۱۴۰۳ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

درنگی در دو شعر برای مرتضی کیوان (۲۲)

 مرتضی کیوان 
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) 
شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی

 

درنگی 
از
میم حجری
 
شاملو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت که انسان دنیایی‌ست
 
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
 (کیوان و یاران) 
را 
نه به خاطر دیوارها و همه انسان ها و دنیا، بلکه به خاطر چپری، نوزاد دشمنشان شاید، خانه نوزادی و یقین کوچک نوزادی به دلیل دنیا وارگی انسان
تیرباران کرده اند.
 
برای کشف محتوای مفهومی وژه های شاملو در این بند شعر مثلا دیوار و چپر و غیره،
(اگر از اعتیاد شاعر صرفنظر کنیم و به حساب پرت و پلا نگذاریم)
باید آنها را مورد تأمل تحلیلی ـ دیالک تیکی قرار دهیم:

۱
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
به خاک افتادند.
 
شاملو در این جمله دیالک تیک دیوار و چپر را به صورت دوئآلیسم دیوار و چپر تحریف کرده است.

اما منظور از این دیالک تیک چیست؟

دیوارها
ممولا دور باغ پرباری، خانه بزرگ مجللی، کاخی کشیده می شوند.
چپر
اما
دور باغچه و یا حتی جلوی باغچه حقیری کشیده می شود تا از گزنده مرغ و خروس و غیره در امان باشد.
 
می توان گفت که کیوان و یاران از دید شاملو،
نه به هوای ساختن قصری برای خود، بلکه به خاطر قناعت به باغچه حقیری برای توده،
 تیرباران شده اند.

۲
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
 
شاملو در این جمله دیالک تیک جامعه و فرد را به صورت دوئالیسم همه انسان ها و نوزاد دشمنان همه انسانها بسط و تعمیم داده است.
نتیجه تهایی این می شود که توده ای ها نه به خاظر منافع جامعه و توده های مولد و زحمتکش، بلکه به جرم داشتن آرزوهای حقیری برای توده و خویشتن
تیرباران شده اند.
 
شاید حق با شاملو باشد.
 
حزب کمونیست ایران و حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان و غیره
در کشوری عقب مانده از هر لحاظ و نظر
 شروع به روشنگری کرده اند و سرکوب شده اند.
 
سران حزب توده از طبری تا جوانشیر هم بارها کم و بیش به این حقیقت امر اشاره کرده اند.
طبری
 از رشد بطئی (بسیار کند) و بسیار دشوار جامعه  
سخن گفته است
و
جوانشیر 
از عضو شدن خیلی از فقرا در سال های قبل از کودتای ۲۸ مرداد در حزب توده
 به هوای نجات بیش و کم ازبیکسی،  بی پناهی و بی نوایی
سخن گفته است
و
با توجه به سطح به غایت عقب مانده فکری جامعه،
به ویژه در زندان حزب الله،
به تحریر آثار کودکانه و توضیح اکابرانه ساده ترین مفاهیم و حقایق امور اقتصادی پرداخته است.
 
البته بسیار بسیار بیهوده.
 
چون چنین جمعیت این سامان، به ویزه زندانبانان و ملایان
حتی توان درک افکار کودکانه و اکابرانه را نداشته اند و ندارند. 
 
هم انقلاب سفید، هم هارت ها و پورت های دربار و هم عنگلاب اسلامی و مواعظ آیت الله های با عمامه و بی عمامه
دال بر این عقب ماندگی یأس آور از قافله تمدن و فکر و فرهنگ و علم و فن و روشنگری اند.
 
کسی مایل و قادر به فراگیری نیست.
 
هماندیشی 
چه بسا با فحاشی و چاقوکشی  عوضی گرفته می شود.
 
چه رسد به تلاش به کسب لیاقت خوداندیشی.
 
اکنون در قرن بیست و یکم
که
متکلم الوحده بودن
 دیجیتالیزه و گلوبالیزه شده است،
 پاوپریسم 
(بی همه چیزی فکری و فلسفی) 
یکه تاز همه میادین بین المللی شده است و کسی نمی تواند جلودارش باشد.
 
تنها قدرتی که می توانست، مددی تعیین کننده به روشنگری علمی و انقلابی در مقیاس ملی و بین المللی بکند،
حزب کموینست چین بود که متأسفانه در منجلاب مائوئیسم افتاده است و بر همان مسیر ارتجاعی ـ امپریالیستی موجود می راند.
 
در نتیجه کمترین فرقی بین تویتر و فیسبوک و یوتوپ امپریالیستی و تیک تاک مائوئیستی 
وجود ندارد.
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)
http://panid.blogfa.com/post/205
هم در سال ۱۳۶۸، در مرثیه ای برای احسان طبری، 
همین مفهوم شاملوئی «به خاک افتادن شاید برای نوزادان دشمنان حزب توده» 
 را 
مطرح کرده است:

آن که او امروز در بند شما ست

در غم فردای فرزند شما ست

معنی تحت اللفظی:
توده ای هایی که امروز در زندان ها وشکنجه گاه های دشمنان شان (حزب الله) زجر می بینند،
سودای سعادت «برای نوزادان دشمنان شان» را حتی در سر داشته اند.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر