مارتین هایگر
فیلسوف نازی از نازی آباد آلمان
(۱۸۸۹ – ۱۹۷۶)
درنگی
از
شین میم شین
مارتین هایدگر
ولی می دانست که با پایان هر دوره تاریخی
خدای آن دوره هم می میرد
و
خدائی جدید ظهور می کند
که غبار از - خود - بیگانگی را از چهره انسان می زداید و او را دوباره با <هستی> پیوند می دهد.
حریف از هایدگر و یا حداقل از خود نمی پرسد که منظور از دوره تاریخی چیست،
محتوای هر دوره تاریخی چیست و خدای کذایی از میان کدام طبقه اجتماعی «ظهور» می کند.
ضمنا
خدای کذایی چگونه به زدودن غبار بیگانگی از چهره انسان و پیوند مجددش با «هستی» کذایی نایل می آید؟
علاوه بر این، هستی (Dasein) چیست؟
حریف
یک دنیای جدید که در آن یک <معنویت> نو قوام بخش رابطه انسان با خودش، با همنوع خودش و با جهانِ پیرامون خودش باشد.
حریف
شاید هم هایدگر
با مفاهیم مبهم و کلی «می اندیشد»:
منظور از معنویت نو چیست که «رابطه انسان با خودش، با همنوع خودش و با جهانِ پیرامون خودش» را قوام می بخشد؟
طرز «تفکر» و طرز «استدلال» حریف، شبیه طرز «تفکر» و طرز «استدلال» مذهبی جماعت است.
با این تفاوت که حریف و هایدگر، رسولان خدا (حضرات موسی و عیسی و محمد و بودا و زرتشت و غیره) را با خدایان کذایی جایگزین می سازد.
معنویت نوین حریف و هایدگر هم شبیه مذهب نوین حضرات موسی و عیسی و محمد و بودا و زرتشت و غیره است.
رنه دکارت
(۱۵۹۶ ـ ۱۶۵۰)
فیلسوف، ریاضی دان و عالم علوم طبیعی
از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید آغازین
تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز می نامند.
حریف:
هایدگر در کل منتقد سوبجکتیویسم دکارتی و <تکنولوژی> به مثابه بستر سازان تمدن جدید و زندگی انسان ها بود.
سوبژکتیویسم دکارت؟
حریف
معنی سوبژکتیویسم را نمی داند.
مراجعه کنید
به
سوبژکتیویسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7219
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7218
منظورش از «سوبجکتیویسم دکارتی» احتمالا شعار معروف دکارت است:
«من می اندیشم، پس هستم.»
خود این ادعای دکارت باید تحلیل مارکسیستی شود.
وجود کسی، چیزی عینی (اوبژکتیو) است.
یعنی بی اعتنا به اندیشیدن و نیندیشیدن او ست.
حتی جنین و نوزاد که نمی توانند بیندیشند، وجود دارند.
در تحلیل این شعار دکارت،
می توان گفت:
دکارت دیالک تیک وجود و شعور را به شکل دیالک تیک بودن و اندیشیدن بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد.
یعنی
نقش تعیین کننده را در دیالک تیک وجود و شعور از آن شعور (اندیشیدن) جا می زند.
در حالیکه بودن مقدم بر اندیشیدن است.
افراد اول باید باشند تا بعدا فوت و فن تفکر را فراگیرند و بیندیشند.
جهان بینی دکارت بنابرین، ایدئالیستی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر