درنگی
از
شین میم شین
گفت:
« آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
معنی تحت اللفظی:
منصور حلاج که با برده شدنش بر سر دار، دار سربلند گشت،
جرمش افشای اسرار بود.
منصور حلاج از عرفای کشور بوده است که به جرم «انا الحق» گفتن به دارش کشیده اند.
عرفان
به لحاظ فلسفی، مبتنی بر پانته ئیسم است:
پانته ئیسم اقطاب دیالک تیکی دیالک تیک ماده و روح را در یکدیگر ذوب می کند و فاتحه ای بلند بر دیالک تیک به طور کلی می خواند.
بدین طریق
تفاوتی بین ماده و روح باقی نمی ماند.
بشر در خدا حل و منحل و مضمحل می شود و خدا در بشر.
در قاموس پانته ئیسم تفاوت ماهوی بین خر و خورجین و خلق و خدا و خربزه و خرمن و خرما وجود ندارد.
به همین دلیل،
پانته ئیسم
را
مکتب «همه خدایی» می نامند.
منظور عرفان از اصل وحدت وجود همین است.
منظور منصور حلاج از «انا الحق» (من خدا هستم) هم همین بود.
حریف در این بیت غزل خواجه، ادعای الهیت خود توسط حلاج را افشای اسرار جا می زند و هندوانه زیر بغل عرفا و عرفان می چپاند.
سؤال برای ما از دیرباز این بوده است
که چرا حافظ که بدترین دشمن عرفان و عرفا ست،
هندوانه به این بزرگی زیر بغل پیگیرترین و سرسخت ترین عارف می چپاند؟
برای پیدا کردن جواب به این سؤال
باید با شیوه مبارزاتی عرفا آشنا شد.
عرفا
در نظامات برده داری و فئودالی
به مبارزه مخفی و زیر زمینی می پرداختند.
اهل تزویر و تظاهر و تئاتر و ریا بودند.
ولی عینا و عملا ستون مذاهب را از درون می جویدند و پوک می ساختند.
هدف حافظ به مثابه ایده ئولوگ ارگانیک برده داری و فئودالیسم
شیر کردن عرفا و تسهیل شناسایی و سرکوب آنان است.
اگر عرفا به تبعیت از حلاح دست خود را رو کنند،
کار ساواک فئودالی تسهیل می شود.
عرفا را می توان نطفه های بورژوازی در نظامات جامعتی برده داری و فئودالی محسوب داشت.
به همین دلیل
بیت بیت دیوان خواجه به مبارزه ایده ئولوژیکی ـ سیاسی بر ضد عرفان و عرفا (شیخ و واعظ و صوفی وغیره) اختصاص دارد.
صفات قبیحه ای که خواجه به اهل طریقت و تصوف و عرفان نسبت می دهد،
سجایای اخلاقی بورژوایی اند.
مثلا
اگوئیسم (خودپرستی)،
کفر و الحاد.
استتار
تزویر و ریا
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر