۱۴۰۳ آبان ۲۷, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۰۶)

     

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت سوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۴ ـ ۸۵)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
 

چنین نقل دارم ز مردان راه

فقیران منعم، گدایان شاه

 

نگه کرد و قندیل و محراب دید

به سوز جگر نعره ای بر کشید

که حیف است از اینجا فراتر شدن

دریغ است محروم از این در شدن.

 

سحر برد شخصی چراغش به سر

رمق دید از او چون چراغ سحر

 

همی گفت، غلغل کنان از فرح:

«و من دق باب الکریم، الفتح

 

طلبکار باید صبور و حمول

که نشنیده ام کیمیاگر ملول

 

چه زرها به خاک سیه در کنند

که باشد که روزی مسی زر کنند

 

زر از بهر «چیزی خریدن» نکو ست

نخواهی خریدن، به از ناز دوست

 

گر از دلبری دل به تنگ آیدت

دگر غمگساری به چنگ آیدت

 

مبر تلخ عیشی ز روی ترش

به آب دگر آتشش باز کش

 

ولی گر به خوبی ندارد نظیر

به اندک دل آزار، ترکش مگیر

 

توان از کسی دل بپرداختن

که دانی که بی او توان ساختن.

 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر