شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
درنگی
از
میم حجری
چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
معنی تحت اللفظی:
دسمن اکر قصد بر اندازی خلقی را داشته باشد، اول تفرقه می اندازد.
پس از تفرقه اندازی، فرقه های مختلف آن خلق را یکی پس از دیگری به طرز بی برگشتی درهم می کوبد.
تهرانی ها از فوت و فن دشمن غافلند.
یعنی خودشان خرند و نه آذری ها.
در صحت تصور شهریار تردیدی نیست.
سؤال اما این است که منظور شهریاران از دوست و دشمن چیست؟
شهریار فئودال زاده بوده است.
آیا اشراف فئودال و روحانی
دوستان و دوستداران رعایا و کارگران و پیشه وران هستند و یا دشمنان آشتی ناپذیر آنان؟
ایا این اشراف فئودال و روحانی
نبوده اند و نیستند که میان خلق ها تفرقه می اندازند تا راحت تر سرکوب شان کنند و حاکمیت ارتجاعی و ضد خلقی خود را تحکیم و تداوم بخشند؟
معیار عینی و علمی شهریار برای تمیز و تشخیص دشمن از دوست، چیست؟
تهرانی های انتزاعی که نمی تواند دشمن آذری های انتزاعی باشد.
تحقیر کسی حتما نباید به معنی خصومت با آن کس باشد.
تحقیر اصولا و اساسا نشانه خریت و ناشی از خریت است.
خردگرا و خردمند
اهل تفکر و استدلال است و نه اهل تمسخر و تحقیر و توهین و توطئه و تزویر و تخریب.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر