احمد شاملو
نه
به خاطرِ جنگلها،
نه
به خاطرِ دریا
به
خاطرِ یک برگ
به
خاطرِ یک قطره روشنتر از چشمهای تو
به خاک افتادند.
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
که برادران من و عموهای تو بوده اند،
به خاطر جنگل و دریا اعدام نشده اند.
آنها به خطر یک برگ اعدام شده اند.
به خاطر یک قطره روشنتر از چشمان نوزادی اعدام شده اند.
سؤال این بود که منظور شاملو از «برگ» و «قطره» چه بوده است
که
فرزندان توده و حزب توده به خاطرشان به خاک افتاده اند؟
برای پیدا کردن جواب به این سؤال
باید ضد دیالک تیکی و در مورد حافظ و شاملو، ضد دوئالیستی برگ و قطره را پیدا کرد.
ضد دوئالیستی برگ و قطره را جنگل و دریا تشکیل می دهند:
شاملو
عینا و عملا
دیالک تیک جزء و کل
را
از سویی به شکل دوئالیسم برگ و جنگل و از سوی دیگر به شکل دوئآلیسم قطره و دریا بسط و تعمیم می دهد و تحریف می کند.
چرا از تحریف دیالک تیک جزء و کل سخن می گوییم؟
برای اینکه در هر دیالک تیکی، اقطاب آن دیالک تیک در پیوند ناگسستنی با یکدیگر قرار دارند و یکدیگر را متقابلا تحت تأثیر قرار می دهند و حتی می توانند به یکدیگر تبدیل شوند.
اما در دوئالیسم از این خبرها نیست.
میان اقطاب دوئالیستی دیواری نفوذ ناپذیر کشیده شده است.
به همین دلیل شاملو ادعا می کند که کیوان ویاران،
نه
به خاطرِ جنگلها،
نه
به خاطرِ دریا
به
خاطرِ یک برگ
به
خاطرِ یک قطره روشنتر از چشمهای تو
به خاک افتادند.
هیچ دیالک تیکی اندیشی این ادعا را نمی کند.
چون برگ و قطره نه به تنهایی، بلکه در دیالک تیک برگ و جنگل و قطره و دریا وجود دارند و می توانند وجود داشته باشند.
کیوان و یاران
نه تنها در راه توده (جنگل و دریا)، بلکه ضمنا در راه کارگر و دهقان و پیشه ور منفردی نیز اعدام می شوند.
چون توده از افراد تشکیل می یابد و نه از اوهام.
شاملو
دیالک تیک جزء و کل
( دیالک تیک برگ و جنگل و قطره و دریا )
را
فقط تحریف دوئالیستی نمی کند، بلکه ضمنا وارونه می سازد.
چون در دیالک تیک جزء و کل،
نقش تعیین کننده نه از ان جزء، بلکه از آن کل است.
(در دیالک تیک برگ و جنگل و قطره و دریا،
نقش تعیین کننده از آن جنگل و دریا ست و نه از آن برگ و قطره.)
کیوان و یاران
در جهان «بینی» ایدئالیستی ـ فاشیستی ـ الیتریستی (نخبه گرایانه) شاملو،
در راه نوزادی و یا نوباوه ای به خاک افتاده اند.
شاملو
از پیروان و مبلغان دوئالیسم بوده است.
تبار دوئالیسم به مانی پیامبر می رسد.
در ادبیات فلسفی غرب، دوئالیسم را منیچه ئیسم (مانی گرایی) هم می نامند.
چون مانی مؤسس دوئالیسم نور و ظلمت بوده است.
دوئالیسم محبوب شاملو،
دوئالیسم هابیل و قابیل
(دو پسر حوا و آدم از کتب مقدس که هابیل مظهر خیر مطلق است و قابیل مظهر شر مطلق و قاتل برادرش هابیل) است.
شاملو در شعری تحت عنوان «در جدال با خاموشی»، خود را به هابیل تشبیه می کند:
بامدادم من
خسته از با خویش جنگیدن
خستهی سقاخانه و خانقاه و سراب
خستهی کویر و تازیانه و تحمیل
خستهی خجلت از خود بردنِ هابیل.
او خود را شبیه چیزهای طبیعی و فقهی زیر می داند:
شبیه بامداد و یا حتی خود بامداد،
شبیه خود ستیزی،
شبیه کسی که از فرط تشنگی، عمری دنبال سقاخانه و خانقاه و سراب دویده است و از پا در آمده است،
شبیه کسی که آواره بر و بیابان بوده است.
شبیه مبارزی که دستگیر شده و تازیانه خورده و ساتم دیده است.
شبیه هابیل که برادرش را و عملا نیمه دیگر خود را به قتل رسانده و از کرده خود،
پشیمان و خجلت زده و سرافکنده شده است.
خنده دار این است که شاملوی حواس پرت،
هابیل را با قابیل عوضی می گیرد.
هابیل بدبخت (خیر مطلق) را برادرش قابیل (شر مطلق) می کشد.
شاملو قضیه را برعکس تصور می کند:
شاملو خیال می کند که هابیل برادرش قابیل را کشته و خجلت زده شده است.
به همین دلیل خود را برادرکش (خودکش، خودستیز) خجل از خود، جا می زند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر