفان را
اهل عبادت و اگوئیسم (خودپرستی) جا می زند
و
فقها و شعرا و ادبای فئودالی ـ بنده داری (امثال خود و حافظ و غیره را)
اهل علم و جامعه پرستی و خدمت به خلق و حتی منجی خلق.
حافظ هر چه دارد و داند از سعدی دارد و داند.
حافظ خط فکری ضد عقلی سعدی را تداوم و تکامل می بخشد و خط فکری عقلی سعدی را دور می اندازد
خیلی تلاش کردم مردم بفهمند ،
ولی آنها فقط خندیدند ...!
چارلی چاپلين
چارلی جان
مردم خر نیستند تا محتوای فیلم های تو را نفهمند.
تو مو می بینی
مردم
پیچش مو
رفیقت چرچیل
همه فیلم های تو را در سیتمای خانگی ـ خصوصی اش مرتب می دید و می فهمید.
خنده به فیلمی
خود نشاندهنده فهم محتوای فیلم است.
فیلم های تو باید تحلیل مارکسیستی شوند تا هم تو بفهمی و هم چرچیل
شاهکاری سرشته به طنز. خرد نزد گلناریان است و بس
“عشق باش”
ابتدا طلب کن.
بعد طلب را هم رها کن.
در اسارت طلب نمان.
و آنگاه تو برخوردار گشتهای.
نه عاشق باش، نه معشوق.
عشق باش.
عاشق اسیر است و معشوق امیر.
نه اسیر باش و نه امیر.
عشق که باشی همهجا هستی، بیاسارت و بیریاست.
اما برای رسیدن به عشق باید از دو وادی عاشقی و معشوقی گذر کنی. چارهای نیست!
و چون گذر کنی، تو آزادی.
چه تنها این عشق است که آزاد است، نه عاشق و نه معشوق.
عشق که باشی حقیقت چیزها را پیوند میزنی.
واحدی میشوی ایجادکنندهٔ وحدت.
عشق باش که هیچ عاشق و معشوقی، بیعشق ره به وصال نخواهند برد.
و یادت باشد که عشق ناپیداست و در سکوتی اسرارآمیز ساکن است.
و آنچه که پیداست و قیل و قال دارد عاشق و معشوق است...
عشق
به تنهایی وجود ندارد
تا کسی احیانا عشق باشد.
عشق در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
خصلت و ساختار همه چیز از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.
عشق در چشم به هم زدنی به نفرت استحاله می یابد و نفرت به عشق
ضمنا
عشق و نفرت
عینی اند و نه میلی.
یعنی دست خود بشر نیستند.
کسی را می بینی و عاشقش می شوی ویا حالت ازش به هم میخورد.
دلیل روشنی در دست نداری.
اگرچه بی دلیل نیست.
عشق و نفرت
مثل زلزله اند که غافلگیرت می کنند
آره. ولی این سخن روزا ویا لیبکنشت درست است. همین حرف را لنین تکرار کرده است: بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی وجود ندارد.
ما غیر از تو دوستی نداریم چه رسد به داشتن فک و فامیل. تو هم اگر ما را تصادفا در خیابان ببینی محل سگ هم نخواهی گذاشت چه رسد به گذر از استخوانی
سؤال؟ از وجود خدا یکی از بنیادیترین پرسشهای فلسفی، مذهبی و علمی در طول تاریخ بشر بوده است. پاسخ به این سؤال به باورها، تجربیات شخصی و دیدگاههای فردی بستگی دارد. در ادامه، دیدگاههای مختلف در مورد وجود خداوند را ارائه میکنم:
---
دیدگاه مذهبی
بسیاری از ادیان مانند اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر ادیان اعتقاد دارند که خداوند به عنوان خالق و ناظم جهان وجود دارد. در اسلام:
خداوند (الله) خالق همه چیز است. قرآن میفرماید:
"اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ" (سوره زمر، آیه 62).
نشانههای وجود خداوند در خلقت جهان، نظم کیهانی، و زیبایی طبیعت دیده میشود.
دیدگاه فلسفی
فلاسفه نظرات مختلفی درباره وجود خدا ارائه دادهاند:
1. برهان نظم: جهان دارای نظم شگفتانگیزی است و این نظم نشان از وجود ناظمی هوشمند (خدا) دارد.
2. برهان علیت: هر چیزی علتی دارد و در نهایت باید به یک علت اولیه (خدا) برسیم.
3. فلسفه شکگرایی: برخی معتقدند که وجود یا عدم وجود خداوند فراتر از توانایی ذهن بشر برای اثبات یا رد است.
دیدگاه علمی
علم به دنبال توضیح چگونگی کارکرد جهان است، اما معمولاً درباره وجود خدا اظهار نظر نمیکند، زیرا این مسئله خارج از حوزه تجربهپذیری علمی است.
برخی دانشمندان مانند آلبرت اینشتین بر این باور بودند که نظم و پیچیدگی جهان به چیزی فراتر از علم اشاره دارد، اما این لزوماً به معنای خداوند شخصی نیست.
دیدگاه بیخدایان (آتئیستها)
افراد بیخدا معتقدند که جهان از طریق فرایندهای طبیعی (مانند بیگبنگ و تکامل) بدون نیاز به خداوند به وجود آمده است.
---
نتیجهگیری
وجود یا عدم وجود خداوند به باورهای فردی، تجربیات معنوی و نگرش به جهان بستگی دارد. این پرسش بیشتر به حوزه ایمان و فلسفه مربوط میشود تا علم.
اگر تمایل دارید از دیدگاه خاصی (مانند علمی، فلسفی یا دینی) بیشتر بدانید، میتوانم اطلاعات بیشتری ارائه دهم.
خدا
یک مفهوم فقهی و فلسفی است.
خدا
نمی تواند مفهوم علمی باشد.
مفهوم چیست؟
تفاوت علم با فقه و اساطیر و فلسفه چیست؟
ننه تره زا:
پرسیدند:
چرا در تظاهرات ضد جتگ شرکت نمی کنی؟
جواب دادم:
من هرگز در تظاهرات ضد جتگ شرکت نخواهم کرد.
ولی اگر جنبش صلحی باشد، آنجا خواهم بود.
آنجا خواهی بود؟
جنبش = حرکت
حتی حریف یونانی به نام هراکلیت
می دانست که در رودی نمی توان دو باره شیرجه رفت و شنا کرد.
برای اینکه رود در گذر است.
جنبش
مرداب و استخر و گودال نیست تا کسی در آن باشد و شق القمر کند.
ضمنا
تظاهرات ضد جتگ فرم عملی ئی از جنبش صلح است.
به عمل کار برآید
به سخنرانی نیست.
اکابر خرد ور کند فرد را
خبر کن تره زای خونسرد را
مونتسکیو
جان
اولا
اگر کشوری حاصلخیز نباشد
نمیتواند حتی نان در اختیار سکنه اش قرار دهد
چه رسد به اینکه ابادش کند
ثانیا
آزادی شامل حال آدمیان می شود و نه شامل حال کشورها
آزادی = کسب لیاقت تمیز خیر از شر و «هر» از «بر»
مقاومت و سماجت
همیشه
به معنی قوت نیست.
گاهی
پرهیز از تحریب
به معنی قوت است
فرنگی
تانکهای اسرائیل به ۲۰ کیلومتری دمشق رسیدهاند و نیروی هوایی اسرائیل بزرگترین عملیات بمباران را در تاریخ خود علیه تمامی زیرساختها و سلاحهای استراتژیک سوریه انجام داده تا از افتادن این امکانات به دست جهادیهای سنی ه.ت.ش جلوگیری کند.
همزمان ترکیه به هدف نابودی و یا تضعیف سیستم خودگردانی دموکراتیک چند-ملیتی/فرهنگیِ روژآوا با بمباران هوایی و توپباران بی وقفه زمینه حملات وسیع مزدوران داعشیش علیه نیروهای دموکراتیک سوریه (ه.س.د) تحت رهبری کُردها را فراهم میکند. دفاع در مقابل حملات ترکیه توان ه.س.د برای محافظت از هزاران عضو داعش که در روژآوا زندانی میباشند را تضعیف کرده و امکان فرار و تجدید سازماندهی و حملات داعش را فراهم کرده است.
صرفنظر از اینکه آیا ترکیه و اسرائیل تحرکاتشان را هماهنگ کردهاند یا نه آنچه در عمل در حال رخ دادن است تلاش برای اشغال حداکثری سوریه از سوی این دو کشور است تا زمینه نفوذ و تاثیر گذاری بر آینده سوریه و معامله با هم و دیگر قدرتهای جهانی و منطقهای را فراهم کنند.
اما تجربه شوروی در افغانستان، ایران در سوریه، و اسرائیل در لبنان نشان میدهد که اشغالگری مقاومت را پرورش میدهد. تخیل سیاسی مدرنِ اکثر مردم سوریه متاثر از تصویر و خاطره به دار آویخته شدن ناسیونالیستهای سوری توسط ترکان عثمانی در اوایل قرن بیستم است. این تخیل سیاسی در مقابل اشغالگری ترکیه اردوغان بیتفاوت نخواهد ماند. مبارزه با رژیمِ اسد مخالفین را مجبور به همکاری با ترکیه برای دریافت کمک و پشتیبانی کرده بود. اما با سقوط اسد این نیاز دیگر وجود ندارد. امکان اصطکاک بین ه.ت.ش با ترکیه و اسرائیل در میان مدت کاملا واقعیست.
اما در حال حاضر اوضاع کاملا سیال است و هیچکدام از بازیگران سیاسی-نظامی در سوریه، چه سوریهای و چه خارجی، نمیتوانند به تنهایی به روند اوضاع و آینده سوریه شکل دهند. در هفتهها و ماههای آتی امکان تشکیل ائتلافهای جدید و پیشتر نامتصور برای احیای یک توازن قوای جدید داخلی و منطقهای وجود دارد.
اندکی اندوهگینم از اینکه کسی اعتنایی به اثر هنری ام نداشته است.
فرنگی
اولا
قدر زر را زرگر داند و نه گاو و خر.
ثانیا
آثار هنری
فی الفور درک نمی شوند.
فهم آثار هنری زمان می برد.
گاهی فیلمی، بیت شعری و اثری
بیست سال دیگر درک می شود.
ثاثا
خود هنرمند
بهتر از هر بیگانه ای قادر به درک مولود خود و ارزیابی آن است.
رابعا
خلایق فکر و ذکرشان در بهترین حالت عکس است و ابزار فکری شان استیگرهای عجق ـ وجق
کسی فرصت تأمل روی کار همنوع خود را ندارد
همه در بند بند تبنانند
ما افراد را موضوعیت می بخشیم. تو افراد را سانترالیزه میکنی تا بی اعتنایی به افکار را بر تخت بحث بنشانی و فقر مفهومی خود را پنهان کنی
نه. شجاعت از سجایای اخلاقی اشراف برده دار و فئودال است. زنده باد ترسویی. زنده تر باد احتیاط. که نشانه خردمندی است
این «شعر» حریف به عوض شعریت، دست انداز دارد. تق و لق است
بزدل بودن اما صدهزار بار بهتر از بی شرم بودن است
بحث بر سر افکار است.
تو خودت گماشته کی هستی که به همه تهمت می زنی
افراد تعیین کننده نیستند
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینهی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابهفشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازيچهی ایام دل آدمیان است
هوشنگ_ابتهاج
اولا
ایراد حرف او کجا ست؟
ثانیا
ها تی اس
راسیونالتر و اهلی تر و متمدن تر از صد دار و دسته های عردوغانی و امپریالییستی و چچستانی و اویغوریستی و ترکنیستی و غیره دیگر است
ما طرفدار گوگوش بزرگیم که خالی بند نیست
این خرافه هرگز نمی تواند از انگلس باشد.
این خرافه
احتمالا
ترجمه از سر تا پا غلطی از حرف درستی از انگلس است.
دیالک تیک مورد نظر انگلس
یکی از دیالک تیک های مهم در فلسفه مارکسیستی برای درک و توضیح حدوث حوادث است:
دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف است
که امیرنیک آیین هم در ترجمه کتب درسی شوروی در دو جلد تحت عنوان ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی
راجع بدان
توضیح بخور و نمیری داده است:
تصادف = فرم جامه عمل پوشی (واقعیت یابی) ضرورت (جبر)
دهقانان ایران
همین تعریف انگلس را به شرح زیر کرده اند:
اجل
یک ضرورت است
(مرگ امری جبری یعنی قانونمند است)
اما برای اینکه اسمی از حضرت عزرائیل بر زبان نیاید،
پای تصادف به میان کشیده می شود:
گفته می شود:
حسن سرما خورد و مرد
حسین زیر ماشین رفت و مرد
حسنیه سکته کرد و مرد
....
لاک پشت از این خطا ها مرتکب نمی شود
واپسین پیام دریدا: دفاع از عدالت ، جنبش بدیل جهانی شدن و اندیشه های مارکس
عیسی صفا
آخرین بار دریدا را در کنگره بین المللی فلسفه در پاریس دیدم. در برنامه ها جایگاه ویژه و سوال بر انگیزی به دریدا داده شده بود. پاسخ این سوال در مرگ دریدا است. دریدا با آخرین کتاب خود « مارکس و فرزندانش» آمده بود و یک وصیت نامه! موضع گیری علیه اشغال عراق ، تحلیل جهانی شدن سرمایه داری نئولیبرال و دفاع از عدالت اجتماعی، تم های اصلی سخنان دریدا بود. به نظر دریدا دیدگاه مارکس در باره ماهیت سرمایه داری، قادر به توضیح سرمایه داری جهانی شده است. دریدا می گفت که مرکز توجه خود را از « آزادی» به « عدالت» تغییر داده است و حتی خود را مارکسیست می داند .منتهی مارکسیسم یک ذره آمیخته با مسیانیسم !
بدون مارکس آینده ای وجود ندارد!
این جمله در کتاب « اشباح مارکس» در سال 1993 ، یعنی در جو فوق العاده سنگین فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی نوشته شده است. اندیشه های مارکس برای دریدا فقط به جنبه های مبارزاتی محدود نمی شود. دریدا در مرکزی ترین تفکر فلسفی خود ، یعنی« واسازی» معتقد است:
« واسازی ، حد اقل به نظر من ، اگر رادیکالیزه شدن نبود ، یعنی باز هم در روح و سنت مارکسییسم، فایده و معنا نداشت(اشباح مارکس ص 151 انتشارات گالیله به زبان فرانسه)
اشباح مارکس که با به وسیله مترانسن ژان پیر ونسان به مدت یکسال روی صحنه بود (که آمیزه ای بود از مانیفست مارکس ، هاملت و اشاره به دختر و پسر فرانسوی که در درگیری مسلحانه چندین پلیس را کشتند!) ، در عین حال نوعی دست انداختن مارکسیت ها است. چنین شبهه ای را می توان در این اثر دید هنگامی که « ارثیه مارکس» را مطرح می کند. چه کسانی وارث مارکس هستند؟ احزاب کمونیست؟ افراد؟ نوعی از شبهه که دریدا وارثان را اشباح می داند و نه واقعی! گرچه اشباح در نظر دریدا با مراجعه به مانیفست مارکس و هاملت مثبت هستند. چون که در آینده قرار دارند و خواهند آمد! در واقع دریدا با نوشتن « مارکس و فرزندان» این شبهه را از میان برد. وارثان فرزندان مارکس هستند و نه اشباح!
دیدگاه فلسفی دریدا
چند ساعت بعد از مرگ دریدا اتین بالیبار ، فیلسوف نامدار فرانسه او را «بهترین پدیده شناس» فرانسه معرفی کرد. نقطه حرکت دریدا از پدیده شناسی ادموند هوسرل شروع می شود ، اما مالارمه و نیچه به روایت هایدگر از دیگر منابع فکری وی هستند. تمرکز وی بر نشان دادن متافیزیکی است که در غرب بر پایه نوشتار شکل گرفته است. دریدا با آنالیز «نوشتار» توضیح می دهد که : « نوشتن تولید یک نشانه است که ماشینی را می سازد که به نوبه خود مولد است، که مرگ نویسنده مانع عملکرد ، نوشتن و باز نوشتن آن نمی شود».
شیوه دریدا برای تحلیل « واسازی » است. با واسازی مشخص می شود که : « هدف کشف حقیقت علایم بسوی ایده ها، تحلیل می روند. معنا با یک ماشین ضد گلوله حمل نمی شود. معنا گریزان است، باز شده و پخش می شود».
دریدا در کتاب « نوشتار و تفاوت» در تحلیل تقابل مفاهیمی مانند مردانه – زنانه ، گفتار و نوشتار ، حضور – غیبت نشان می دهد که آنها مقوله های در برابر هم نیسبند، بلکه بیانگر تبعیت از سلسله مراتب هستند.
تاریخ شمار زندگی ژاک دریدا
1930 تولد در ال بیار الجزایر
1942 محرومیت از مدرسه به علت خانواده یهودی
1952 آشنایی با لویی آلتوسر و پیوند دوستی همیشگی با وی
1957 خد مت نظام در بحبوحه جنگ الجزایر
1960 استاد دانشگاه سوربن و انتشار : نقد و همین گونه
1966 آشنایی با پل مان ، ژاک لاکان، ورمان ،بارتز، هیپولیتو گلدمن
1967 انتشار گراماتولوژِی
1979ایجاد دایره فلسفی
1981 ایجاد انجمن جان-هوس در دفاع از روشنفکران ناراضی چک و سلواکی
1984 بنیادکالج فلسفی
1987 انتشار هایدگر و سوال
1993 انتشار اشباح مارکس
1994 انتشار سیاست و دوستی
2001 انتشار فردا چه
2004 انشار مفهوم 11 سپتامبر با همکاری هابرماس
حق مثل همیشه با ناصر است: دریدا دریده دهن و دذیوانه است
جوامعی که پیشرو فکری نداشته باشد سطح درجه آگاهی درون آن جامعه هم رشد نخواهد کرد.
حریف
منظورتان از پیشرو فکری مشخصا کیست؟
منظورتان از آگاهی چیست که مرتب تکرار می کنید؟
تگرار مکانیکی سخنان درست و نادرست این و آن که به معنی پیشرو فکری بودن و آگاه بودن نیست
بردارید یک بیت شعر را معنی کند تا ببینید که کیستید و سطح آگاهی کذایی تان از چه قرار است.
جوامعی که پیشرو فکری نداشته باشد سطح درجه آگاهی درون آن جامعه هم رشد نخواهد کرد.
حریف
این شعار حریف
شعاری فاشیستی است
مبتنی بر تئوری فاشیستی نخبگان است
از زبان "محمدتقی بهار" درباره مرگ "میرزاده عشقی"
جوانی دلیر و گشادهزبان
سخنگوی و دانشور و مهربان
نجسته هنوز از جهان کام خویش
ندیده به واقع سرانجام خویش
چو بلبل نوایش همه دردناک
گریبان بختش همه چاک چاک
به شب خفته بر شاخه آرزو
سحرگاه با عشق در گفت و گو
که از شست کیوان یکی تیر جست
جگرگاه مرغ سخنگوی بست
- محمدتقی بهار
«عشقی مرد و از آن کشوری که هیچوقت روح حساس وی از آن خشنود نبود، به سرای دیگر شتافت! من بیاندازه متأسف هستم که در این اوقات اخیر با آن شاعر خوشقریحه و نوجوان، آشنا و معاصر شده بودم! این آشنایی و رفاقت من با او زیادتر مرا در مرگ عشقی ماتمناک و عزادار ساخت.»
- محمدتقی بهار
عجب تصورات و تصاویری بهار از عشقی و ترور عشقی دارد.
عشقی
شاعری «انقلابی» و اانتقادی و افشاگر و بی هراس و بی پروا و پر پرخاش بوده است.
شعر عشقی
شعری ضد استبدادی ـ ضد سلطنتی بوده است.
به همین دلیل ترورش می کنند
آنهم به وضع فچیعی
... ديده اى بسيار
ابرها را ، در هم رؤياى درياها ،
با هزاران حالت و هنجار .
ابرهايى را كه مىبارند و مىبارند
جَرجَر و جَرجَر،
روى بام ِ هاشم و هاجَر.
.
.
.
ابرهايى را كه نم نم بار و كم كم بار؛
وانكه سيل آسا و درهم بار
آنكه بارانْشان بهنگام ست
وانكه ناهنگام .
ابرهايى كه سحرگاهان،
وَاْبْرهايى كه شباهنگام.
آنكه خيل ِ آتشند و كاروانهاى گُدازنده؛
وانكه زيشان شعله ها ريزان و خيزانْ دود،
آنكه سوزان ، وانكه سازنده.
ابرهايى كه چو روح ِ انتظارند و نفسْ در سينه هاشان حبس،
و چه بايد كردِشان ؟!
[ گويى نمى دانند .
وانكه دانند آسمانها و زمينهاشان
پلك ها و پاى ِ چشمانند
و به كشت اندهان در ديمه زار ِ درد
زهر و آتش بايد افشانند .
.
.
.
گرچه مى گويند ياران : هيچ اَبرى نيست بى باران؛
ليك ،
من- چنانچون خويشتن را-نيك
مى شناسم ابرهايى را كه شبْ هنگام
چون شب بارانى تصويرْ سرشارند
طفلكان آشيان را ، با سخاوتمندى دريا
سال هاى سال،
شبْ همه شبْ در فضاى روشن افسانه مى بارند؛
ليك روز اَندوهْزاران ِ حقيقت را
خيس خجلت، با فريب وعده ها سيراب مى دارند
آه ،
ابرهايى كه چو من ، تنها
ابر تصويرند ، ابر ِ سايه و رنگند؛
چشمشان دارد دريغ از گريه هم حتى ،
گرچه مى دانم چو من غمگين و دلتنگند .
#مهدی_اخوان_ثالث
منتخبی از شعر : #ابرها
دفتر شعر : #دوزخ_اما_سرد
#انتشارات_زمستان
زبان در جهان
ای خردمند چیست؟
بیگانگی با مفاهیم به همینحا منتهی می شود:
حریفه برای این و این و این
مفهوم (واژه) ندارد.
بعید است که کسی در جهان به روز ما افتاده باشد
جواب سعدی پیریم به سینا:
قرن بیست و یکم
قرن مخملیات است و نه قرن انقلابات.
قرن انقلابات
قرن بیستم بود
که
یادش به یاد
باد.
نفرین به باد
باد.
نفرین بر انکه رسم ستم رانهاد
باد
دلیل طعنه و طنز نسبت به همنوع دگر اندیش خود چیست،
اگر خالی بودن کله از مغز اندیشنده
و
چنته از سخن سنجیده و انیدشیده نیست؟
به عوض طعنه به همنوع
افکارش را تحلیل علمی و انقلابی یکنید
تا هم خودتان اندیشیده باشید
و
هم
جامعه رشد کند
برای دیالک تیک روشنگری (انتقاد از خود و انتقاد از همنوع خود و جامعه و جهان خود)
بدیلی وجود ندارد
اولین درس در آشنایی با حقوق شهروندی (سیاسی و اجتماعی)؟
دولت
کی و کجا از مردم مزد می گیرد تا مزدبگیر مردم باشند و مردم مزد پرداز دولت؟
صدها هزار سال نیاکان ما بدون دولت به سر برده اند؟
دولت
با تشکیل جامعه برده داری و تشدید تضادهای طبقاتی بین بردگان و اربابان تشکیل یافته است تا
چتری شود که در زیرش
توده و طبقه حاکمه همدیگر را آش و لاش و لاشه کنند و جامعه علیرغم آن
ادامه حیات دهد.
دولت
چماق سرکوب طبقات حاکمه است.
دولت ضمنا نشاندهنده ماهیت طبقاتی طبقات حاکمه است.
مثال:
دولت برده داری، فئودالی، سرمایه داری
حافظ منافع اقلیت انگل و استثمارگر است
دولت سوسیالیستی
حافظ منافع اکثریت زحمتکش (کارگران و پیشه وران و دهقانان و روشنفکران خلقی) است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر