بهار غلامحسینی
(الهه)
(۱۳۱۳ – ۱۳۸۶)
درنگی
از
میم حجری
آخرین ترانه من
کریم فکور
این آخرین ترانه من است
این آخرین نشانه من است.
شد شانه ام ز بار غم تهی
چون دست او به شانه من است.
مست و نغمه خوان شدم
عشق او بهانه من است.
حاصل دو روز عمر
مستی شبانه من است.
مایه امید من
وعده های او بود
وعده های او مرا
عین آرزو بود.
عشق او سرشت من
چشم او عدوی جان
وه که سرنوشت من
در کف عدو بود.
شادی ام ز گل و می
می شود فزون، ولی
مستی ام ز نگه آن فرشته خو بود.
چو نی نغمه ها در گلو دارم
به دل روز و شب یاد او دارم
به جز آرزوی وصالش نیست
اگر در جهان آرزو دارم.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر