۱۴۰۳ آذر ۱, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۳)

    


میم حجری

 

اندیشه های متی برشت
 ارزش علمی و عقلی  ندارند.
این خرافه هم ربطی به دیالک تیکدانی حریف ندارد
 ادعای برشت نادرست است.
 البته در عظمت تئوریکی و سیاسی و هنری برشت
 تردیدی نیست.
برشت جانشین خلف مارکس است.
حجم و طول و  مساحت و سطح از مفاهیم مته متیکی ـ هندسی اند
ولی وزن و جرم و غیره
از مفاهیم فیزیکی است.
کاری که دانشجویان برای محاسبه سطح مربوطه انجام داده اند درست بوده است.


اگر مرا خفه کردند، نعره‌ی مرا نمی‌توانند خفه کنند، یادت باشد، که بعد از مرگ نیز من فریاد خواهم کشید.
غلامحسین ساعدی

ساعدی
از رفقای نیما و جلال ال عبا بوده است
روانپزشک بوده است و مثل بقیه ورانپزشکان روانی بوده است.
با نعره وطن، وطن نشود


زنده
آنانند که می رزمند
ویکتور «هو» گو


نه.
کمونیسم اروپایی
با شکست سوسیالیسم  
ورشکست شده است.
سهمی هم در شکست سوسیالیسم داشته است.
 گربه چف پای منبر کمونیست ایتالیایی نشسته بوده است و مستفیض شده بوده است.
 احزب کمونیست در اروپا
 تنها احزاب سیاسی کماکان هستند
 ولی آبها سر بالا می روند و قورباغه ها ابوعطا می خوانند



از هزاران یک نفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گل است

آب و گل را آدمی کی می شود
تا زمانیکه نگیرد عشق دست؟

آب و گل را می توان کردش سفال
طرح زیبا دادش و بعد هم شکست

آدمی را قادری تو بشکنی ،
تا زمانیکه به سینه اش دل هست؟
از هزاران یک نفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گل است

دل
یکی از رایج ترین و مکررترین و سکسی ترین و مبهم ترین مفاهیم در ادبیات پارسی است.
دل
به معنی ذهن و ضمیر است
ولی خیلی ها دل را با قلب عوضی می گیرند و خیال می کنند که دل مخزن عشق است.
دلیلش تشدید تپش قلب به هنگام انتظار و وصال و اضطراب و غیره است.
کسی یافت نمی شود که بی دل باشد
یعنی تندیس باشد.
شعرا که دچار فقر مفهومی اند
 امثال خود را اهل دل مینامند و مابقی را تندیسی از گل.
منظورشان از گل، خرافه خلق حوا و آدم از گل توسط جبرئیل است.
آدمی
نتیجه توسعه میلیون ها ساله جماد به نبات و نبات به جانور و جانور به بشر است و بس.
آدمیان برابرند و کسی برتر از دیگری نیست.
در جامعه بشری تقسیم کار هست و مهمترین تفاوت ابنای بشر در همین است و لاغیر
برابری
میراث گرانبهای تبار انسان است
ابنای بشر دهها هزار سال در برابری با هم به سر برده اند و دیر یا زود به سر خواهند برد.




لنین در رابطه با تعیین معیار عینی و علمی برای مرزبندی چیزها  
ملاک مارکسیستی مطمئنی را نام می برد
و ان خدمت و خیانت به توسعه نیروهای مولده است.
با معاییر اخلاقی نمی توان به بررسی سیستم ها پرداخت.
 فرق اسلام با مسیحیت این است که مسیحیت ایده ئولوژی نظام برده داری است.
عیسی مسیح ایده ئ<لوگ بوده است.
اسلام اما فقط ایده ئولوژی نظام برده داری نیست
آل عبا
ضمنا طبقه حاکمه برده دار است
اسلام بر خلاف ادیان دیگر
دین سلحشوری است
علاوه بر این
فوندامنتالیسم اسلامی
جریانی ضد اسلامی است که ماسک اسلام بر سر کشیده است
انقلاب اسلامی حضرت محمد
انقلاب برده داری بوده است
انقلاب اسلامی خمینی ضد انقلاب بوده استت
بحث بر سر نفی دیالک تیکی کهنه توسط نو است که یک قانون مارکسیستی است. هر فرزندی نافی دیالک تیکی مادر و پدرش است. هر دین نو هم به همین سان. اسلام با ادیان دیگر تفاوت دارد. ضمنا فوندامنتالیسم اسلامی ربطی به اسلام ندارد

بالزاک یکی از کلاسیک ترین نویسندگان ادبیات اروپا و فرانسه است .کسی که آثارش امروز در حکم مرجعی معتبر و قابل استناد در حوزه ی ادبیات داستانی قلمداد می شود . بالزاک جزء پرکارترین نویسندگان تاریخ ادبیات فرانسه محسوب می شود .از او بیش از ۹۰ داستان و رمان برجای مانده است . آثار بالزاک آینه ی تمام نمای جامعه فرانسه است.او با تیزبینی خاصی به نمایش ویژگی های گوناگون جامعه ی فرانسوی می پردازد و از این رهگذر ، به هویت و جایگاه خود انسان نیز نگاه می کند .لحن بالزاک در داستان هایش واقع گرایانه است و سعی می کند عینیت مسائل اجتماعی را در کنار روان شناسی فردی به طور موشکافانه و استادانه تحلیل کند .
اخیرا" رمان کوتاه کلنل شابر از این نویسنده با ترجمه محمد نجابتی را انتشارات نقد زمان در پاییز ۱۴۰۳ منتشر کرده است. این رمان نیز در راستای سایر آثار بالزاک قرار می گیرد.

درنگی در تفاوت جزء با جزو
 بالزاک جزء پرکارترین نویسندگان تاریخ ادبیات محسوب می شود؟
خطای فاحش جا افتاده ای در کشور در زمینه کاربرد واژه های «جزء» و «جزو» به چشم میخورد.
بالزاک جرو (یعنی از جمله و از زمره) پرکارترین... بوده است و  نه جزء ...
جزء
در دیالک تیک جزء و کل وجود دارد.
هر کلی از اجزاء خاص خود تشکیل می یابد
 مثال:
هر آجری جزئی از دیواری است

روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
بر راستي بال نظر كرد و چنين گفت:
امروز همه روي جهان زير پر ماست
بر اوج چو پرواز كنم از نظر تيز
مي بينم اگر ذره اي اندر تك درياست
گر بر سر خاشاك يكي پشه بجنبد
جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست
بسيار مني كرد و ز تقدير نترسيد
بنگر كه ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگه ز كمينگاه يكي سخت كماني
تيري ز قضاي بد بگشاد بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تير جگر دوز
وز ابر مر او را به سوي خاك فرو كاست
بر خاك بيفتاد و بغلتيد چو ماهي
وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست
گفتا:عجب است اين كه زچوبي و زآهن
اين تيزي و تندي و پريدن زكجا خاست!؟
زي تير نگه كرد و پر خويش بر او ديد گفتا:
ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست!


این شعر است و نه سرود.
ضمنا شعری معیوب و گمراه کننده است.
می توان تحلیلش کرد و زهر ایده ئولوژیکی اش را برملا ساخت




دل پاک و نجس ندارد. دل اصلا به چه معنی است؟


فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند
دست های آب، چقدر مهربان
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی    
  رسول یونان

نه تاریکی شناسنده (سوبژکت شناخت) است و نه خاک.
معنی نان را هم تا حدودی بیولوگ (زیست شناس) و دهقان و آسیابان و شاطر و خمیرگیر میداند و نه گرسنه.
گرسنه مصرف کننده و محتاج نان است.
شناخت  هر چیز با تولید آن چیز گره خورده است  و نه با مصرف آن چیز.
خیلی ها برق مصرف می کنند بی انکه بدانند که معنی برق چیست
زیبایی هم فقط این و آنی و رومی و یونانی نیست
زیبایی ضمنا عینی است
آسمان پر ستاره فی نفسه زیبا ست
حتی اگر یونان و یونانیان نباشند



به سؤآل بپردازید؟ تفکر چیست. فگر چیست. مثالی بزنید و استدلال کنید.



دیشب دوباره آمده بودی به خواب من
دیدار خوب تو
تا کوچه های کودکی ام برد پا به پا
شاد و شکفته ما
فارغ ز هست و نیست
در کوچه باغ ها
سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که می وزید
یک لحظه دست تو
از دست من رها شد و
خواب از سرم پرید!   
 سیاوش کسرایی

محتوای این شعر سیاوش:
ماضی بهتر از مضارع بوده است
و
ایام طفولیت بهتر از ایام بالغیت است
شاعر ایدئال خود را در ماضی می جوید
ایدئال شاعر = فراغت از هست و نیست
هوپ هوپ از قول اشراف فئودالی و روحانی  همین محتوای شعر سیاوش را به شعر کشیده است:
اوندا کی اولاد وطن خامیدی
اخ نجه کف چکمه لی ایامیدی

هرمان هسه هم همین را گفته است:
خیلی ها زیبایی های زندگی را در ماضی می جویند.
هرمان هسه اما فراموش میکند که ماهیت طبقاتی این «خیلی ها» را کشف و افشا کند.
ماضی رعایا = ذلت بردگی
ماضی پرولتاریا = ذلت بردگی و ذلت فئودالی است
به همین دلیل
پرولتاریا زیبایی ها را در اینده می جوید و نه در گذشته
آینده ای که باید  در وحدت با دیگر زحمتکشان بسازد


خداوند چرا به پیامبران دیگر دستور نداده گوشت خوک حرام است ومیخورند و به قول علمای دینی بی‌ناموس میشوند ولی فقط به حضرت محمد(ص)   فرموده البته من این سوال را از مدرسین حوزه در نمایشگاه کتاب تهران سوال کردم. که بحثمان  جالب بود
شیخ

ادیان
نافی دیالک تیکی یکدیگرند.
مسیحیت
نافی دیالک تیکی یهودیت است
و
اسلام
نافی دیالک تیکی یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و غیره است
نهی ا از خوردن گوشت خوک و شراب و زنا با محارم و غیره در اسلام
نشانه پیشرفته تر بودن اسلام است
اسلام
را فقط از موضع پرولتاریا میتوان نقد و نفی دیالک تیکی کرد و با مارکسیسم جایگزین ساخت
نافی دیالک تیکی = نقد و حذف جنبه های متفی کهنه و حفظ و توسعه جنبه های مثبت آن



اول بگو اندیشه چیست بعد بگوی کی دارد و کی ندارد. تو خیال می کنی خوردن و خواستن و خفتن = اندیشه



البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شوم - که می شوم. مهم نیست؛
مهم این‌ست که زندگی یا مرگِ من چه اثری در زندگیِ دیگران داشته باشد . . .
- صمد بهرنگی
ماهی سیاه کوچولو....
گفت :
................
صمد بهرنگی،
این شعار بهرنگ
بیانگر پسیکولوژی (روانشناسی) چریک های کذایی خلق بوده است.
حضرات
غریزتا  از مرگ هراس داشته اند و چاره ای برای غلبه بر ترس نداشته اند.
خودکشی عنقلبای شان هم از ترس بوده است.
ترس از دستگیر دشن و شکنجه شدن بوده است.
ترس که ننگ نیست
ترک که بد نیست تا به راه بیفتی و محو شود.
ترس
آژیر طبیعی اندام برای حفظ حیات است و حیات عالی ترین نعمت هستی است
تو به عوض فریب خردسالان مردم
برو شنا بیاموز تا ارس جسدت را تحویل رفقات ندهد




جنگ
وضعیتی است که به برکت آن، حقیرترین و پلید ترین افراد
به کسب قدرت و شهرت نایل می ایند
لئو تولستوی

 تولستوی جان
به قول خودت
جنگ در دیالک تیک جنگ و صلح و جود دارد.
روی عنوان کتابت (جنگ و صلح) می توان کتابی نوشت.
کسب قدرت و شهرت ربطی به جنگ و صلح ندارد.
ربط به تملک وسایل اساسی تولید دارد
خود جنگ هم از دیرباز
برای تسخیر  وسایل اساسی تولید و یا برای حفظ مالکیت بر  وسایل اساسی تولید
است.


نه.
ما باید میان احساس (حس کردن) و ادرکا ک  و اندیشیدن (تفکر)
(Empfinden Wharnehmen Denken)
 فرق بگذاریم.
 تفکر خاص بشر است.
تفکر چیست؟



آینده متعلق به کسانی است که رویاهای خود را باور دارند.
النور روزولت

از این خبرها نیست
مشه روزولت
آینده بر پایه گذشته بنا می شود و زمان حال، پلی بین گذشته و آینده است.
بر پایه رؤیا نمی توان چیزی بنا کرد
ولی میتوان همه بناها را با خاک یکسان کرد.
کسی که ماضی را بررسی نکند نمی تواند مستقبلی داشته باشد
چنین کسی در مضارع مدام درجا میزند


اندیشه های متی ( براتولد برشت ) ، و معیار سنجش
"ریاضی دانی به نام "تا" برای شاگردانش شکل بسیار نامنظمی را ترسیم کرد و از آنها خواستکه سطح آن را محاسبه کنند . شاگردان شکل را به مثلث ها ، مربع ها ، راست گوشه ها ، دوایر و سایر اشکالی که سطحی قابل محاسبه دارند تقسیم نمودند ، ولی هیچ یک نتوانستند سطح دقیق شکل نامنظم را معلوم کنند . آنگاه استاد مقراضی به دست گرفت و سطح مورد نظر را برید و در کفه ترازویی گذاشت و وزن کرد . در کفه دیگر ترازو مستطیلی گذاشت که قابل محاسبه بود و از آن قطعه قطعه برید تا ترازو به تعادل آمد .
متی گفت : اساتد پیرو دیالکتیک بوده است . چون بر خلاف شاگردانش که شکل را با شکل می سنجند ، شکل مورد محاسبه را چون تکه تکه کاغذ وزن داری به کار گرفت و به این ترتیب مسئله را چون مسئله ای واقعی و بی آنکه گرفتار قواعد معمول گردد حل کرد ."
آموزه ی این داستان کوتاه این است که رخدادهای اجتماعی جامعه ، و هر آنچه که به آن فکر میکنیم ، در واقع چون مسائلی هستند که ما اغلب شاید نیاز باشد آنها را با معیارها و قواعد غیر معمول سنجش و تحلیل کنیم .
اندیشه های متی ارزش علمی ندارند. این خرافه هم ربطی به دیالک تیک دانی حریف ندارد






رنِه دکارت، فیلسوف فرانسوی می‌گفت:
من می‌اندیشم،پس هستم.
 آنان که نمی‌اندیشند، فقط زنده‌اند؛ ولی زندگی نمی‌کنند !
منصور دادمهر
چرا؟
حیات چه ربطی به تفکر دارد؟
جمادات و  نباتات و جانوران از حشره تا حیوان
 نمی اندیشند و علیرغم ان هستند.
وجود مقدم بر شعور است.
ضمنا منظور دادمهران
 از اندیشیدن چیست؟
اصلا اندیشه چیست و از کجا می آید؟



زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
 ژاله اصفهانی

ایراد فلسفی - بینشی این ادعای اصفهانی ها در همین عکس تبیین می یابد.
صحنه پیوسته به جا نیست.
نغمه (درخت، نتیجه کار فکری و فیزیکی هر کس و بشریت) باقی می ماند.
دیالک تیک نام و ننگ
دیالک تیک یاد و یادگار.


منظور از خورشید مهرپرستی و یا میترائیسم است که از ادیان باستانی است


زبان نوزادان و جانوران خودش عالمی دارد و از موضوعات علمی مهم معاصر است


نه. هاینریش پول نویسنده ای مترقی و ارجمند بوده است. اگر می دانست که سیا به اش پول می فرستد نمی گرفت


شعور چیست؟
شعور و یا روح
مثل جفت دیالک تیکی اش (ماده و یا وجود)
عالی ترین مفاهیم فلسفی اند.
عقل از زیرمفاهیم شعور است.
عقل و جنون و خرافات  و ادیان و اساطیر هم جزو شعورند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر