۱۴۰۳ تیر ۸, جمعه

درنگی در لاطائلات اجامر وطنی و اجنبی (۱)


درنگی 
از
میم حجری

 
 بله آدم افسرده ای هستم 
هميشه دهانم را می بندم 
غالبا دوست دارم از اتاق پر از جمعیت بیرون بروم 
ممکن است به دیگران مهربانی کنم 
اما اغلب نمی توانم کوچکترین دلیلی برای مهربانی کردن به آنها بیابم 
مردم آنقدرها موجودات درخشانی نیستند که ارزش داشته‌ باشد آدم به خاطر آنها به دردسری بیفتد
داستایفسکی 

افراد انتزاعی و کلی و همه جا همسان و همیشه همان
وجود ندارند.
تا کسی بتواند راجع به آنها به منبر رود و هارت و پورت کند.
 
فرد در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد 
و 
فردیت و کیفیت و ماهیت فرد را جامعه تعیین می کند.
 
همین ها که امروز میلیون ها نفر به شان رأی داده اند،
در سیستم جامعتی دیگر شاید مرثیه خوانی در قبرستانی باشند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر